rss feed

29 خرداد 1402 | بازدید: 881

درباره‌ی «دوستی»، هم‌سویی و تفاوت آن با «عشق»

نوشته شده توسط با مسئولیت عباس فرد

توضیحی از عباس فرد

درباره‌ی انتشار این یادداشت‌ها

فراز و فرود خیزش موسوم به‌«زن، زندگی، آزادی»، بازهم نشان داد که بدون ارتباطات شبکه‌گونه‌ی اقتصادی‌ـ‌سیاسیِ نسبتاً ارگانیک و ارگانیک‌شونده در میان توده‌های فرودست جامعه، و بدون ارتباطاتی برمبنای رفاقت و هم‌دردی و نیز تبادلات نظری‌ـ‌عملیِ آموزه‌‌های دانش مبارزه‌ی طبقاتی، و هم‌چنین بدون پایه‌ریزی روندی که بتواند رفاقت‌های شخصی و طبقاتی را به‌شوریدگی‌های عاشقانه و انسانی استعلا بخشد...

 

برای دانلود متن کامل: اینجا کلیک کنید

                         درباره‌ی «دوستی»،  

                          هم‌سویی و تفاوت آن با «عشق»

توضیحی از عباس فرد

درباره‌ی انتشار این یادداشت‌ها

فراز و فرود خیزش موسوم به‌«زن، زندگی، آزادی»، بازهم نشان داد که بدون ارتباطات شبکه‌گونه‌ی اقتصادی‌ـ‌سیاسیِ نسبتاً ارگانیک و ارگانیک‌شونده در میان توده‌های فرودست جامعه، و بدون ارتباطاتی برمبنای رفاقت و هم‌دردی و نیز تبادلات نظری‌ـ‌عملیِ آموزه‌‌های دانش مبارزه‌ی طبقاتی، و هم‌چنین بدون پایه‌ریزی روندی که بتواند رفاقت‌های شخصی و طبقاتی را به‌شوریدگی‌های عاشقانه و انسانی استعلا بخشد، عصیانی‌ترین خیزش‌های متصور ـ‌هم‌ـ امکان گسترش توده‌ای نخواهند داشت، و پس از فرازهای قابل توصیف به‌قهرمانانه، بازهم متوقف می‌شوند و بدون انباشتِ تجربی در امر سازمان‌یابی طبقاتی سرکوب می‌شوند و به‌محاق می‌روند.

خیزش موسوم به‌«زن، زندگی، آزادی»، برخلاف خیزش دی‌ماه 1396 و عصیان نسبتاً توده‌ای 1398، تأثیراتی چشم‌گیر ـ‌اما کم عمری‌ـ روی افراد و گروه‌های مختلف اپوزیسیون خارج از کشور گذاشت. بدین‌ترتیب بود که چندین ائتلاف شکل گرفت؛ افراد و گروه‌هایی ضرورت اتحاد سیاسی را پیش کشیدند و روی آن اصرار بسیاری ورزیدند؛ عرصه‌ی منشورنویسی گسترش یافت و چند منشور هم نوشته شد؛ و از همه‌ی این‌ها مهم‌تر، بحث و جدل و حتی ستیزهایی درباره‌ی تقدم و تأخر بین «سرنگونی» و طرح «آلترناتیو» حکومتی در گرفت که در مواردی چنان داغ شد که حتی به‌بعضی از دوستی‌ها نیز پایان داد.

گرچه من به‌جز حضور در چند تظاهرات و نوشتن دو‌ـ‌سه مقاله، به‌دلایل مختلف (که بیان آن‌ ازحوصله‌ی این یادداشت خارج است) فعالیت ویژه‌ای در خیزش موسوم به‌«زن، زندگی، آزادی» نداشتم؛ اما دنبال کردن مداوم وقایع و بررسی‌های نظری من را یک‌بار دیگر به‌این فکر انداخت: تا زمانی‌که رفاقت‌های ریشه‌ای وجود نداشته باشد، و امر مبارزه‌ی طبقاتی از سیاست‌گرایی محض فراتر نرود، و شوریدگی‌های عاشقانه (همانند چشمه‌ی آبیاری‌کننده‌ و جان‌بخشِ بسترِ مبارزاتی) رویشی مداوم و روبه‌گسترش نداشته باشد، به‌قول مادرم: آش همین است و کاسه هم همین!

به‌هرروی، پس از فروکش خیزش موسوم به‌«زن، زندگی، آزادی»، در وضعیتِ سخت آزاردهنده‌ای بودم که به‌یاد گفتگوهایم با یکی از دوستان و یادداشت‌هایی افتادم که او مدت‌ها قبل برایم فرستاده بود. گرچه این دوست مسئولیت نوشتن یادداشت‌ها را به‌عهده نگرفت و چنان می‌نمود که حقیقتاً هم نوشته‌ی او نیستند، اما توضیحاتی که می‌داد دل‌نشین و قابل فهم‌ و به‌یاد ماندنی بود. این یادداشت‌ها که به‌نظرم چندان هم پیوسته نیستند، و چه‌بسا قسمت‌هایی از آن را در اختیار نداشته باشم، بدون این‌که عنوان مشخصی داشته باشد، درباره‌ی دوستی و امکان گذر آن به‌عشق است.

با توجه به‌‌دریافت‌ها و باورهای شخصی‌ام درباره رفاقت، و باتوجه به‌‌نظرم درباره‌ی شیوه‌ی سازمان‌یابی مبارزاتی در ایران که در مقالات متعدد نوشته‌ام و در همین سایت هم موجود است، و هم‌چنین با توجه به‌نظرم درباره‌ی خیزش موسوم به‌«زن، زندگی، آزادی» (که به‌جز سه مقاله، در  پارگراف اول این یادداشت نیز بیان کردم)، و بالاخره با توجه به‌جذابیتِ انقلابی و اندیشمندانه‌ا‌ی که تحت عنوان درباره‌ی «دوستی»، و هم‌سویی و تفاوت آن با «عشق» مسئولیت انتشار (نه نگارش) آن را به‌عهده می‌گیرم، به‌این نتیجه رسیدم که انتشار این یادداشت‌ها درصورتی که خواننده‌‌‌های نقاد و جستجوگر آن را بخوانند، شاید به‌اندازه‌ی قطره‌ای در رشد و گسترش کیفی مبارزه‌ی طبقاتی و ایجاد پیوندهای رفیقانه‌ی عمیق در ایران مؤثر باشد. از همین‌روست که  به‌خواننده‌ی مفروض این نوشته‌ پیش‌نهاد می‌کنم که عمیقاً و نقادانه بخواند و بیندیشد، و نکات نقادانه‌ی خودرا نیز برای سایت رفاقت بفرستد تا به‌من برسد و در پاسخ به‌نقادی‌ها، در حد توانایی ناچیزم، بکوشیم. البته اگر توان پاسخ‌گویی نداشتم، باکی نیست؛ چراکه دریچه‌ی تحقیق و مطالعه تا آخرین لحظه‌های زندگی هم‌چنان برای ما و هرجستجوگر دیگری باز خواند ماند.

دانلود متن

You have no rights to post comments

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌وهفتم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌وششم

در زندان بسرعت با بزرگان جنبش چریکی از نزدیک محشور شدم. اولین چیزهایی که آموختم مسائل «سازمانی» بود. جنبش چریکی در نوباوگی عملی خودش سخت تحت ضربات سرکوب قرار گرفته و نیروهایش را به نوعی می­شود گفت«تلفات» داده بود. کثرت دستگیریها، علیرقم مقاومت­های ستایش انگیز بسیاری در بازجویی­ها؛ مانع از هدر دهی نیروهایی نشد که قرار بود رهبری و استخوانبندی این جنبش را حفظ و صیانت کنند. در تحلیل­های بعدی؛ چه در زندان و چه در درون گروههای چریکی انجام شده توجه کمی را به نقش ضعف­های سازمان نیافتگی و خلع­های آسیب پذیر آن کردند. در حالیکه هر چقدر مبارزه سهمگین­تر و هرچقدر سرکوب­ها سبوئانه­تر باشد اهمیت سازمان­یافتگی دم افزون تر می­شود. در حقیقت اگر سلاح درک حقایق مبارزات انقلابی فلسفه و منطق «ماتریالیستی-دیالکتیکی» است؛ سلاح مقابله با نظام­های سرکوبگر و پلیسی «سازمان» است. آن هم از منظر «سازمان پذیری» نیروهای انقلابی. درباره این مقوله در جاهای دیگری به قوت پرداخته ­ایم.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌وششم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌وپنجم

[به«نظرم» عموئی یک توده­ای تمام عیار است. و با همه توان در خدمت «آرمان­های»پایه­ای حزبش و از همین منظر است که در نقل وقایع قلم زده است. کتاب «دُرد زمانه» به‌قوت و دقت این سوگیری کاملاً جانبدارانه را بیان و عیان می­کند. در نتیجه آن‌چه عمویی در این کتابش هم آورده پر رنگ کردن و ارج نهادن به‌همان قداست متحزب خود اوست. شاید تنها حُسن و قبح کتابش هم در همین باشد. (درباره شناخت و تحلیل تاریخی حزب توده در مقام دیگر باید نوشت، که جای خود را درکارهایم دارد). در این بخش از خاطرات تنها به‌وقایع زندان از دید عمویی در این کتاب اشاره می­کنم، ددر نوشته عمویی «وقایع تقطیع و گزینش شده» آمده. او با یادآوری جریان‌سازی، توده­ای  بودنش و ضد جریان اصلی «چریکی» این رویداد را شرح داده و اوصافی دارد].

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌وپنجم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌وچهارم

یکی از سرگرمی­ها آنروزهای سلول انفرادی در پس حوداث خونبار مقاومت «کتاب گویی» برای جمع هم بندی­ها بود. من داستان کوتاهی از ماکسیم گورکی را برای جمع تعریف(بازخوانی ذهنی) کردم که مورد استقبال و تحسین (شخصیت­های مطرح«چپ») قرار گرفت. در این قصه کوتاه نویسنده­ای(که بنظر خود ماکسیم است) با انقلابی­ای(که به مشخصات لنین) است بر میخورد. انقلابی نویسنده را مورد سئوالاتی قرار میدهد و او را بسوی نوعی خودکاوی و خودشناسی از جنس «خودآگاهی» اجتماعی سوق میدهد. گفتگو در فضایی اتفاق می افتد که نویسنده­ی داستان سرمست از موفقیت­های حرفه­ایش پس از نشر و استقبال اثریست که به تازه­گی منتشر کرده می­باشد.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌وچهارم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌وسوم

رئیس ساواک آمد و به‌بازجو چیزهایی گفت، و او هم دستور فلک کردن مرا داد. این تجربه‌ی تازه‌ای بود از کتک خوردن. یک چوب به‌طول بیش از یک متر و به‌قطر حدود پنج سانت، از دو سرش یک طناب کتانی ضخیم گذرانده بودند. شبیه یک کمان، اما با آزادی بیش از طول طناب. دو پا را از مچ بین چوب و طناب می‌گذاشتند و چوب را می‌پیچاندند تا پا بین طناب و چوب صفت می‌شد. شکنجه‌شونده روی زمین به‌پشت قرار داشت و چوبِ فلک در دست دو نفر بود که ایستاده بودند. کفِ پا آماده‌ی شلاق خوردن بود؛ و شلاق هم همان کابل برق چند لایه بود. تعدادی زدند، اما خیلی ادامه ندادند. چوب را شُل کردند و پاهای کبود و ورم کرده آزاد شد. این‌جا دیگر مثل بازجویی‌های اوین دستور «پاشو راه برو» در کار نبود. جالب این‌که چشم‌بند و دست‌بند دوباره به‌کار گرفته شد. این‌بار یک پابند هم به‌پاها زدند. وسیله‌ای مثل دست‌بند، اما ضخیم‌تر و با زنجیری بلندتر، به‌حدی که می‌توانستی فقط قدم‌های کوتاه برداری.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌وسوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ودوم

ملاقات به‌هم خورد و تنها من توانستم به‌مادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبل‌ها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیری‌های افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم به‌وسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجه‌ای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامی‌های سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه به‌افسر نگهبان و حل‌وفصل موضوعات بند ما بود . وی به‌اتفاق آقای حجری به‌«زیر هشت» رفتند و به‌شدت به‌رفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخله‌ی رئیس زندان و به‌دستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که به‌سرانجام نرسید. به‌نظر می‌رسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه به‌جوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top