`اقتصاد سیاسی مالکیت معنوی
درحالی که منابع انرژی [علیرغم اهمیت ناچیزشان در مقایسه با کلیت وجودی] شیوهی تولید سرمایهداری، برای حفظ حیات نقش محوری دارند، اکنون حقوق مالکیت معنوی برای حفظ تعادل مالی بینالمللیِ اقتصاد آمریکا همان اهمیت [منابع انرژی] را دارد. دسترسی داخلی بهنفت مهم باقی میماند، البته تا زمانی که طبقات مرفه همچنان بهسواری اتومبیلهای بزرگ خود ادامه دهند، و گرمایش و سرمایش کاخهای عظیم خودرا تأمین میکنند...
اقتصاد سیاسی مالکیت معنوی
نوشتهی: مایکل پرِلمن Michael Perelman
ترجمهی: پویا صابرزاده
تاریخ انتشار: اول ژانویه 2003
منبع: https://monthlyreview.org/2003/01/01/the-political-economy-of-intellectual-property/
یادداشت مترجم
این مقاله از این جهت اهمیت دارد که برای اولینبار در سال 2003 منتشر شده و درسال 2020 نیز دوباره بهمناسبت یادبود نویسندهاش که 21 سپتامبر 2020 درگذشت، عیناً منتشر شده است؛ در نتیجه، صرفنظر از احترام و یادبود، مقالهی حاضر مقالهای است که بعد از 17 سال هنوز هم ارزش مطالعه داشته و میتوانسته خواننده داشته باشد. انتشار دوبارهی این مقاله توسط سایت MONTHLY REVIEW، درعینحال دربردارندهی این معنی استکه همچنان در جهت پاسخگویی بهمسائلی قرار دارد که ناشی از گسترش حقوق مالکیت معنوی است.
نویسنده مقاله، مایکل پرلمن، استاد اقتصاد در دانشگاه دولتی کالیفرنیا بود و این مقاله براساس کتاب او بهنام «این اندیشه را بِدُزد: مالکیت معنوی و مصادرهی خلاقیت توسط شرکتها» Intellectual Property and the Corporate Confiscation of Creativity، (انتشارات Palgrave، سال 2001)، نگاشته شده است. بعضی از دیگر کتابهای این نویسنده عبارتند از: «آسیبشناسی اقتصاد آمریکا، بازنگری: تضادهای رام نشدنی سیاست اقتصادی»، (انشارات Palgrave، سال 2002)؛ و «اختراع سرمایهداری: تاریخ مرموز انباشت اولیه» The Invention of Capitalism: The Secret History of Primitive، (انتشارات دانشگاه Duke، سال 2000).
*****
توسعهی چشمگیر حق مالکیت معنوی حاکی از مرحلهی نوینی در کالایی شدن استکه این احساس خطر را بهجود میآورد که عملاً همهی چیزیهای بدِ [نظام] سرمایهداری را بدتر میکند. نیرومندتر شدن حقوق مالکیت معنویْ اختلافهای طبقاتی را تشدید، فنآوری و علم را تضعیف، شرکتسازی دانشگاهها را تسریع، و جامعه را غرق در منازعات حقوقی میسازد؛ و آزادیهای شخصی را نیز کاهش میدهد.
ما هیچ اندازهی دقیقی از میزان مالکیت معنوی نداریم، اما محاسبهی سرانگشتیِ مارجُری کِلی Marjorie Kelly حاکی از این است که اندازهی مالکیت حقوق معنوی چگونه است.
در پایان سال 1995، کتاب ارزشِ استاندارد و فقرا (S&P)، سیاههی 500 شرکت را منتشر کرد که 26 درصد ارزش بازار بهآنها منسوب بود. در این شرکتها ارزش داراییهای نامحسوس سه برابر ارزش داراییهای محسوس بود[1]، البته هردارایی نامحسوسی حقوق مالکیت معنوی نیست، اما نسبت قابل توجهی از آن مطمنئاً چنین است.
گرچه احتمالاً چنین بهنظر میرسد که محافظت حقوقی از مالکیت معنوی از سرمایهداری جهانی معاصر جداییناپذیر است، [اما] سرمایهداران تا همین اواخر دربارهی چنین چیزهایی فاقد صراحت بودند. طی نخستین شش دههی سدهی نوزدهم شرکتها در ایالات متحده تمایلی بهاحترام گذاشتن بهحقوق مالکیت معنوی نداشتند. برای مثال، اغلب کمترین هزینه ویا اصلاً دستمزدی بهمخترعین پرداخت نمیکردند. علاوه براین، ایالات متحده حتی حق تألیف بینالمللی را هم بهرسمیت نمیشناخت.
بازاریابهای آزاد در سدهی نوزدهم بهشدت با حقوق مالکیت معنوی مخالفت مینمودند و بهآن بهمثابه انحصارات فئودالی نگاه میکردند. دیدگاه آنها دربارهی حقوق مالکیت معنوی بهطور عمده بر افکار اقتصادی سیاسی در ایالات متحده مسلط بود، تا این که رکود گستردهی دههی 1870 ایمان بهنیروهای بازار را تضعیف کرد. فعالیت اقتصادی، در بستر بحران اقتصادی، نومیدانه در پیِ هرچیزی بود که سود را بهسطحی که قابل قبول تصور میشد، بازگرداند.
نخست، صاحبان فعالیتهای اقتصادی سعی کردند کارتلها و تراستهایی را تشکیل دهند که نیروهای رقابتی را بهبند بکشد. در پاسخ بهاعتراضات شدید، کنگره لایحهی ضدتراست شرمن (Sherman Antitrust Act) را گذراند. با این حال، شرکتها توانستند از قانون ثبت اختراعات که کاملاً قانونی بود، بهعنوان راهِ گریز مناسبی برای فرار از آن قانون استفاده کنند. آنها از طریق ادغام حق ثبت اختراعات [خود] میتوانستند بازار را تقسیم کنند و رقبای جدید را بیرون برانند. بدینسان، حقوق مالکیت معنوی در تأسیس سرمایهداری انحصاری حائز اهمیت بوده است.
تقویت حقوق مالکیت معنوی بار دیگر با شکوفاییِ «عصر طلایی» پس از جنگ دوم جهانی، و ناپدید شدن مازاد صادرات آمریکا، تسریع گردید.
رهبران شرکتها بهشیوهای موفقیتآمیز و در پشت درهای بسته، حکومت را لابی میکردند تا حقوق مالکیت معنوی را که امتیازاتی بهصنایع آنها ارائه میکرد، تقویت کند. درست در اواخر سدهی نوزده، هنگامیکه شرایط اقتصادی بهتدریج ناامیدکنندهتر میشد، فعالیت اقتصادی از حقوق مالکیت بهعنوان وسیلهی افزایش سود استفاده کرد. عموم مردم دربارهی حد وحدود اهمیتی که دولت برای این حقوق قائل بود، هیچ تصوری نداشتند.
دنیای غریب حقوق مالکیت معنوی
امروزه، دعاوی حقوق مالکیت معنوی از حمایت از ثبت اختراعات مفید یا حقالتألیف یا تصنیف موسیقی تازه بسیار فراتر میرود. بعضی دعاوی بهقدری غریباند که اگر دادگاهها آنها را اینچنین جدی نمیگرفتند، خندهدار میبود. برای مثال، وکلا پیشنهاد میکنند که ورزشکاران باید شیوهی پرتاب توپ بسکتبال بهداخل زنبیل یا پاس گرفتن توپ [بهشیوهی] خاص خود را بهثبت برسانند[2].
انجمن آمریکایی آهنگسازان، مؤلفان و ناشران (ASCAP) که همیشه بهدنبال حقالتألیف بیشتر است، میخواست که دختران پیشآهنگ را بهخاطر آواز «پارو بزن، پارو بزن، قایقت را بران» و دیگر آوازهایی که در کنار شعلهی آتش در سفرهای خارج از شهر میخواندند، تحت پیگرد قرار دهد؛ تا اینکه نوعی حرکت عمومی مخالف موجب شد که نرم شوند و کوتاه بیایند[3]. در همین زمان که مقالهی مربوط بهدختران پیشآهنگ انتشار مییافت، مقالهای در والاستریت جورنال گزارش کرد که انجمن ملی بسکتبال درگیر دعوایی برضد [سایت] آمریکا آنلاین است که امتیازات بازی و آمارهای مربوط بهبازیهای درحالِ انجام این انجمن(NBA) را انتقال داده است[4]. در پروندهی دیگری، شخصی با کمال جدیت شیوهی صحیح بلند کردن جعبه را [بهعنوان اختراع] بهثبت رساند[5]. در پروندهای قابل توجه، بیماری دریافت که دکترش مواد ژنتیکی برداشته شده از بدن او را بدون اطلاع او بهثبت رسانده است. بیمار شکایت کرد و تقاضای خسارت کرد، اما دادگاهها حقوق پزشک را نسبت بهمالکیت معنوی رمزگذاری شدهی ژنهای بیمار تأیید کرد[6].
دعاوی پوچ نسبت بهحقوق مالکیت اطلاعاتی جستوخیزکنان بهپیش میرود. مردم بهشیوهای موفقیتآمیز ادارهی ثبت علائم تجاری و اختراعات را متقاعد ساختهاند که حقوق مالکیت را بههرچیز، از هررنگ تا هرشمارهی خاصی را بهثبت برساند[7]. ادارهی ثبت علائم تجاری و اختراعات حتی علامت تجاری «اخمو» را برای سایت Despair.com ثبت کرده است. رالف لارِن Ralph Lauren در دادگاه استیناف در سال 2000 برنده شد؛ این هنگامی بود که وکیل او مجلهای را که سال 1975 بهعنوان نشریه رسمی انجمن پلویِ Polo آمریکا آغاز بهکار کرده بود، مجبور کرد که نامش را تغییر دهد؛ زیرا لارِن مدعی بود که کلمهی Polo مالکیت معنویِ متعلق بهاوست[8].
در مورد مشابهی، هنگامی که مربیان آموزشی در انستیتوی مدیریت استرالیا دورهی درسی 20 سالهای را بهعنوان «مهارتهای مؤثر مذاکره» در سایت سازمان فهرست کردند، یک گروه آموزشی از آمریکا موسوم به کاراس Karrass بهاین انستیتو اطلاع داد که طرح دوره درسی را از روی سایت خود بردارند، زیرا کاراس علامت تجاری با اصطلاح «مذاکرهی مؤثر»، «مذاکرهی مؤثر پیشرفته» و «مذاکرهی مؤثر فروش» را بهثبت تجاری رسانده است[9].
یک منتقد نظام ثبت اختراع حتی در امر بهثبت رساندن قانون کیرشُف Kirchoff نیز بهموفقیت دست یافت، که یک اصل علمی است و برای نخستینبار در سال 1845 بهاثبات رسیده است؛ این قانون اثبات میکند که جریان الکتریکی وارد شده بهیک کارکردِ مشخص با جریان خروج از آن برابر است[10]. اگر منتقد منفردِ نظامِ ثبت اختراع میتواند ادارهی ثبت اختراعات و علائم تجاری را وادار سازد که اینچنین ادعای مسخرهای را بهثبت برساند، تجسم کنید که شرکتهایی که سودهای سرسامآور دارند و منابعی عظیمی برای پژوهش و هزینههای حقوقی در اختیار دارند، بهعنوان [ثبت] مالکیت خصوصی چهکارهای [شگفتی] میتوانند انجام دهند.
ریچارد استالمن Richard Stallman (برندهی جایزهی «نبوغ» مکآرتور MacArthur)، برای نشان دادن این مشکل، بروس لمان Bruce Lehman را که در آن زمان در رأس ادارهی ثبت علائم تجاری و اختراعات آمریکا قرار داشت، در جلسهی مناقشهآمیزی بهچالش طلبید. استالمن جزوهی ضخیم و حجیمی از یک برنامهی رایانهای را ارائه کرد که در گذشته با چند نفر از همکاران خود نوشته بودند. او توضیح داد که این برنامه هماکنون در بیش از یک میلیون کامپیوتر، ازجمله در کامپیوترهای نیروی هوایی و شرکت های بزرگ (مانند اینتل Intel و موتورولا Motorola) در حال استفاده است. استالمن با اشاره بهاین جزوهی پرینت شده گفت: «فقط چند خط کُد کفایت میکند تا این امتیاز ثبت شده مورد تجاوز قرار بگیرد؛ این تألیف 10 هزار صفحه دارد. چند گواهی ثبت اختراع مورد تجاوز قرار میگیرد؟ من نمیدانم، هیچکس نمیداند. شاید شما بتوانید کُدی را بخوانید و بهمن بگویید»؟ و او بهاین ترتیب آقای لمان را بهچالش طلبید[11].
اقتصاد دوگانه
حقوق مالکیت معنوی ماهیت رقابت را تغییر میدهد. بسیاری صنایع که از حمایت حقوق مالکیت معنوی برخوردار نیستند، خودرا درگیر در رقابتی شدید مییابند که سود آنها را پایین میآورد. در مقابل، شرکتهایی که از حقوق مالکیت معنوی برخوردارند، رقابت محدودی در مقابل دارند و میتوانند بهسودهای [بسیار] بالایی دست یابند.
برای مثال، صدر هیئت مدیرهی فدرال رزرو، آلن گرینسپَن Alan Greenspan، اخیراً بهکنگره گفت: «در واقع، مشخصهی برجستهی چرخهی این دوره نسبت بهبسیاری از آنچه بهگذشته مربوط میشود، غیبت عملی قدرت قیمتگذاری برای بسیاری از کسبوکارهای آمریکایی است؛ زیرا با سرعت گرفتنِ جهانی شدن و کاهش مقررات، رقابت نیز تشدید شده است. در این محیطِ با تورم پایین، شرکتها توانایی ناچیزی برای تحمیل افزایش هزینه بهمصرفکنندگان و مشتریان خود دارند»[12].
بیایید سخنان این صدر هیئت را رمزگشایی کنیم. برای محصولات کشاورزی، فولاد و کالاهای دیگری از این نوع که از حمایت مالکیت معنوی برخوردار نیستند، نیروهای رقابتی فشار سنگینی برسود آنها میآورد. اگر تمامی اقتصاد شبیه این صنایع بود، بحرانی جدی آن را دربرمیگرفت. بهویژه صنایعی که بهمالکیت معنوی وابستهاند، بهطور مشخص آسیبپذیر خواهند بود. بازآفرینی هزینهها برای نرمافزار، مواد دارویی ویا فیلم ناچیز است. بهزبان اقتصاد هزینههای حاشیهای بسیار ناچیزند و هزینههای ثابت بسیار بالا. بدون حمایت قانونی از حقوق مالکیت معنوی، رقابت شدید در چنین صنایعی بهمعنای ورشکستگی خواهد بود. درنتیجه، انحصار در این بخشها اساسی است و انحصار با حمایت حقوق مالکیت معنوی امکانپذیر است.
چند سال پیش، گرینسپن نسبت بهبخش متفاوتی از اقتصاد تأکید داشت و پرشور و یکنفس دربارهی اقتصاد بیوزن سخن میگفت:
دنیای سال 1948 با دنیای سال 1996 بسیار تفاوت داشت. اقتصاد آمریکا را در آن زمان بهمراتب بیشتر از امروز در فنآوری و بهرهوریِ تولید و عملاً در همهی عرصههای تلاش اقتصادی امر نهایی میپنداشتند. الگوی اساسی قدرت صنعتی در آن روزها صف عظیم کارخانههای تولید فولادِ پیچیده در دود بود که در ناحیه پیتسبورگ و در سواحل دریاچه میشیگان قرار داشت. برونداد این کارخانهها چیزهایی بهلحاظ فیزیکی بسیار گنده و بزرگ بود.
آنچه نیم قرن پیش تقریباً غیرقابل تصور بود، میزان جانشینی مفاهیم و اندیشهها بهجای منابع فیزیکی و عضلهی انسانی در تولید کالاها و خدمات بود. رادیوهای سال 1948 هنوز با لولهی خلاء تغذیه میشدند. امروزه ترانزیستور کیفیتی بهمراتب بهتر و بالاتر را تنها با کسر کوچکی از آن حجم ارائه میدهد. فیبرهای نوری جای هزاران تُن سیم مسی را گرفتهاند، و پیشرفت در معماری و طراحی مهندسی، ساختمانهایی را امکانپذیر ساخته که فضای بسیار بیشتری دارند، اما بهلحاظ مواد فیزیکی بهمراتب کمتر از ساختمانهایی که پس از جنگ جهانی بنا میشد، ماتریال مصرف میکنند.
درنتیجه درحالی که وزن برونداد اقتصادی جاری نسبت بهآنچه نیم قرن پیش بود، احتمالاً اندکی بیشتر شده است؛ [اما] ارزش افزودهای که برای تغییر قیمت تعدیل میشود، حدود 3 برابر بیشتر است.
فراتر از هرگونه مبالغهی آشکاری که کلمات گرینسپن در اینجا بهعجایب فنآوری پیشرفته توسل میجوید؛ اما اقتصاد بهاصطلاح بیوزنْ بیشتر با قدرتهای قانونی شده برای مالکیت معنوی ارتباط دارد که حکومت بهشرکتهای قدرتمند اعطا میکند. برای مثال، شرکتهایی مانند نایک، ماکروسافت و فایزر چیزهایی را میفروشند که نسبت بهوزن آنها ارزش بالایی دارند، [اما] فقط از اینرو [چنین است] که حقوق مالکیت معنوی آنها را از رقابت مصون میدارد.
گرینسپن [از پسِ] مشاهدات اخیر خود، چنین اظهار داشت که «چنانچه شرکتی از داراییهای مفهومی [خود] بیشتر از داراییهای مشخص فیزیکی[اش] ارزش افزوده کسب کند، شرکتی ذاتاً شکننده است»[15]. این شکنندگی ذاتی حتی برای دارندگان مالکیت معنوی وحشتناکتر میبود، اگر که کسب افزودهی بیشترشان از دارایی مفهومی بهخاطر حمایت قدرتمند دولت از آنها نبود. یک روز هم نمیگذرد که برخی مجالس قانونگذاری یا دادگاهی در اعطای قدرت بهدارندگان مالکیت معنوی ناکام بمانند.
هزینهی حقوق مالکیت معنوی
حقوق مالکیت معنوی در فرآیند افسادی جامعه بهشیوههای معینی [نقشآفرین] است. پیش از هرچیز، حقوق مالکیت معنوی تفاوتهای طبقاتی را تقویت میکند. در سالهای اخیر، ثروتمندان در سراسر جهان، بهمیزان غیرقابل تصوری ثروتمندتر شدهاند.
اعضای «فوربس 400» Forbes (مجموعهای از 400 نفر)، شبکهای از ثروتمندترین افراد در ایالات متحده هستند که مجموع داراییشان یک تریلیون دلار بیشتر از محصول ناخالص کشور چین است[16].
بین سالهای 1995 و 1998 درآمد سالانهی هریک از اعضای این گروه سرآمدان، از میانگینِ 50 میلیون دلار بهرقم سرگیجهآور 110 میلیون دلار افزایش یافت. ثروت غریب و فسادگستر بیل گیتسِ (Bill Gates) مایکروسافت یا فیلنایتِ(Phil Knight) شرکت نایک و همهی دیگر بیلیونرهای اینترنتی اخیر، در کنار تهنشین فقر قابل توجهی که آفت آمریکای معاصر است، پیوند بین توزیع درآمد و مالکیت معنوی را بهیاد میآورد.
نشانهی گسترش این توزیع جدیدِ دارایی در سال 1999، بهجز کسانیکه ثروتشان را بهارث بردهاند، 3 یا 4 نفر از ثروتمندترین اشخاص در جهاناند. بنابر پژوهشی که مجلهی فورْبس Forbes انجام داده است، اینها ثروتشان را مرهون [وجودِ] ماکروسافتاند که یکی از دارندگان عمدهی حقوق معنوی است، و [درعینحال] برازندهی اقتصادِ بهاصطلاح جدیدیاند که در آن «سرمایهی (رایانهای) داس» “DOS Capital” جای سرمایهی مارکس Das Kapital را گرفته است[17]. [نویسنده در اینجا بین Kapital” “Das و “DOS Capital” بازیِ زبانی کرده که عیناً بهفارسی قابل بیان نیست. Kapital” “Das عنوان آلمانیِ کتاب عمدتاً اقتصادی مارکس در نقد سرمایه است؛ و “DOS Capital” اختصار عبارتdisk operating system است که سیستم اجرایی قبل از ویندوز برای کامپیوترها بود و در اینجا بهمعنای سرمایهی رایانهای مورد استفاده قرار گرفته است ـ مترجم].
اگر حقوق مالکیت معنوی بارآوری تولید را بهبود بخشد، شاید [مدل] نَشت ثروت از بالا بهپایین [trickle down effect] بتواند توزیع بسیار شنیع ثروت ناشی از حقوق مالکیت معنوی را توجیه کند. در واقع، حقوق مالکیت معنوی از جهات بسیاری بهشیوهای وحشتناکْ، ویرانگر هرگونه بهرهوری تولید است. قبل از هرچیز، حقوق مالکیت معنوی باعث تضعیف فنآوری و علم میشود که قرار بر ارتقای آنها بوده است.
حقوق مالکیت معنوی برای علوم مانند باجهی عوارض جادهای است که در بزرگراهها عمل میکند و راهبندانهای عظیمی را موجب میشود که هرگونه پیشرفت بهجلو را بهتأخیر میاندازد. اما دربارهی حقوق مالکیت معنوی، منازعات بیشماری دراین باره برپا شده است که چه کسی باید این عوارض را جمعآوری کند و این عوارض چگونه باید باشد. بهمیزانی که نظام کنونیِ حقوق مالکیت معنوی جریان فنشناسی نوین را محدود میکند، هزینهی غیرقابل محاسبهی دیگری را نیز بهجامعه تحمیل مینماید.
برای مثال، هیچ فنآوری تازهای عملاً محصول شخصی واحد یا حتی شرکت واحدی نیست. اندیشهها و کشفیات، آنچه مارکس آن را «کار جهانی» مینامید، برمنابع متکثری استوار است. تعیین اینکه اعتبار فنآوری را بهچه کسی میتوان داد، غیرممکن است. فقط پیچیدگی نظام عظیم نرمآفزاری را با 100 هزار جزءِ تشکیلدهندهی آن درنظر بگیرید. این نظام میتواند صدها [موضوع] فنی را که قبلاً ابداع شدهاند، بهکار بگیرد. و ازآنجاکه ثبت هر [موضوع] پژوهشی حدود 1000 دلار هزینه دارد، پژوهش برای همهی چالههای عظیمِ ممکن در یک برنامه [کامل] بهآسانی میتواند بهیک میلیون دلار سر بزند، و بهاین ترتیب [هزینهی ثبت] بهمراتب بیشتر از هزینهی نوشتن [کلِ] برنامه خواهد بود[18].
حقوق مالکیت معنوی دعواهای قضایی بیهودهای را گسترش داده است. گمان میرود که پیش از این، در اوائل دههی 1990، بودجهی قضایی سالانهی شرکت اینتل Intel دستِکم 100 میلیون دلار بود. [این مبلغ] از آن زمان تاکنون، بیتردید رشد بسیار عظیمی داشته است.
حقوق مالکیت معنوی همچنین فضایی از پنهانکاری ایجاد میکند که دشمن پیشرفت علمی است. سرانجام اینکه تلاش برای دستیابی بهحقوق مالکیت معنوی، شرکتسازی دانشگاهها را سرعت میبخشد. اکنون دانشگاهها بهطور معمول حقوق اختراعات ثبت شده در آزمایشگاههای خودرا که اغلب با هزینهی بخش عمومی انجام میگیرد، بهشرکتها میفروشند.
نفت یا مالکیت معنوی
درحالی که منابع انرژی [علیرغم اهمیت ناچیزشان در مقایسه با کلیت وجودی] شیوهی تولید سرمایهداری، برای حفظ حیات نقش محوری دارند، اکنون حقوق مالکیت معنوی برای حفظ تعادل مالی بینالمللیِ اقتصاد آمریکا همان اهمیت [منابع انرژی] را دارد. دسترسی داخلی بهنفت مهم باقی میماند، البته تا زمانی که طبقات مرفه همچنان بهسواری اتومبیلهای بزرگ خود ادامه دهند، و گرمایش و سرمایش کاخهای عظیم خودرا تأمین میکنند؛ اما با حرکت تولید بهسمت عرصههای حاشیهایِ با دستمزد پایین در دنیا، نیازهای انرژی برای تولید داخلی اجناس مادیِ [ملموس] بهگونهای روزافزون کم اهمیتتر میشود. حقوق مالکیت معنوی وزنهی تعادل مالی برای غیرصنعتی شدن است؛ زیرا درآمدهایی که ایجاد میکنند یاری میدهند تا تعادل واردات عظیم اجناس مادیِ [ملموس] را فراهم کنند. متأسفانه این وسیلهی پرداخت برای بازپرداخت بقیه جهان بابت واردات کالا بهایالات متحده همچنان ناکافی باقی میماند.
تقویت حقوق مالکیت معنوی ـشایدـ مبرمترین هدف سیاست خارجی امروز آمریکاست، چهبسا احتمالاً از نفت هم مهمتر باشد. تلاشهای دولت بهمراتب فراتر از تأمین و حمایت دارندگان حقوق قانونی این نوع مالکیت معنوی است. وزن کامل قدرت آنْ دربرابر همهی اشخاص شروری قرار میگیرد که جرأت کنند بهکارتونِ دیسنی دستاندازی کنند یا «خشخش صدای» نایک را بخواهند ایجاد نمایند. توماس فریدمن Thomas Friedman که شاید مشتاقترین هوادار جهانیشدن باشد در نیویورک تایمز میگوید:
دست پنهان بازار هیچگاه بدون مشت پنهان مؤثر نخواهد بود ــ مکدونالد نمیتواند بدون مکدونل داگلاس McDonnell Douglas، طراح [هواپیمای جنگی] F15 شکوفا شود. این مشت پنهان استکه امنیت جهانی را برای فنشناسیهای سیلیکون وَلی Silicon Valley [درهی سیلیکون] فراهم میآورد که همان ارتش ایالات متحده باشد؛ ارتش، نیروی هوایی، نیروی دریایی و لشگرهای تفنگداران آن .... بدون سربازان وظیفهی آمریکا، آمریکای اینترنتی وجود نخواهد داشت[19].
بگذارید برای آنکه خوانندهی شکاکْ عبارتبندی هوشمندانهی فریدمن را بهعنوان چیزی شبیه لفاظی زبانی کنار نگذارد، بهویلیام کوهن William Cohen، وزیر دفاع در کابینه کلینتون Clinton توجه کنیم.
در فوریه 1999 هنگامی که بهسیاتل رسید ــ شهری که چند ماه پس از آن مظهر مقاومت در برابر سیاستهایی شد که او برای هواداری از آنها بهآنجا اعزام شده بود ــ وزیر برای گفتگو با کارکنان مایکروسافت، بهگزارشگران گفت: «خاطرنشان میکنم، رونقی که شرکتهایی مانند مایکروسافت امروزه از آن برخوردارند، نمیتوانست بدون داشتن نیروی نظامی قدرتمندی که ما داریم، تأمین شود»[20]. فریدمن و کوهن چیزی را بیان کردند که نیروی اساسی سیاست خارجی دولت آمریکاست.
مالکیت معنوی و نظارت شرکتی
حفاظت از حقوق مالکیت کالاهای مادیِ [محسوس] بهویژه نسبتاً آسان است؛ زیرا اکثر کالاها در فروشگاهها ویا انبارها جمعآوری میشوند، و مالکان صرفاً باید مراقب کالاهای مورد گفتگو باشند تا اطمینان حاصل کنند که اشخاصِ غیرمجاز صاحب آنها نشوند. در مورد مالکیت معنوی، مادیتِ [محسوس] کالا بیمناسبت است. یک ترانه یا یک برنامه را عملاً میتوان در هرجا و توسط هرکسی ذخیره کرد. درنتیجه، حمایت مالکیت معنوی بیشتر مستلزم نظارت براشخاص است تا نظارت بر چیزها. نتیجه اینکه حمایت از مالکیت معنوی الزاماً مداخلهگرانهتر و تهاجمیتر از مراقبت از کالاهای مادیِ [محسوس] است.
کارگذارانِ مالکیت معنوی، دولت راوادار میکنند ـ اغلب با موفقیت ـ که تعدیلهایی را فرمان دهد که ظرفیت فنآوریهای مدرن را برای نقض کردن حقوق مالکیت معنوی محدود میکند ــ حتی اگر این تعدیلها موجب ناراحتی مصرفکنندگانی شود که سرمایهداری قرار است در خدمت آنها باشد.
نمونهی هولناک (و گرچه مسخرهی) این تهاجمی بودن از موردی در کانادا نقل میشود که در آنْ مزرعهداری متهم به«دزدی» مالکیت معنویِ مونسانتو Monsanto از طریق کاشت دانههایی شد که با مهندسی ژنتیک تولید میشوند. مزرعهدار اعتراض میکند که او دانههای مونسانتو را نکاشته است. قاضی حکم میدهد که حتی اگر دادگاه هیچ مدرکی برای اثبات این امر نمیداشت که مواد ژنتیکی توسط گردهافشانی بهملک این مزرعهدار از مزارع دیگر و از طریق هوا انتقال یافته است، این مزرعهدار وظیفه داشت که کشتزارهایش را در برابر مالکیت معنوی مونسانتو نگهبانی کند. بنابراین تصمیم، «منبع چندان مهم نیست،.... رشد دانه، بازتولید ژنها و سلولهای بهثبت رسیده، و فروش محصولاتی که برداشت میشوند، بهمعنای استفاده از اساس اختراع شاکیْ بدون اجازهی اوست»[21]. البته، اینکه از مزرعهداران انتظار میرود که جلوی گردهافشانی از طریق جریان هوا بهکشتزارهای خود را بگیرند ــ حتی در جامعهای که تحت استیلای شرکتهاست ــ بازهم نوعی سادهلوحی زیاده از حد است.
نتیجه
بنابراین، دراینجا حقوق مالکیتی وجود دارد که علوم را تضعیف میکند، اقتصاد را با هزینههای گرانِ قضاییْ سنگین میکند، و آزادی شخصی را مورد تجاوز قرار میدهد. برای آنکه موضوعات بیمعنیتر شود، صورتهای پژوهش عمومی که اساس پیشرفتهای عظیم در مالکیت معنویاند، بیمعنیتر میشوند. با وجود این، رهبران جهان سرمایهداری هیچ راه بهتری برای بالا بردن نرخ سود، بهتر از ارتقا و اشاعهی توسعهی حقوق مالکیت معنوی، پیدا نمیکنند.
منابع مورد استفاده ی نویسندهی مقاله:
[1]1Marjorie Kelly, The Divine Right of Capital (San Francisco: Bennett-Koehler, 2001), 16.
[2] See William W. Fisher, “The Growth of Intellectual Property” eon.law.harvard.edu/property99/history.html. Also, see Mark Walsh, “Patently Ridiculous, Some Say; People Dunk Basketballs. People Lift Boxes. Should the Patent Office Protect Their ‘Inventions’?” Legal Times (19 August 1996), S32.
[3] Elisabeth Bumiller, “ASCAP Tries to Levy Campfire Royalties from Girl Scouts and Regrets It,” New York Times, 17 December 1996. Also, see “Girl Scouts Don’t Have to Pay Fees to Sing Songs,” Wall Street Journal, 27 August 1996.
[4] “America Online Faces Lawsuit by NBA Over Data on Games,” Wall Street Journal 29 August 1996.
[5] Walsh, “Patently,” S32
[6] James Boyle, Shamans, Software, and Spleens (Cambridge, Mass.: Harvard University Press, 1996), 21–24.
[7] Simson Garfinkel, “A Prime Legal Patent: Legal Rights to a Number Upset Programmers and Lawyers,” Scientific American 273 (July 1995): 30.
[8] Seth Shulman, “PB&J Patent Punch-Up,” Technology Review 104 (May 2001).
[9] David James, “Trademarks: Latest Word on the Internet: It’s Legal Chaos,” Business Review Weekly (Australia), 4 February 2000.
[10] Seth Shulman, Owning the Future: Staking Claims in the Knowledge Frontier (Boston: Houghton-Mifflin, 1999), 11.
[11] Ibid., 69.
[12] Alan Greenspan, “Federal Reserve Board’s Semiannual Monetary Policy Report to the Congress Before the Committee on Banking, Housing, and Urban Affairs,” 7 March 2002, www.federalreserve.gov/boarddocs/hh/2002/March/Testimony.htm.
[13] Alan Greenspan, “Technological Advances and Productivity: Remarks at the 80th Anniversary Awards Dinner of the Conference Board,” New York City, 16 October 1996, www.federalreserve.gov/boarddocs/speeches/1996/19961016.htm
[14] See the discussion in Michael Perelman, Steal This Idea (New York: Palgrave, 2002).
[15] Greenspan, “Technological”.
[16] Peter Newcomb, “The Richest People in America,” Forbes 164 (October 1999): 169.
[17] See Erika Brown, et. al., “Global Billionaires,” Forbes 164 (July 1999): The phrase “DOS Capital” was coined by George Bittlingmayer and Thomas W. Hazlett in “DOS Kapital: Has Antitrust Action Against Microsoft Created Value in the Computer Industry?,” Journal of Financial Economics 55 (March 2000): 329–359.
[18] Fred Warshofsky, The Patent Wars (New York: Wiley, 1994), 168.
[19] Thomas Friedman, The Lexus and the Olive Tree (New York: Farrar, Strauss & Giroux, 1999), 373.
[20] Robert Burns, “Post-Cold War Worries: Cohen to Call for Strong Military in High-Tech Visit,” Associated Press, 18 February 1999, www.abcnews.go.com/sections/us/DailyNews/cohen990218.html.
[21] Cited in Perelman, Steal, 123.
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیویکم
اولین تبعیدیها از هر دو زندان شماره چهار و سه همزمان فراخوانده شدند و بهزندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همهی زندانیان برای بدرقه بهراهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست میزدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف بهسمت درِ بند (زیر هشت) حرکت میکردند و با تک تک افراد دست میدادند و روبوسی میکردند. برخی میگریستند و برخی یاران همرزمشان را در بغل گرفته، میفشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانیکه بهتبعبد برده میشدند، بهدرود میگفتند. شعارها از جمله اینچنین بود: «امید بهپیروزی آتی خلق قهرمان».
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیویکم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیام
عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمهی افراد این گروهِ محاکمه مسنتر بود. برادرش عبدالرضا بیشتر در سایه قرار داشت.
عباس، دانشجوی رشتهی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان میشناختم. زمانیکه عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی میکرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباطهای من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفتهی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.
سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من اینطور خبر شدم که «او که در زندان بهلحاظ روحی آسیب دیده بود.» شاید هم بهاین نتیجه رسیده بود که با مبارزهی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیام
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستمونهم
البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان میگذاشته و از این دو نفر برای تمایل بهمشارکت سئوال میکرده که حاضر بهفرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را بهما میداد و علی را هم بهشهادت میگرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و بهشدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمیدانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاقها(سلولها) اصلاً بسته نشود.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهشتم
......
بیژن (هیرمنپور) با من مرتب وقت میگذاشت و برایم از تجارب و دانستههایش با دقت و گسترده میگفت. این پیوند گرچه بنا بر حادثهی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را میتوانم بهیاد بیاورم که در تشخیصهای بعدی و انتخابهای آتیام تعیینکننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت بهوی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقلهای ارتباطی، همه از او دوری میکردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منشهای رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «مییپنداشتند ساواکی است.»
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه