rss feed

17 آبان 1401 | بازدید: 540

پدربزرگ یک سوسیالیست حقیقی بود

نوشته شده توسط مادربزرگی از اصفهان

  

  - قربون دستت عزیزم، واقعاً آشپزیت حرف نداره! بابا بزرگت می‌گفت که هفت جور غذا بلده که یکی از یکیش عالی­تره. بعدش‌ با تخم مرغ: نیمرو؛ با آرد و تخم مرغ: خاگینه؛ با تخم مرغ (و سیب‌زمینی و سبزی و خیلی چیزهای دیگه(: چند جور کوکو؛ با قارچ و لوبیا و چیزهایی مثل این‌ها: چند جور خوراک آب­پزِ من‌درآوردی می‌ذاشت جلومون. بعد از همه اینا، برای تکمیل هنرش هر کدوم رو می‌گفت با چه نونی باید خورد.

   - حتماً نمک و فلفل و ادویه­ش هم متفاوت بود؟

   - نه مادر، می‌گفت اینا قرتی بازیه؛ فقط نمک و فلفل رو می‌ذاشت سرِ سفره. می‌گفت طعمش سلف‌سرویسه.

   - مامان جون، بابام دموکرات بود دیگه!

   - وااای، نه، ننه جون؛ او حقیقتاً یک سوسیالیست بود، کسی رو مثلش در رعایت حق دیگری و رفتار دمکراتیک ندیدم. تعریفش از «آزادی انسان» هیچ کم وکاستی از زندگی کردنش نداشت. قربونتون برم که این‌قدر با من همدلین و از حرفام این‌جور با رغبت استقبال می­کنین.

   - مامان بزرگ... شما یه مادربزرگ معمولی نیستین، شما استاد ممتاز مردم‌شناسی هستین، مبارز و انقلابی هم هستین، خلاصه­ که خیلی جیگرین! حالا برامون از آخرین مقاله‌تون بگین. توی یکی/دوتا از سایت‌ها اومده بود. دیدمشون.

   - آره مامان برامون بگین، غذا از صابر (پسر خانه‌دارِ خودم)، دِسرش هم از شما.

   - مادر؛ خلاصه­ش توی این نوشته خواستم بگم، آزادی معنایی «تر و تازه‌تر» باید پیدا کنه که توی این خواسته‌های شما جوون­ها ممکنه تعمیق پیدا کنه. «آزادی واقعی با حرکت به‌طرف ایجاد مناسبات رفیقانه، طبقاتی و هم‌یاری‌کننده و بالاخره با ایجاد جامعه‌ای که در آن استثمار انسان از انسان و مالکیت خصوصی درحال ازبین باشه ممکنه و لاغیر». آخه چه‌جوری می‌شه هم نظام استثماری باشه و هم از آزادی حرف زده بشه؟

   - این‌که شما می‌گین از آزادی­هایی که لیبرال‌ها در قالب­هایی نظریه‌پردازی و دسته‌بندی می‌کنن خیلی اون‌­ورتره؟

   - هُدا، چیزی که مامان ماهی می‌گه از همه‌ی مدل‌های پیاده شده «دموکراسی»های سرمایه‌داری رد می‌شه!

   - عزیزای دلم، صابرم، هُدای خوشگلم، سحرم عزیزم، شکل‌های دموکراسی اروپایی، آمریکایی و آسیایی (که برجسته‌ترین و تازه‌ترین مدلش امروزه رو توی هند پیاده کردن)، هرسه‌تاتون می‌شناسین. اینا همه‌شون در یک کلام فقط فرم‌هایی برای بقای همین نظام‌ها هستن.

   - ماهی جون، هند تونسته تکثر قومی و دینی رو با دموکراسیش پوشش بده!

   - آره دخترم سحرِ عزیزم، این وضعیت یک جامعه «نو بورژواییه» که بهش می‌گن غول جدید اقتصادی. غولی که هنوز هم درگیری‌های خونین بین مسلمان‌ها و هندوها وجود دارد، و روزانه هم جون هزاران جوونِ مثل دسته‌ی گل رو می‌گیره. آخه عزیزم، می‌دونی که همه‌ی این به‌اصطلاح دموکراسی‌ها روی بستر اقتصادی شبیه به‌هم بنا شدن.

   - منظورت مدلِ اقتصادی رقابتیِ بازار آزاده، ماهی جون؟

   - درسته پسرم. روی بهره‌کشی و روی سود که خدای همه‌ی خداهاست!

   - مامان ماهی، پس این «جنبش» ما چی داره که باید فرق کنه «آزادی (یا دموکراسی)خواهیش»؟

   - هُدا جون، یادته دوستای دبیرت راجع به‌مدارس چی می‌گفتن؟

   - آره مامان بزرگ؛ می‌گفتن محصل‌ها می‌گن «ما نمی‌خوایم هر چرندی رو بریزن توی کله‌مون. کتاب­های آموزشی نباید مزخرفات اید­ئولوژیک اون بالابالایی‌ها رو بکنند کتاب درسی که ما باید با زور بکنیم تو کله‌مون.»

   - این حرف درسته؛ گرچه هنوز یک طرح واضح برای آینده نیست، اما یک مطالبه‌ حقیقتاً «آزادی خواهانه» و نسبتاً سوسیالیستیه که اگر روش کار بشه، می‌تونه به یه ‌خواست سوسیالیستی درست و حسابی ارتقا پیدا کنه. این بچه­ها می‌دونن که منافع جامعه با منافعِ طبقه حاکم چقدر فرق  داره. می‌دونی که در این‌جا کمیته­های تدوین کتاب‌های درسی (مثل همه‌ی کشورهای دیگه) کاملاً دستوری عمل می‌کنن، و هر مزخرفی رو که با سیاست­های کلی نظامْ درهم‌وبرهم می‌کنن و ابائی هم از بافتن اکاذیب به‌جای حقایق ندارن. مهم اینه که برای غارت و بهره‌کشی روپوشی عاریه‌ای از دروغ بدوزن.

*****

   ـ شما توی مقاله­تون از مردم در برابر نامردم صحبت می‌کنین!

   ـ درسته عزیزم، اگه از نگاه تاریخی ببینیم؛ معنای مردم شاملِ اون گروه‌هایی می‌شه که یک وجه مشترک دارن، و اون در حاکمیت نبودن طبقات فرودستِ جامعه است، کسانی‌که تحتِ حاکمیت نظام جهانی داخلی و سرمایه هستن. همین هم باعت می‌شه که برای همراهی و هم­بایی در خیزش اجتماعی یه ارزش پیدا می‌کنن.

   ـ مامان ماهی، صابر اشتباه نمی‌کنه؟ یعنی به‌میزان حضور و تأثیرشون در خیزش و جنبش بستگی نداره؟

   ـ هُدا جون، دخترم، مردم در برابر ضدمردم نهادی تغییرپذیرند (اصطلاحاً بهشون می‌گن آنتی­تزی). ممکنه این یا اون فرد یا حتی گروه درابتدا وارد در کنش‌های اجتماعی نشن، اما دلخواهاشون اتفاقیه که تغییر رو باعث می‌شه و به‌خصوص به‌طور واضح خواهان پایان این رنج و مصیبت­اند.

   ـ پس نامردم چطوری مشخص می‌شن؟ فقط بودن توی حلقه حاکما؟

   ـ حلقه حاکمان بخشی هستن که اداره‌کننده نظام سرمایه­داری‌اند، در این ساختار اداری کسانی هم وجود دارن که از سرِ استیصال یا ناآگاهیْ منافع دستگاه محافظِ حکومت را اداره می‌کنند و با حلقه حاکمین فرق می‌کنن.

   ـ عده‌ای شون هم انگلی (منظورم لمپنی) زندگی می‌کنن.

   ـ درسته پسرم، این‌ها افراد بی­هویت انسانی و اجتماعی هستن. البته با گسترش جنبش تکلیف بسیاری از کارکنان دولتی و نظامی رده پائین  و مردد، و عناصر ناآگاه­شون روشن می‌شه و خودشون رو از آلت دست و فرمانبر حاکمیت بودن در می‌یارن و در جانب همراهی و همدلی با «مردم» قرار می‌گیرن. اون‌هایی هم که در این لحظات دوران‌ساز می‌مانند و ابزار اعمال قدرت یا سرکوب حاکمیت را بازی می‌کنند، رودرروی مردم قرار می‌گیرن، ضدمردم‌اند.

 

 

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌وسوم

دو پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌ودوم

انگار نه انگار که ما دستگیر شدیم و باید بلافاصه به اتاق شکنجه برده می شدیم و کتک مان میزدند. ساعت ها بکندی اما طولانی میگذشت. پس چرا در اول دستگیر اون وحشی بازی خشونت بار را درآوردند. زمان خیلی به کندی میگذشت. آفتاب بالا آمده بود. گرما کمی که از تابش آفتاب بود سرمای تنم را کم کرد. سیگاری بکسانی که میخواستن داده شد. یکی یکی دستشویی بردن. با دستنبد از جلو چقدر احساس چالاکی داشتم. میشد شلوارم را پائین و بالا بکشم و بعدش دستم  را بشورم. دهانم را آب گرداندانم. چانه و سرم در حرکات شتشو درد داشت.

ادامه مطلب...

دنباله‌ی کوه‌پیمایی با نوه‌ها و گپ‌وگفت درباره‌ی «مؤلفه»[در جنبش]

این یک مقاله‌ی تحلیلی نیست. نگاهی مادرانه است، برخاسته از درد و دغدغه‌ی

پُر رنج شهریور و مهر 1401 تاکنون

                                                                                                                  *****

ـ خانوم دکتر این چیه، چقدر خوشمزه‌ ست؟ یادمون بدین با چی درست کردین؟

ـ نوش بشه بهتون زری جون، موادش هویج و کدو و سیب‌زمینی رنده شده، تخم مرغ، نمک و فلفل و نون. البته برای شما جوونا خیارشور هم توی لقمه‌هاتون گذاشتم.

ـ واا، چه راحت. پس منم میتونم درست کنم.

ـ زری جون مامان بزرگم یه آشپز بی نظیرِ توی خانواده و فامیله!

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌ودوم

دو پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌ویکم

در این نیمه شب یازدهم شهریور کوچه نقاشهای خیابان لُرزاده در ازدحام بی نظیری از مردم انباشه بود. اکثراً لباس راحتی خانه دربر داشتند. همسایگان قسمت پائین کوچه به بالاتر آمده بودند. همه در جوّی از حیرت و تک توک در اعتراض بودند. مأمورین در جواب «اینا چکار کردن مگه؟» میگفتند «خرابکارند» میخواستن محله شما رو بفرستن رو هوا.

ادامه مطلب...

پرسشی از مقوله‌ی [مؤلفه در جنبش]

در باره سنت باید معنی «سیرت» و «طبیعت» جنبشهای مردمی یا همونطور که شما گفتی (جنبش های توده ای) را از دو منظر دید؛ اول «رویّه و روشِ» تاکنونی رویدادها یا همان جنبشها، دوم به معنی «وجه ضروری تغییر» یا دقیقتر «وجه لازمِ حرکت».

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستم‌ویکم

دو پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم

بخصوص کار تیمی هدف تبلیغی برای حرکت های«توده ای» را نیز همیشه منظور نظر خودش داشت. معمولا برای تیم های نظامی امکان حضور هر دو عرصه کارچریکی و کار تبلیغی درمیان توده های کارگری و یا دانشجویی وجود نداشت. مسئله ای که بعنوان یک تناقض تکنیکی و تاکتیکی تا آخر بهمراه فعالیت های سیاسی مخفیانه برای چریک­های شهری م. ل. باقی ماند. این صرف نظر از گرایشات طبقاتی نهفته در اینگونه مبارزات است که جای خودش را دارد.

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top