خاطرات یک دوست ـ قسمت چهاردهم
دو پاراگرافِ آخر از قسمت سیزدهم
من بعد از زندان خیلی مورد تفقد عمه مریم قرارگرفتم. روحیهای سلحشور داشت که مکثی معنادار نیز بهآن افزوده شده بود. دخترش هم که نامزد یکی ازدوستان همرزم اسکندر بود، همچون مادر در جدالهای زمانه درگیر شده بود. در دو دورهای که در زندان بودم، عمه پشتوانه معنوی و روحی مادرم بود و بهخوبی از عهدهی چنین وظیفهای برآمده بود.
عمه مریم از پدرش و پدر بزرگ من (یعنی بابای مادرم، دایی یحیی) صحبتهای افسانهمانندی میکرد که آنها با کمیتهی باکو حشرونشر داشتند و دایی یحیی در همان ماجراها جان باخته است. او بهچیزی مثل ژن اجتماعی برونافکنی میکرد که باعث شده پسرش و من (البته در نظر او) جا پای یحیی بگذاریم. نمیدانم این قصه چه جوری شکل گرفته بود، اما عمه مریم نقل قولهایی از پدرش در بچگی میآورد. هرچه بود، جایش در میان خانوادهی من نافذ و قرین احترامی خاص بود.
*
5ـ دخترعمه بلقیس (خالۀ اسکندر)
یکی از خواهران کوچکتر عمه مریم، دخترعمه بلقیس بود؛ زنی بسیار متشخص و تلفیقی از مریم و برادرش موسی خان. بلقیس سخت مورد مهر و ارتباط اسکندر بود، چنانکه ما او را در خانه آنها زیاد میدیدیم. پسرِ بزرگ بلقیس که مدتی بهآلمان رفته و درس را نیمهکاره رها کرده بود، در زیرزمین خانهی پدری کارگاه شمعسازی راه انداخته بود که چند سالی هم در تابستانها ما را بهشاگردی میبرد. این پسرعمه اصلاً و ابداً با اسکندر هیچ شباهتی نداشت و دنیایش جور دیگری بود. حتی بهیاد نمیآورم که رابطهی پسرخالهای واضحی هم بین او و اسکندر دیده باشم. بیشتر شبیه پدرش بود، به کسبوکار توجه وافر و نامؤثری داشت. یعنی مثل پدرش که بهطور تخصصی «ورشکست» میشد، او نیز در تلاش معاش سخت میکوشید؛ اما بهجایی نمیرسید، که این هم از غصههای مادرش و نقد خالهاش مریمخانم بود.
******
شروع قسمت چهاردهم
بابا بزرگ «مشرحیم»آقا
از وقتی چیزی بهیاد میآورم نقش پیرمردی مهربان، خندهرو، با تهریشی سفید، موی سری کوتاه و کلاهی بر سر با چوب سیگاری در خاطراتم هست. او شوی دوم مادر بزرگ من و پدرخواندهی مادرم بود. با اینکه مادرم بیش از پنجـشش سال نداشت که پدرش در سفری کاری بهباکو میمیرد و همانجا هم دفن میشود و حدود دوسالی بعد مادرش بههمسری رحیمآقا درمیآید و نقش پدری را بهخوبی عهدهدار میشود. او لباس دستِ دوم میفروخت. اهلیتاش بهیکجایی از اردبیل میخورد. لهجهی غلیظ تُرکی داشت، بهوقت هیجانزدگی فارسی را فراموش میکرد و تُرکی حرف میزد.
از اول ازدواجاش با مادر بزرگ(زهرای) من، همهی شروط زندگی مشترکشان بهتأکید همسرش رعایت عبادات و شرعیات بود. گویا قبل از این ذوجیتْ باباجان مشرحیم روند دیگری در زندگی داشته. ما او را «باباجانی» صدا میزدیم، که از اظهار نوازش خود او بَرآمده بود. ذوق قریبی در ارتباط با نوههایش داشت که با چیزی نمیشد مقایسهاش کرد. «باباجانی» بهدلیلی که برمن مکشوف نیست، بچه نداشت و مادرم فرزند خوانده که نه، فرزندش بود، و ما هم نوههایش. خط و ربط زندگیشان را از اساس مادربزرگ میداد؛ مثل محل زندگی. در کودکی بهخاطر دارم که سالها تلاش کردند تا برای رفتن بهعتبات «تذکره» بگیرند و بهکربلا بروند. بالاخره هم موفق شدند. با اینکه چندبار هم آمدند و رفتند، «مش»رحیم، «کبلایی»[کربلایی] رحیم نشد. ولی وقتی بعثیها ایرانیها را بیرون کردند، آمدند ایران و باز در مشهد بهاصطلاح مجاور حضرت ماندند. عمهی مادرم میگفت که پدربزرگِ اصلی من سوسیالدموکرات بوده. گویا مادربزرگم با از دست رفتن و مرگ پدر بزرگْ دچار هراسِ از دست دادن شده بوده و غلظت دینباوریش نیز از همینجا میآمده. البته هیچ مستند برای این فرضیه ندارم.
باباجان یا دکانی اجارهای داشت یا بساطاش را در بخشی از یک دکان دیگری پهن میکرد. خیلی پیش میآمد که سرِ یک گفتگوی ناجور بین او مشتریش برافروخته میشد و با آن قد بلند و هیکل درشت ایلیاتیاش پس گردن طرف را میگرفت و از دکان بهبیرون پرت میکرد و تُرکی چیزهایی میگفت. بعد هم که بهخانه میآمد مورد شماتت مادربزرگ قرار میگرفت. دستور اصلاح هم دو رکعت نماز استغفار بود که بخواند و از خدا طلب بخشش کند.
زندگی خانوادگی باباجان هم بهیک اتاق اجارهای و مقدار خیلی کمی اثاثیه خلاصه میشد. باباجان شده بود کِرِ ننه جان! بهطوری که نمیشد تشخیص داد کدامیک نقش راهبری امور را بهعهده داشته و بیشتر اینجور بهنظر میآمد که گویی این زن و مرد شخصیتهای همفازی بودند که همدیگر را یافتهاند.
از بهترین سالهای کودکی من زمانهاییست که با پدربزرگ [مشرحیم آقا] بودم. او مرا بهسرِ کارش میبرد. در بازگشت بهخانه چیزهایی برای غذای روزِ بعد میخرید و همه را داخل دستمالی میگذاشت و نان مورد علاقه مادربزرگ را که سنگک بود، میگرفت و بهخانه که میرسیدیم با سلام احوالپرسیِ شوخطبعانهای مراوده را آغاز میکرد. (خسته نباشی مشدی- پیام مادر بزرگ بود، و ـسلامت باشی زنِ رشتیـ شوخی بابا بزرگ، که همراه میشد با خندههایش).
گاهی مرا با خودش بهدیدن کسانش میبرد. خواهرزادههایی داشت که همیشه پذیرای دایی و نوهاش بودند، و میشد که زیارت رفتنشان را جوری تنظیم میکرد که یکیشان در صحن باشد و آن دیگری بهزیارت داخل حرم برود؛ برای اینکه من زیر دستوپای زوار نمانم. هجوم آوردن و حُل دادن گویا لازمهی زیارت کردن بود و همچنان هم هست. در سالهای اخیر بهاتفاق گروهی از دوستان بهصورت خانوادگی بهمشهد رفتیم. خیلی خیلی همهچیز تغییر کرده بود، بهجز نحوهی زیارت که فقط طرح جداسازی اتفاق افتاده بود. نمیدانم چه مناسبتی بود که زوار زیادی آمده بودند. مایل بودم داخل فضاها را هم ببینم. هجوم بهفضای ضریح از همان دمِ ورودیْ قدرت میگرفت و اختیار را کاملاً از کفِ آدم میگرفت. فرقی نمیکرد چقدر توان و قدرت بدنی داری، بههرحال بهشدتْ لابلای جمعیت بهسویی رانده میشدی. احساس وحشت از خفه شدن را تجربه میکردم و بهزحمتی زایدالوصف بیرون میآمدم و درد در کتف و پهلوها و کمرم آزارم میداد. بههرحال تجربه کودکی و خردسالی با پیریم از رفتار آدمها در فضای تواف و زیارت خیلی فرق نکرده بود.
وقتی در سالهای 50 بهبعد من زندان بودم، نزدیکی ایندو(پدربزرگ و مادربزرگ) خیلی بیشتر شده بود. در این اوقات در مشهد زندگی میکردند. و سالهای اول ارتباط با تهران فقط از طریق نامه بود و گاهی هم تلفنخانه مرکزی که هر دو طرف در شهرهایشان باهم حاضر میشدند و در نوبت بهانتظار میماندند که بروند در کابینهای خودشان و ارتباط برقرار شده را داشته باشند و صحبت کنند. زمان صحبت محاسبه و هزینه از هر طرف گرفته میشد. کم پیش میآمد که روابطْ این فرصت را بهوجود آورده باشد. اما من تجربه این گفتگوها را داشتم.
وقتی آخر دیماه 57 از زندان آزاد شدم، پدر بزرگ بهفاصله کوتاهی از این رویداد از دنیا رفت، و مادر بزرگ بهدیدن من بهتهران آمد و از آخرین روزها و دعا و نیایشهای پدر بزرگ برایم تعریف کرد. او زیاد پیش ما نماند و بهمشهد برگشت و یک ماهی بعد خودش هم از دنیا رفت و اینبار ما برای دیدار و داع با او بهمشهد رفتیم. هر دو با تفاوت چهل روز فاصله در کنار هم آرام گرفته بودند. علاقهشان بههم و راحتیشان در کنارهم و بیچالشیشان در مصائب، مثال زدنی بود.
*
فامیل مادری ادامه دارد...
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت چهلوچهارم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهلوسوم
در یک برنامه تلویزیونی طراحی شده (آنطور که در روزنامه های آن دوران ضبط است 342 نفر) را بطور نشسته در یک سالنی به نمایش گذاشتند. یکنفر بیانیه ای را از روی کاغذی (چنانکه بیاد می آورم منوچهر مقدم سلیمی)خواند و اعلام «برائت» از گذشته و «سپاس از مراحم مولوکانه» در بخشودگی «جرایم» و پیشینه شان را اشاره کرد و در پایان یک صدای ضبط شده ای بروی تصویر می آمد که گویا این عده دارند میگویند «سپاس آریا مهرا».
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت چهلوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهلمودوم
ساواک برای پائین نگهداشتن آمار زندانی ها ما را به زندان عادی فرستاده بود. صلیب سرخ از طرقی پیگیر شده بود. برای همین دوباره مارا بزندان عمومی (شماره یک) برگرداند. در بار دوم بازدید صلیب سرخ در بند شش زندان شماره یک قصر بودم.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت چهلودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهل و یکم
درزمان نسبتا طولانی که در این بند بودم چند بار رسولی سر بازجویی که گویا ریاست بر زندانیان و نظارت بر امور و کنش هایشان را به او سپرده بودند به بازدید از بندها آمد. همه را در راهرو به صف می کردند و او در برابر برخی می ایستاد و لوقوضی می گفت و تحدیدی می کرد. فضای آن روزها بشدت متاثر از کشتارها بود و عموما کسی با او بنرمی برخورد نمی نداشت.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل و یکم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهلم
نزدیک به چهار سال آشنایی و دوستی های مان بعنوان هم زندانی از عشرت آباد تا بندهای چهار و پنج و شش زندان شماره یک قصر، گستره متنوعی از تجارب را با هم داشتیم. بدون آنکه اختلافات مان در درک و چند و چون مبارزات را در یک کلاسور مشترک ریخته باشیم، اما همواره حسی مثبت و دوستانه را بین مان برقرار کرده بودیم.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت چهلم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیونهم
زندان شماره یک قصر سال های 53-54 را در دو مسیر موازی می توانم تصویر کنم؛ یکی تلاشی که می کوشید بهر صورتی شده یک گذشته «شکسته-بسته»از تشکیلات درون زندان را«احیا» کرده و بازسازی کند. بدون آنکه به لحاظ فکری بار تازه ای داشته باشد یا به مسائل تازه طرح شده در جنبش پاسخی روشن و کارآمد بدهد. این بیشتر بیک فرمالیسم «تشکیلاتی»می مانست تا یک جریان با درون مایه ای از اندیشه، نقد، و خلاصه درس گرفتن از ضعف و قوت های جریانات طی شده. همه ی آنهایی که به نوعی هویت طلبی تشکیلاتی مبتلا شده بودند و انقلاب را نه فرآیندی استعلایی نمی دیدند بلکه؛ مسیری تعریف شده یکبار برای همیشه می پنداشتند.
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه