rss feed

22 آبان 1402 | بازدید: 412

مهمانی تولد مامان سحر و جمع دوستان صابر و (نشریه غیررسمی «بولتن دانشجو»)

نوشته شده توسط مادربزرگی از اصفهان

ـ ماهی جون بچه­ها رو که بهتون معرفی کردم؟

ـ آره صابر جون معرفیت کامل بود عزیزم، البته بعضی هاشون رو از قبل میشناختم.

ـ خانم دکتر جان؛ اجازه میدین مهمونی رو به نشست تبادل فکری تبدیل کنیم(خنده جمعی).

ـ صاحب خونه باید اجازه بده جونم، من خودم مهمونم. سحر جون ببین بچه ها چی میگن مادر.

ـ مادر جون برنامه را صابر گذاشته، من حرفی ندارم. فقط بشرط اینکه شما رو خسته نکنن.

ـ مادر جون امشب  تولده دختر عزیز و نازنین منه باید برنامه شادی و جشن باشه دیگه. نظرتون چیه؟ هدا جونم تو چی میگی مادر؟

ـ ننه جون، من عاشق این ملاحظات و رعایت کردنا تونم. شما هرچی بفرمایید. ما و بچه ها دوست داریم از شما چیز یاد بگیریم و خب راستش گپ و گفت رو بیشتر دوست داریم. منم از اینکه همگی اومدن و به مامانم محبت کردن خوشحال شدم. دور همی خودش یه جور جشنِ دیگه. مامان جون سحر هم که اجازه داد. البته برنامه کیک و شمع و کادو بعد شام سرِ جاش برقراره.

ـ قربون دختر گلم برم مادر. سحرجونم محبت میکنه امشب رو بما هدیه میده. عزیزم تولدت مبارک همَون باشه. خب عزیزان بفرمایید پس شروع کنید.

ـ اولین سوال رو سردبیر ما داره که میشناسینش، بگو شاهین جان.

ـ چشم. ممنونم صابر جون. ممنوم مامان سحر. خانوم دکتر لطفا برامون از جریان پوپولیسم جاری و رضا پهلوی بگین. بنظرما حرفها و کارهای شاهزاده خیلی عوام فریبیه. دوست داریم لطفاً برامون جنبه علمیش رو شما بگین.

ـ خب من اینجوری می بینم؛ نگاه طبقاتی به مسائل بعبارتی نگرشی مجموعه شناسانه است. یعنی نهادهای طبقاتی رو بررسی میکنه و مجموعه­های اجتماعی رو «باز» و در تاثیرمتقابل و در فضای بلوک بندی های جهانی می بینه. و اساساً قائل به ریشه­های گروه­های اجتماعی از منظر منافع و نقش اقتصادی-اجتماعی شون هست. و اینجوری هر موردی رو به بررسی میبره. واین نگرش در تقابل با نگاه پدیده شناسانه است. [گرچه شناخت ماهیت چیزها از طریق بهره‌مندی از درک ذاتی آن چیزهاست، مثلا، سرمایه داری یک نظام اجتماعی است و ذات آن روابط کار وسرمایه است].

ـعذر میخوام خانوم دکتر این یک نگاه از منظر [صرفاً] اقتصاد سیاسی نیست؟

ـ نه جانم. صحبت از نگرش صرفاً «اقتصادی» نیست.

ـ حتی نگرش اقتصاد سیاسی؟

ـ توضیح میدم؛ اول توجه کنیم که: اقتصادِ سیاسی، اقتصادِ اجتماعی نیست؛ بلکه نقدِ اقتصاد اجتماعی است. و دوم اینکه صحبت از مناسبات و ساختارهای جامعه ای است که پایه و اساس آن آرایش و تقسیم طبقاتی است. برهمین پایه آرایه های نیروهای سیاسی گونه ای از آرایش طبقات اجتماعی موجوده.

ـ پس میفرمایید که نیازمند طرح و تحلیل طبقات اجتماعی هستیم؟

ـ بله عزیزم؛ خیلی نزدیک به این که شما میگید.

ـ ماهی جون صحبت شما اشاره به ترکیب بندی طبقاتی جامعه امروزی ایران به جهت های سیاسی‌ـ‌جمعیتی، وضعیت اقتصادی گروه های اجتماعی، و جریانات سیاسی در این گروهبندی ها و آگاهی­های مربوط به هر یک از اینها ست؟

ـ درسته هدا جونم. مضاف بر اینکه مواضع آنها در برابر ضرورتهای تاریخی در هر رویدادی به نوبه‌ی خود قابل توجه است.

ـ خانوم دکتر سوال من اینه که چرا شرکت در این خیزش(جنبش) در گروه بندیهای مختلف لازمست، یا اینکه بنابر عللی اساساً «غیر ضروری» است؟

ـ ببین دخترم؛ ضرورت شرکت در هر جنبشی را آگاهی تاریخی معنی میکنه. وگر نه که اسمش حرکت مترقی نیست.

ـ ببخشید من محصل تاریخ هستم. ممکنه بگید منظور از درک تاریخی چه زوایایی مد نظر است؟

ـ ماهی جون این رفیق من شهر دیگه ای درس میخونه و داره پایان نامه اش رو مینویسه.

ـ بسلامتی، موفق باشی عزیزم. خب در باره پاسخ به سوالت باید بگم «جهان بینی» تحلیلگر(یا مورخ) از اهم وجوه الزامی درک ضرورته. تحلیل مبتنی بر درک ضرورت مثل آفریدنش «تاریخِ» (یا در تدوین و مرتب سازی متن ِ تاریخی و حتی گزینش اطلاعات از ماخذ عینی) هم مثل تحلیل چه در شرح و بسط مباحث و تحلیل­ها همه متکی به جهان بینیه. جهان بینی تحلیلگر(یامورخ)که در قید و محدوده ای از سوگیری منافع آنی و آتی گروه­بندهای انسانیه. یعنی حتی هنگامی که میگوید منافع این یا آن طبقه را درنظر دارد به بخش یا گروه محدودتری از همان طبقه ناظره. جهان­بینی هرچقدر عمق اندیش­تر باشد از منظر آینده‌نگرانه‌تری از تنگنای گروه گرایی و حتی قشری بودن وا میرهد. این امر به تحلیلگر اجتماعی(یا مورخ) فرصت میده بیاندیشه. در شناخت عمیق و گسترده‌ای از ماهیات است که می توان به درک ضرورت ها دست پیدا کرد. بطوری که ضرورت‌ به‌واسطه‌ انتخاب فعال ‌امکانات لازمِ ماهیت چیزهاست که خودمی‌نمایاند.

ـ ماهی جون خسته تون نکردیم؟

ـ نه پسرم ، خیلی هم دارم انرژی میگیرم. برای سن ما تفکر روشنگری در نسلهای بعدی حیات بخشه.

ـ خانم دکتر لطفا بگید دموکراسی خواهی این جنبش اجتماعی مال ِکدوم قشر یا طبقه است؟

ـ یه جایی شنیدم میگن این یه حرکت خورده بورژوائیه. و در جایی خوندم که یک جنبش سوسیال دموکراتیکه. بنظرم این رویدادها نه خرده­بورژایی­ست، نه سوسیال دموکراتیک ست، و نه سوسیالیستی! اگرچه از بعضی جهات و تااندازه‌‌ی بسیار ناچیزی از سمت و سوهای فوق هم ‌تأثیر گرفته.

ـ میشه بیشتر توضیح بدین؟

ـ آره جونم؛ اینطوری ببنیم در حرکات «مردمی» هیچ یک از گرایشات به تنهایی و یا آشکارا ناقض  ونافی آن دیگری نیستند. مثلا آنجایی که شعار «زندگی معمولی» را میدهند اشتراک پر رنگی از خواسته­های خرده­بورژوایی و سوسیال­دموکراتیک را میجویند. بدون آنکه قطعی باشد که از لیبرالیسم یا سوسیال دموکراسی مطابعت میکنند.

ـ خانوم دکتر ببخشید بنظرم در این میونه جناح راست «سوسیال دموکرات­ها» هویت سازمانی و اصلاح طلبی مثلا [چپول] را دارند و نیروهایشان را از میان کارمندان، کسبه مدرن مثل کارخانه­داران متوسط و پیمانکاران مختلف و بخشی از مدیران بخش­های خصوص و عمومی میگیرند.

ـ سعید جان بگذار به این حرفت اضافه کنم: دموکراسی خواهی در نگاه سوسیال­دموکراسی حاضر در جنبش­اجتماعی از «بی­پولی» [تهیدستان]و از آزروی«کودک زبالِگرد» و دوستیِ محیط زیست و حمایت از حقوق حیوانات می­گن؛ که هم به لایه های فوق الذکر خرده بورژوایی و همچنین به گروه­های کوچک و کم رنگ«سوسیالیستی» گوشه چشمی داره.

ـ محمود جان باید متوجه باشیم که این جهان بینی، نیروهایش را بیش از همه از میان طبقه تحصیلکرده(تکنوکرات­ها) و نیز از میان برخی از کسبه و کارمندان کم درآمد میگیره. اما در انتخاب آتیه ش بستگی به استحکامات هر نیروی راست یا میانه و حتی چپ؛ با ابن­الوقتی ماهرانه بازی خواهد کرد. چنانکه یا خودش فی­الحال خورده بورژواز میشه و یا کرم سیب سوسیالیستها. [البته همه این مسائل را بدون دخالت مدیایی و غیرمدیایی ناشی از رقابت قدرتهای جهانی مطرح می کنیم که می تواند به‌نحوی روی مسئله رژیم‌چنج متمرکز شوند که منهای چیستی خیزش، فقط به منافع خودشان توجه داشته باشند].

ـ خانم دکتر این صحبت های ما خیلی بی ربط نیست؟

ـ نه جونم ، مرسی که نظرات تون رو شفاف اظهار می کنید. چیزی که مهمه در نظر داشته باشیم اینه که: در میانه این جنبش، سوسیالیست­ها نحیف­ترین طیف به لحاظ قدرت حضور و نیروهای هوادار هستند. از طرفی با سرکوبهای سیستماتیک حاکم و خطاهای تاکتیکی خودشان [که بعضی‌ها حتی از خطای استراتژیک هم حرف می زنند] از ارتباط با بزرگترین نیروی تاریخی اجتماعی یعنی «کارگران»، بیکاران، تهیدستان شهری و روستایی(که بیشتر در ترکیب اردوی کارگران فصلی متمرکزند) و دستفروشان و کارکنان خویش­فرمای (خودکارکن بی شاگرد یا بی کارگر) بی بهره یا کم بهره مونده اند.

ـ سوسیال دموکرات ها چطور خانم دکتر ؟

سوسیال دموکرات ها هم کثیرند هم وجیه. با قدرت پروپاکاندای گسترده[ای که همیشه بکار میگیرن]در عموم عرصه­ها بلدند توشه­ای بگیرند. چیزی که هم نقطه قوتشان است هم پای طاوس شان که از آنها در گره گاه های «تاریخ»ساز جز به مذبخ رفتن حاصلی[در این نیم قرن] ببار نیاورده. اگه«هوشیاری تاریخی» را در گزینش مواضع را تا حدی حضور بدهند که پشت گرمی شان را از سوسیالیستها و بخصوص از اردوی نیروی­کار بگیرند و در جهت آنها حرکت کنند. رستگاری (تاریخی)شان را رقم خواهند زد.

ـ رهنمود سوسیالیست ها را در چی میبینید؟

ـ نفوذ سوسیالیستها در میان نیروهای چپ سوسیال­دموکرات از ضعف های برجسته آنان بوده وهست. همچون عملکرد ناتوان شان در رفع دیگر نکات ضعف شان که همِگی باعث شده که در پروسه مبارزات نیم قرن اخیر نتوانند از شَرِ بلا­هایی چون «اشرافیت روشنفکری»، «نامتوازنی تئوریکی-عملی»، «لمپنیزم سیاسی»، و ... [بخصوص در مصاف­های عرصه­های حاد پراتیکی]، بپرهیزند و از نقصان و بی اثری در فعالیت­های دموکراتیک کارگری و فعالیت­های دموکراتیک عمومی اجتماعی و نظایر آن بکاهند تا؛ به نقش هژمونیک تاریخی لازم برای خود دست پیدا کنند. در نتیجه امروزه هیچ یک از این نیروها دارای پتانسیل جذب آن «نو آورده کنندگان» جنبش برای برشدن و فراروندگی انقلابی را ندارند. انتخاب در سوگیریهای سازنده (برای آماده کردن) که خیلی مهمه را ندارند. اینها چیزهاییه که میتونه رهبری شان رو ممکن کنه.

ـ ماهی جون میخواین بگین سوسیالیست­ها نفوذ «توده»ای (یا مردمی) رو گرچه لازم می­بینند، اما از ظرفیت­های اثربخش خود در جنبش­های عمومی بی­بهره مونده اند؟

ـ درسته صابر جون.

ـ منطق حاکم بر جنبش را در آشفتگی و بی­مرزی هم­ در فقدان وحدت، هم ­در تشکل­های لازم و در تاکتیک­هایی که به کاهش هزینه های گرانبار انسانی بیانجامد؛ میشود دید. اینجاست که وظایف سوسیالیست­ها در امکان ارتقاء شعارها، تقسیم کار، ایجاد لُجستیک مواجهه، ایجاد نهاد هماهنگی ائتلافی، خط دهی در پروپاکاندای جنبش، و بسیاری فرارفت­ها آشکار میشه. درصورتیکه سوسیالیست­ها بتوانند مولفه های سیاسی، و جایگاهش با مولفه های ساختار اعتلای کارهای سیاسی را با بهبود و ارتقای درون ساخاری را همسوی با هم رقم بزنند و نتیجه خلق کنند در فازهای آتی سرنگونی و مدیریت گذار می­توانند دارای پتانسیل ارتقاء نیروهای خود در مولفه­های جنبش کارگری نیز باشند.

ـ خانم دکتر من دارم برای ارشدم آمار منابع انسانی رو پژوهش میکنم، در اطلاعات آمار[عینی]؛ بیست و یک میلیون نفر «نیروی» شاغل در سطح کشور[بطور رسمی]آمار شده، نزدیک به ده میلیون نفر شاغل دربخش خدمات، هفت­میلیون نفر دربخش صنعت، نزدیک به چهارمیلیون هم در بخش کشاورزی مشغول بکارند(منظور حقوق بگیرند). کارکنان دولت و نیروهای«نظامی» بتقریب چهار میلیون نفرند.{جمعیت دانش­آموزی و دانشجویی هفده ونیم میلیون نفرند} اینکه نیمی از نیروی کار را خدمات تشکیل میدهد، از کیفیتی خاص در ضعف مناسبات «مناسبات کار» حکایت دارد. واینکه در ازای هر نفر درآمد آفرین(نیروی­کار) یک دانش­آموز و دانشجو وجود دارد. می­شه اینجور فهمید که چرا به اصطلاح نسل«زد» قالب نیروی اعتراضی را شکل می­دهند.

ـ دخترم منبع آماری خودت رو برامون بگو.

ـ بله چشم. منبع بخش خصوصیه (اتاق صنعت).

ـ بچه ها ماهی جون رو خیلی خسته کردیم. من بعنوان مسئول هماهنگی بهتون قول میدم برای بعد باز هم از ماهی جونم فرصت صحبت جمعی رو بگیرم. ماهی جون سپاس قربونتون برم. بوس تون می‌کنم.

ـ مرسی صابر جونی ، داداشی بریم برای تولد و خوش گذرونی.

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت 30

چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌ونهم

البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان می‌گذاشته و از این دو نفر برای تمایل به‌مشارکت سئوال میکرده که حاضر به‌فرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را به‌ما می‌داد و علی را هم به‌شهادت می‌گرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و به‌شدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمی‌دانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاق‌ها(سلول‌ها) اصلاً بسته نشود.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌ونهم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌وهشتم

......

بیژن (هیرمن‌پور) با من مرتب وقت می‌گذاشت و برایم از تجارب و دانسته‌هایش با دقت و گسترده می‌گفت. این پیوند گرچه  بنا بر حادثه‌ی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را می‌توانم به‌یاد بیاورم که در تشخیص‌های بعدی و انتخاب‌های آتی‌ام تعیین‌کننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت به‌وی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقل‌های ارتباطی، همه از او دوری می‌کردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منش‌های رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «می‌یپنداشتند ساواکی است.»

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌وهشتم

                                                                     چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌وهفتم

 .... من وسط نیمکت نشستم، بلافاصله رئیس بند که مرد کوتاه قد و تنومندی بود آمد و روبروی من نشست. تنه‌اش را به‌عقب تکیه داد دو دستش را به‌لبه نیمکت گرفت، جفت پای چکمه پوشش را بالا آورد و محکم به‌صورت من کوبید. بسیار سریع و خیلی غیرمترقبه این حرکت را کرد، سرم از پشت به‌میله‌های پنجره خورد و شکست و خون به‌داخل لباسم راه گرفت. در اثر ضربه مستقیم لگدْ ‌صورتم متورم و کبود شد، دهان و بینی‌ام به‌شدت خون افتاد. او بلافاصله بلند شد و تا من بخودم بیایم چند مشت محکم به‌سر و روی من کوبید و بلافاصله از داخل اطاقک بیرون رفت و زندانی پیاده شده را سوار کرد. زندانی این قیافه‌ی به‌سرعت تغییر یافته‌ی مرا با حیرت و وحشت غیرقابل کنترلی دید وخشم خود را با شعار دادن علیه ساواک اظهار کرد. و شروع کرد به‌فحش دادن به‌زندانبان. ماشین راه افتاد و به‌سرعت به‌زندان قزل قلعه رفت. مدتی مرا در حیاط بیرونی، روبروی دفتر ساقی رئیس زندان، نگه داشتند. بعد به‌اطاق ساقی بردند.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌وهفتم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌وششم

یک روز وسط‌های روز بود که نگهبان در اتاق را باز کرد و گفت حاظر باشید، بازدید داریم. دقایقی بعد همه‌ی سربازجوها به‌ترتیب سلسله‌مراتب وارد اتاق شدند. در آستانه‌ی در کنار هم ایستادند. سر دسته‌شان حسین‌زاده بود. عضدی و منوچهری و چندتای دیگر هم بودند. همه با سروضع (بزک کرده) کت‌وشلوار و کراوات و کفش‌های براق که روی کفپوش اتاق پا گذاشتند. با ورودشان قدم زدن بعضی‌ها که وسط اتاق راه می‌رفتند، متوقف شد. چند نفر از کسانی که نشته بودند، به‌سرعت و بقیه هم با تأخیر و اکراه بلند شدند و ایستادند. هیچ گفتگو و حالت و رفتاری حاکی از ادای احترام در بین نبود. نه کسی سلام کرد و نه خشنودی از این دیدار در بین بود

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌وششم

به‌هرحال، موقع بدرود بود. نگهبان آمد و مرا پس از وداع گرم با هم‌سلولی­ها از آن‌جا برد. اما محل زندان بعدی چند قدمیِ همین سلول­ها بود. جایی که به آن حیاط یک و حیاط دو می­گفتند و در دو طبقه و چهار اتاق بزرگ بود. من به حیاط یک اتاق یک برده شدم. فضایی چهل، پنجاه متری با بیش از سی زندانی بازداشتی که هنوز به دادگاه نرفته و حکم نگرفته بودند. اتاقی که از یک راهرو، درِ ورودی کاملا بسته‌ای داشت، و از یک طرف پنجره هایی داشت که به باغچه انبوهی ناظر و کاملاً محفوظ بود و با کرکره­های ثابت آهنی از فضای آزاد جدا می‌شد، که نور کمی را به داخل اجازه می‌داد و مانع دید مناسب ‌بیرون هم بود.

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top