«مانیفست جبهۀ آزادی خلق اوکراین»؛ کارگری یا غیرکارگری؟
ترجمه و تحقیق: بابک پایور
مقدمه:
هماینک جنگی جنایتکارانه توسط الیگارشهائی که از طرف بورژوازی آمریکائیـاروپائی و همهی نهادهای وابسته بهآن حمایت میشوند، برعلیه همهی آن اوکرائینیهائیکه با فاشیستهای حاکم فاصله دارند و بهآنها تمکین نمیکنند، در جریان است. کانون این جنگ که درعینحال نشاندهندهی مقاومتی قهرمانانه برعلیه فاشیسم است، شرق و جنوب اوکراین قرار دارد؛ و بیشترین تاوان این مقاومت نیز بهعهدهی مردم این بخش از اوکراین گذاشته شده که ترکیب جمعیت آن عمدتاً کارگری است.
این جنگ تا همینجا هم در ازای مقاومت ضدفاشیستی قهرمانانهاش تاوان انسانی فراوانی (از جان و شرف انسانها گرفته تا همهی زیرساختهائی که زمینهساز ادامهی زندگیاند) را داده است. منهای گرایش ایدئولوژیک و صفبندیهای سیاسیِ شرکتکنندگان در این مقاومتِ هماینک قهرمانانه، آنچه در لحظهی حاضر از اهمیت تعیینکنندهای برخوردار است، اساس و علت وجودی این مقاومت استکه ضدفاشیستی است. بنابراین، طبیعی استکه حمایت از مقاومت ضدفاشیستی مردم شرق و جنوب اوکراین قبل از اینکه وظیفهای کمونیستی و پرولتاریائی باشد، وظیفهای است برای جلوگیری از ایجاد و گسترش سرزمین سوخته و تبدیل این بخش از اوکراین بهاردوگاههائی که چهبسا روی داخائو و آشویتس و تربلینکا را هم سفید کنند! براساس همین حقیقت دهشتآور است که میبایست چنین حکم کرد که هرآن گروه و جریانی که بهنوعی و متناسب با توان و ظرفیت خود از مبارزهی ضدفاشیستی در اوکراین و بهویژه در شرق این سرزمین حمایت نکند، خواسته یا ناخواسته در ورطهای سقوط میکند که موجبات بروز فاشیسم را فراهم کرده و فراهمتر نیز خواهد کرد.
بهبیان روشنتر، عدم توجه بهمبارزهی ضدفاشیستیِ هماکنون جاری در شرق و جنوب اوکراین و نادیده گرفتن حمایتِ هماینک ضروری از این مبارزه، بهبهانه اینکه روسها از آنها حمایت میکنند ویا فرضاً با ترس از اینکه بهطرفداری از روسیه متهم میشویم ـخواسته یا ناخواسته و با هرانگیزه و محرکیـ عملاً طرفداری از بورژوازی ترانسـآتلانتیک است. این درست استکه روسیه نیز یک دولت بورژوائی و امپریالیستی است و در صورتیکه منافعش ایجاب کند، حتی ابائی هم از نابودی بخش عظیمی از بشریت ندارد؛ اما مسئلهی لحظهی حاضر این استکه آن نیروها و دولتهائی که بهتخریب جهان نیاز دارند و بدان همت گماشتهاند، نه بورژوازی روسیه و بهطورکلی بورژوازی شرق، که بورژوازی ترانسـآتلانتیک است.
بحران انباشت سرمایه، در نبود صفبندی انقلابی و سوسیالیستی در عرصهی جهانی، دست بورژوازی آمریکائی و اروپائی را برای تخریبِ نوک هرمِ سرمایه باز گذاشته است؛ و این معنای دیگری جز جنگ بهمنظور تقسیم بازارها و تخریب برای ساخت و نتیجتاً بهخاطر سود و انباشت سرمایه ندارد. در اینجا پارامترهائی مثل دستمزد کمتر کارگر روسی و چینی از کارگر آمریکائی و اروپائی (حتی برفرض اینکه جعلی نباشد) در درجهی اول اهمیت قرار ندارد. آنچه در این رابطه حرف اول را میزند و باید با آن بهمقابله برخاست؛ تخریبی بهمراتب فراتر از تخریبهائی است که بهیوگوسلاوی، افغانستان، عراق، لیبی، سوریه و حتی بهاوکراین وارد آمده است. بهعبارت دیگر، اگر در اینجا پای هست و نیست بشریت در میان نباشد، حداقل اینکه پای هست و نیست انقلابات سوسیالیستی و پرولتاریائی در میان است؛ چراکه چنین انقلاباتی در سرزمینهای سوخته بیشتر یک طنز جانسوز است تا راهکاری واقعی. بههرروی، ترک سنگر مبارزاتی و انقلابیِ حمایت از مبارزان ضدفاشیست در اوکراین لاجرم بهضدانقلاب ختم خواهد شد.
گرچه نیروهائی که در این نبردِ مرگ و زندگی (یعنی: نبرد برعلیه فاشیسم) شرکت دارند، بهلحاظ طبقاتی، سیاسی و ایدئولوژیک متفاوتاند و باید این تفاوت را بهرسمیت شناخت و درحین مبارزهی ضدفاشیستی بهتقویت آن کنشـبرهمکنشها و تبادلاتی پرداخت که منافع تاریخی پرولتاریا (یعنی: استقرار دیکتاتوری پرولتاریا در راستای رهائی نوع انسان) را کمابیش بشارت میدهند و نمایندگی میکنند؛ اما با وسواس هرچه بیشتر باید دقت کرد که چنین تلاش و کوششی بهاصل مبارزهی ضدفاشیستی هیچگونه لطمهای وارد نکند. چراکه بهلحاظ انسانی و حتی طبقاتیْ ابتدا باید فاشیسم را کنار زد تا پیگیری دیکتاتوری پرولتاریا بهیک پراتیک عاجل تبدیل شود. با این وجود، باید توجه داشت که عکس این روند (یعنی: کنار گذاشتن مبارزهی ایدئولوژیک در راستای سازمانیابی و اعتلای پرولتاریائی) نیز مخرب خواهد بود.
گرچه ضرورت فیالحال جاری مبارزهی ضدفاشیستی چنین حکم میکند که سینهام را در مقابل گلولهای بگیرم که سینهی همسنگر بورژوا یا خردهبورژوای من را نشانه گرفته است؛ اما استنکاف از مبارزهی ایدئولوژیک در راستای اعتلا و سازمانیابی کمونیستی و پرولتاریائیْ درست همانند این استکه سینهی تودههای کارگر و زحمتکش را (صرفنظر از تفاوتهای ملی و مذهبی و مانند آن) در مقابل طبقهی نهایتاً جهانی بورژوازی قرار داده باشیم.
خلاصهی کلام این که این نوشته (یعنی: نقد و بررسی «مانیفست جبهۀ آزادی خلق اوکراین») ضمن اینکه تلاشی است در راستای مبارزهی ضدفاشیستی و حمایت از مبارزان سنگرهای دونتسک و لوگانسک و ضدفاشیستهای سراسر اوکراین و جهان، درعینحال کوششی ایدئولوژیک و استراتژیک است در راستای اعتلا و سازمانیابی پرولتاریائی در ایران و همهی جهان. نباید فراموش کرد که رادیکالترین و جدیترین نیروهای ضدفاشیست از بستر طبقهی کارگر و تبادلات پرولتاریائی این طبقهی ملیـجهانی برخاستهاند و برخواهند خواست. و بالاخره اینکه نقد و بررسی «مانیفست جبهۀ آزادی خلق اوکراین» فقط تا آنجائی نقد و بررسی نیروهای درگیر در مبارزهی ضدفاشیستی استکه در این «مانیفست...» بازتاب یافتهاند. بنابراین، نقد و بررسی واقعیت نیروهای درگیر در مبارزهی ضدفاشیستی و پتانسیل طبقاتی و تاریخی این نیروها بهتحقیق، بررسی و فاکتورهای جزئیتری نیاز دارد که هماکنون بهاندازهی کافی در اختیار من نیست. پس، بررسی جامعتر این مسئله را میگذاریم برای بعد. گرچه گذر زمان در موارد بسیاری امکان دخالتگری و ارادهمندی را در رابطهی معینی سلب میکند؛ اما در موارد بسیارتری رازها را نیز میگشاید[1]
قبل از شروع نقد و بررسی، این توضیح لازم استکه بهواسطهی گریز از ذهنیگرائی و پنداربافی ـکه بررسی یک سند براساس منطق دورنیاش همواره در معرض آن قرار داردـ رفیق بابک پایور در حد امکانات جستجو، اطلاعات و دادههائی را تهیه کرده که در پیوستهای شماره 1 و 2 و 3 و 4 همین نوشته قابل دسترسی است. این اطلاعات گرچه هنوز کافی نیستند و تحقیق را همچنان باید ادامه داد؛ اما بههرصورت، گامی است درجهت فهم انضمامیتر آنچه در کنفرانس یالتا واقع گردیده است. شناخت افراد شرکتکننده در کنفرانس و پیشینه و زمینهی کارهائیکه انجام داده و میدهند، تبادلات کنفرانس را ملموستر بهذهن مینشاند؛ و بهبررسی منطقیـتاریخیِ مانیفست (که موضوع این نوشته است) رنگ و بوی آشناتری میدهد.
1ـ مبارزۀ ما [در اوکراین] کدام هدف را دنبال میکند؟
هدف مبارزاتی «جبهۀ آزادی خلق اوکراین» در ابتدای مانیفستی که در تاریخ 7 جولای 2014 در شهر یالتا تدوین گردید [میتوان بهپیوست شماره 1 مراجعه کرد] چنین توضیح داده میشود: «بنای یک جمهوری اجتماعی و عادلانه خلقی بدون الیگارشی و بدون بوروکراسی فاسد بر قلمرو اوکراین» [در واقع، یک جمهوری مردمی با جهتگیری اجتماعی (socially-oriented people’s republic)]. در اینجا یکیـدوتا سؤال قابل تأمل مطرح میشود که پاسخ بهآنها درک ماهیت ایدئولوژیک «مانیفست جبهۀ آزادی خلق اوکراین» را آسانتر میکند: «جمهوری مردمی با جهتگیری اجتماعی» چه معنائی دارد و فرق آن با یک جمهوری بورژوائی (همانند جمهوری آلمان) در چیست؟ آیا منظور از «جهتگیری اجتماعی» یک جمهوری سوسیالیستی است، یا این عبارت فقط بهاین منظور بکار رفته تا «تصویری از یک جمهوری خلقی رادیکال»[2] بدهد؟ برفرض که چنین باشد و منظور تدوینکنندگان مانیفست نیز همان عبارتی باشد که بهمن شفیق در مقدمهای که برترجمهی این مانیفست نوشته است، از آن استفاده میکند [«تصویری از یک جمهوری خلقی رادیکال»] در اینجا بازهم همان سؤال قبلی با شکل و لباسی دیگر مطرح میشود: در شرایط کنونیِ جهان (یا حتی در نظام سرمایهداری بهطورکلی) «یک جمهوری خلقی رادیکال» بهلحاظ ماهیت طبقاتی و جایگاه تاریخی چه فرقی با یک جمهوری بورژوائیِ غیررادیکال (همانند جمهوری آلمان) یا دولت پادشاهی هلند دارد؟
دولتها در چین، ویتنام، لائوس و بسیاری از جمهوریهای اتحاد شوروی سابق بهنسبتهای مختلف قابل توصیف بهصفت «یک جمهوری خلقی رادیکال» بودند؛ اما رادیکالیسم خلقیِ این دولتها در مادیت ملموس و قابل بررسیِ خود (نه در بیانی گنگ برای فردائی هنوز نامعلوم) نه تنها تاریخاً آسیبی بهنظام سرمایهداری نرساندند، بلکه در توسعه و بازآفرینی آن نیز نقش چندان کم اهمیتی هم بازی نکردند. عمدهترین تفاوتِ «یک جمهوری خلقی رادیکال» در اوکراین و جمهوریهای خلقی برشمرده در بالا میتواند در این نیز باشد که اوکراینِ امروز یک طبقهی کارگر وسیع و اندکی سازمانیافته دارد؛ درصورتیکه در چین و ویتنام و مانند آنْ کارگران تنها با استفاده از میکروسکوپهای فوق غولپیکر قابل رؤیت بودند!؟
نتیجه اینکه عدم اشارهی بهکارگر و طبقهی کارگر در «مانیفست جبهۀ آزادی خلق اوکراین» و استفادهی مکرر از کلمهی «خلق» و عبارت «جمهوری خلقی رادیکال» این ظن قوی را بهذهن متبادر میکندکه همهی این عبارتپردازیهاْ عمدی است؛ و اساس توافق را بهطور آگاهانهای برانصراف از سازماندهی کمونیستی طبقهی کارگر گذاشته است. اگر حقیقتاً چنین باشد و اساس مبارزهی ضدفاشیستی برانصراف از سازمانیابی و سازماندهی کمونیستی طبقهی کارگر گذاشته شده باشد (که احتمال آن چندان هم ناچیز نیست)، برفرض اینکه «جبهۀ آزادی خلق اوکراین» بتواند اولیگارشهای فاشیست را از اریکهی قدرت سیاسی و اقتصادی پائین بکشد، آنچه بهجای آن میتواند برپا شود، بازهم چیزی جز یک «جمهوری خلقی رادیکال»، اما بورژوائی و غیرفاشیست نخواهد بود. فرض دیگر این میتواند باشد که «مانیفست جبهۀ آزادی خلق اوکراین» حاصل توافقی است که ناشی از نوعی توازن قوا بهنفع بورژوازی غیرفاشیست است که بهفعالین و نمایندگان حاضر در کنفرانس یالتا که بعضاً خود را مارکسیست و سوسیالیست هم میدانند، تحمیل شده است. براساس چنین فرضی، آنچه حاصل مبارزهی ضدفاشیستی فیالحال موجود است، علیرغم ناگزیری کنونیاش و الزام حمایت از آن، اما بازهم بهجز ممانعت از تحمیلات و اجحافات بسیار شدید فاشیستی، دستآورد تاریخی و ویژهای برای طبقهی کارگر دربرنخواهد داشت.
واقعیت این استکه «مانیفست جبهۀ آزادی خلق اوکراین» حتی یک کلام روشن و غیرقابل تعبیر و تفسیر هم در بیان چیستی، چگونگی و بهطورکلیْ ماهیتِ اهداف این جبهه بربستر مبارزهی طبقاتی و روندهای تاریخی نمیگوید. جای این سکوت را ـدر عوضـ عباراتی میگیرد که براساس آرزومندیهای شوقانگیز (و نه فاکتهای واقعی و طبقاتی) میتوان فراتر از بار ترقیخواهانهی آنها، انقلابی نیز تصویرشان کرد و چنین مورد تعبیر و تفسیر قرار داد: «سند چه در زمینه های سیاستهای اجتماعی از قبیل آموزش و بهداشت و بازنشستگی و چه در زمینه ساختارهای دولت، آشکارا ایدئولوژی حاکم کنونی بر جهان سرمایه داری را به چالش می طلبد و تصویری کاملا متفاوت از دولت آینده اوکراین به دست می دهد»[2][تمامی تأکیدها از من است].
«مانیفست جبهۀ آزادی خلق اوکراین» که براساس قضاوت بهمن شفیق «سند یک جریان سیاسی یا محفلی منزوی... اجتماعی نیست» و «بهطور واقعی محل تلاقی نظرات مختلف گرایشات متفاوت اجتماعی است که در مانیفست پلاتفرم عملی واحد و متحد کنندۀ خویش را به تصویب رساندهاند»، در مورد «آموزش و بهداشت و بازنشستگی» چنین وعده میدهد: الف) «هر شهروند کارکنی از حق درمان پزشکی، آموزش بازنشستگی و تأمین اجتماعی توسط دولت برخوردار است»؛ ب) «حق بازنشستگی آبرومندانه پرداخت میشود و همۀ شهروندان در صورت از دست دادن کار، کارافتادگی موقت یا دائمی از تضمین کامل تأمین اجتماعی برخوردار خواهند بود».
حق آموزش، بهداشت، درمان پزشکی، حق بازنشستگی آبرومندانه و بالاخره تضمین و تأمین اجتماعی بههنگام از کارافتادگی و بیکاری وعدههائی است که بخشی از طبقهی کارگر اروپا در سالهای بین دو جنگ جهانی (حتی بدون سازمانیابی کمونیستی و انقلابی) مطالبه میکرد و تااندازهای هم بهآن دست یافت. گذشته از این، دولت رفاه نیز (که اینک با سیاستهای نئولیبرالی آخرین نفسهای خود را میکشد) همهی اینگونه مطالبات را (بدون اینکه یک میلیمتر از بورژوائی بودن خود بکاهد و اساس وجودیاش بر استثمار نیرویکار نباشد) عملی ساخت. از همهی اینها مهمتر اینکه هماکنون بخشی از این وعدهها بدون اینکه شائبهای از سوسیالیسم و انقلاب اجتماعی را بهذهن متبادر کنند، در روسیه نه تنها نسبتاَ بهاجرا درمیآیند، بلکه وعدهی گسترش آنها نیز داده میشود.
بنا برهمهی این فاکتورها میتوان چنین ابراز نظر کرد که «مانیفست جبهۀ آزادی خلق اوکراین» هیچگونه مطالبه یا وعدهای را مطرح نمیکند که بتوان چنین توصیفش کرد: «در زمینه های سیاستهای اجتماعی از قبیل آموزش و بهداشت و بازنشستگی... آشکارا ایدئولوژی حاکم کنونی بر جهان سرمایه داری را به چالش می طلبد». اما بهمن شفیق بهدنبال کلمهی «بازنشستگی» در عبارت نقل شده، عبارت «در زمینه ساختارهای دولت» را نیز میآورد و پس از این عبارت استکه مسئله بهچالش کشیده شدن «ایدئولوژی حاکم کنونی بر جهان سرمایه داری» را مطرح میکند. بنابراین، باید بهاین سؤال نیز پاسخ بدهیم که آیا «مانیفست جبهۀ آزادی خلق اوکراین»، «در زمینه ساختارهای دولت، آشکارا ایدئولوژی حاکم کنونی بر جهان سرمایه داری را به چالش می طلبد و تصویری کاملا متفاوت از دولت آینده اوکراین به دست می دهد»؟
پاسخ بهسؤال بالا هم آری است، و هم نه! تاآنجاکه مسئلهی ارائهی تصویر کاملاً متفاوتی «از دولت آینده اوکراین» در میان است، پاسخ مثبت است؛ چراکه در صورت پیروزی نیروهای ضدفاشیست، طبیعی استکه دولت آتی ـمنهای مسئلهی اساسی استثمار نیرویکار و ماورائیتی که بهقدرت سیاسی نیز مجهز میشودـ نه تنها فاشیستی نخواهد بود، بلکه زیور دموکراسی و «دمکراتیسم» را نیز بهیدک میکشد. اما آنجاکه مسئلهی بهچالش کشیده شدن «ایدئولوژی حاکم کنونی بر جهان سرمایه داری» پیش کشیده میشود، پاسخ منفی است. این مسئله را بیشتر و براساس خودِ «مانیفست جبهۀ آزادی خلق اوکراین» مورد بررسی قرار میدهم، که دو وجه میتواند داشته باشد: یکی ساختار قدرت سیاسی آتی اوکراین است؛ و دیگری، جنبهی ایدئولوژیکی کلیت نظام جایگزین. پس، هریک از این دو وجه را با تیترهای شماره 2 و 3 بهطور جداگانه مورد بررسی قرار دهیم.
2ـ قدرت سیاسی بعد از پیروزی انقلاب رهائیبخش خلق چگونه برپا خواهد شد؟
قبل از هرچیز لازم بهتأکید استکه من در مورد اینکه مردم شرق و جنوب اوکراین درگیر یک مبارزهی بسیار جدی هستند و این مبارزه بنا بهویژگی ضدفاشیستی خود چهبسا مترقیترین مبارزهای است که در جهان فیالحال موجود جریان دارد و باید از آن دفاع کرد و در همراستایی تکاملدهندهی آن کوشید، هیچگونه شکی ندارم. حتی فراتر از این، بهنظرم غیرممکن نیستکه این مبارزهی ضدفاشیستی، ـحتی علیرغم کمکهائی که روسیه بهعنوان یک دولت بورژوائی بهآن میکند تا مهار آن را درجهت منافع بورژوائی خود در دست داشته باشدـ با گسترش انترناسیونالیستیاش بهنقطهای برای سازمانیابی جنبش کمونیستی در جهان فرابروید. این امری استکه با هردرجهای از احتمال موفقیت، اما باید برآن پافشرد و گامهای سنجیدهای در راستای آن برداشت.
تاریخ مبارزهی طبقاتی در جنگ داخلیِ اسپانیا حاکی از این است که مبارزهی ضدفاشیستی بهطور خودبهخود با حمایتهای جهانی مواجه میشود؛ اما همین تاریخ درعینحال حاکی از این است که تنها آن کمکهای جهانیای حقیقتاً انترناسیونالیستی است که ضمن دارا بودن ایدئولوژی صراحتاً کمونیستی، عملاً بتوانند این ایدئولوژی را در سازمانیابی طبقاتی، کمونیستی و انترناسیونالیستی کارگران کشورهای بهاصطلاح خودی بدهند. بنابراین، بررسی نقادانه اسناد، ارتباطات و مناسبات درونی و بیرونی مبارزان ضدفاشیست در اوکراین، و بهطور همزمان تدارک هرچه ملموستر و معقولتر طبقهی کارگر ایران در راستای سازمانیابی طبقاتی، کمونیستی و انترناسیونالیستی ـعملاًـ گامی همراستا با طبقهی کارگر اوکراین و در جهت انقلاب اجتماعیِ سوسیالیستی در اوکراین، ایران و همهی جهان است. با این توضیح که در ادامهی این نوشته بازهم اشاراتی بهمسئلهی انترناسیونالیسم خواهم داشت، بهبررسی ساختارهائی بپردازیم که «مانیفست جبهۀ آزادی خلق اوکراین» وعدهی آن را در استقرار سیاسی جبههی ضدفاشیست میدهد.
«مانیفست جبهۀ آزادی خلق اوکراین» در مورد ساختار دولت آلترناتیو چنین اشعار میدارد: الف) «قدرت سیاسی براساس اصل نمایندگی مستقیم (سیادت خلق) از پائین بهبالا ساخته خواهد شد»؛ ب) «ارگانهای اعمال قدرت سیادت خلق از شوراهای محلی تا شورای عالی، براساس نمایندگی مناطق، نمایندگی مجتمعهای کار، براساس تعاونیها و اتحادیههای حرفهای، براساس نمایندگان سازمانهای سیاسی، مذهبی و اجتماعی شکل خواهد گرفت». این دو بند و بهویژه دو عبارت «شوراهای محلی» و «شورای عالی» کپیِ ساده شده و بیرمقی از قانون اساسی اتحاد شوروی سابق است که خودرا از شر کلماتی مانند کارگر، سوسیالیسم و مجموعههای کارگری خلاص کرده و بهجای آن فقط از کلمهی «خلق» و خصوصاً از عبارت «نمایندگی مجتمعهای کار» استفاده کرده؛ و برخلاف اصل 52 قانون اساسی شوروی سابق که «سیاست و مدرسه» را از «مذهب» جدا میدانست، «نمایندگان سازمانهای... مذهبی» را نیز به«شوراهای محلی» و «شورای عالی» فرامیخواند.
«مانیفست...» ساختار آلترناتیو را چنین توضیح میدهد: پ) «اساس دمکراسی خلق شوراهای محلیاند»؛ ب) «آنها نمایندگان خود را بهشوراهای منطقهای ارسال میکنند»؛ ت) «عالیترین ارگان نمایندگی خلق (شورای عالی) از نمایندگان شوراهای مناطق تشکیل خواهد شد»؛ ث) «شورای عالی دولت را انتخاب میکند، که در مقابل خلق که توسط نمایندگانش در شوراها نمایندگی میشود مسئول است». «مانیفست...» با چنگ زدن بهبعضی از کلمات که یادآور اوضاع بهتر کارگران و زحمتکشان اوکراینی در دوران شوروی سابق است، برخلاف کمون پاریس از امکان عزل نمایندگان توسط کسانی که آنها را انتخاب میکنند و از وضعیت حقوقی و مالی منتخبین حرفی نمیزند؛ و با سکوت خویش (شاید بهطور ناخواسته) اینگونه مسائل را بهشرایط عمومی دولت آلترناتیو میسپارد که براساس «مانیفستِ...» فیالحال موجود قطعاً بورژوائی خواهد بود. در اینجا باید توجه کرد که وظیفهی شورای عالی «انتخاب» دولت است و این دولت «در مقابل خلق که توسط نمایندگانش در شوراها نمایندگی میشود مسئول است»!؟ در اینجا بازهم مسئلهی چگونگی مسئولیت و مکانیسمهای اجرائی آن بهسکوت برگزار شده است. بههرروی، همهی دولتها بورژوائی نیز دولت را در مقابل پارلمان که توسط مردم انتخاب میشود، مسئول میدانند. تفاوت در اینجا تنها در این استکه کلمهی «خلق» بهجای مردم نشسته و کلمهی احزاب نیز جای «شوراهای نمایندگی» را گرفته است.
نکتهی متفاوتیکه در «مانیفست...» وجود دارد و بهمن شفیق را بهاین نتیجه رسانده تا «جبهۀ آزادی خلق اوکراین» را با کمون پاریس و انقلاب بلشویکی مقایسه کند و بنویسد «امری که مستقیما آغاز نفی تفکیک قوای سه گانه در دولت بورژوائی و روی آوری بهسنن کمون و انقلاب بلشویکی است»، این عبارت از «مانیفست...» است: «ما خواهان انتخابی بودن قضات و مسئولین ارگانهای انتظامی در محل هستیم». اما حقیقت این استکه حتی همین نکتهی مترقی هم کپیبرداری ساده شدهای از قانون اساسی شوروی سابق است که چهبسا برای یادآوری آن دوران و تحریک مردم کارگر و زحمتکش انشا شده باشد. اصل 162 قانون اساسی شوروی سابق براین بود که «نمایندگان سازمانهای اجتماعی و مجموعههای کارگری میتوانند در دارسیهای مدنی و کیفری شرکت نمایند»؛ و اصل 154 نیز چنین بود: «رسیدگی بهدعاوی مدنی و کیفری در تمام محاکم با مشارکت کلیه قضات صورت میگیرد و دعاوی در دادگاههای شهرستان با شرکت داوران مردم انجام می گیرد. داوران مردم در امور قضایی از کلیه حقوق دادرسان برخوردارند».
در اینجا باید بهاین نکته نیز توجه داشت که اعطای رسمی «کلیه حقوق دادرسان» به«داوران مردم» در شهرستانهای همان سرزمینی که انقلاب اکتبر در آن واقع شده بود، نتوانست بساط بورژوائی تفکیک قوای بهاصطلاح سهگانه را بههم بریزد؛ چه رسد بهخواستن[«ما خواهان...»] انتخابی بودن قضات (و نه حکم قطعی که چنین باید بشود) از سوی نمایندگانی که از اطراف و اکناف آمده بودند تا «مانیفست جبهۀ آزادی خلق اوکراین» را بنویسند. بنابراین، در این مورد هم بهمن شفیق آرزویهای زیبای خودرا بهجای واقعیت میگذارد. اگر چنین نبود؛ یعنی اگر از آرزومندهای زیبا کمی فاصله گرفته میشد تا بیشتر بهواقعیت «مانیفست...» نزدیکتر شود، فراخواندن «نمایندگان سازمانهای... مذهبی» به«شوراهای محلی» و «شورای عالی» نیز بهعنوان یک اصل عمدتاً پیشاسرمایهداری دیده میشد و مورد بررسی و نقد قرار میگرفت!
حال که ساختار قدرت سیاسی آتی در اوکراین را از زاویه «مانیفست جبهۀ آزادی خلق اوکراین» نگاه کردیم، نابهجا نیست که نگاهی هم بهجنبهی ایدئولوژیکی این مانیفست بیندازیم که میبایست بهمثابهی چراغ راهنما و حقیقت تاریخیِ «جبهۀ آزادی خلق اوکراین» در برپایی مدیریت سیاسی جامعهی اوکراین و شبکهی تبادلات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آن نقشی (اگرچه نه تعیینکننده، اما) بسیار مؤثر و جهتدهنده داشته باشد.
3ـ در قلمرو اوکراین چه اتفاقی میافتد؟
«مانیفست جبهۀ آزادی خلق اوکراین» زیر عنوانِ «دشمنان ما کیانند؟» مینویسد: «نخبگان لیبرال/فاشیست حاکم ـ ائتلاف جنایتکارانۀ الیگارشها، بوروکراتها، نظامیان و جنایتکاران خلدستی که خادمان منافع دول خارجی اند. درحالی که رسما دم از ارزشهای لیبرالی اروپا میزنند، کشور را تحت کنترل خود گرفتهاند. آنها برای این امر به باندهای راست افراطی اتکا می کنند، هیستری شوینیستی را دامن میزنند و خلقها را بهجان یکدیگر میاندازند». مقایسهی دو عبارت «نخبگان لیبرال/فاشیست حاکم» و «درحالی که رسما دم از ارزشهای لیبرالی اروپا میزنند»، و نیز تمرکز روی بافت و معنای کلی این دو عبارت، بدون هرگونه ابهامی نشان میدهد که «ارزشهای لیبرالی» در اینجا (گرچه بهطور تلویحی، اما بههرصورت) بار مثبت دارد.
حتی قبل از اینکه دو عبارت فوق را با هم مقایسه کنیم و بهاین نتیجه برسیم که «ارزشهای لیبرالی» درعبارات نقل شدهی بالا بار مثبت دارد؛ صِرفِ عبارتِ «نخبگان لیبرال/فاشیست حاکم»، ازجمله بدینمعنی است که نخبگان حاکم نه لیبرال (یعنی: خوب) که فاشیست (یعنی: بد) هستند. شاید کسی بهاین دلیل که مفهوم لیبرالِ (خوب) و فاشیستِ (بد) در عبارت «نخبگان لیبرال/فاشیست حاکم» ضمنی است و صراحتاً بیان نشده است، موافقت نکند؛ اما همین عدم صراحت عکس این نتیجهگیری را نیز منتفی میکند، و نمیتوان چنین نتیجهگیری کرد که «مانیفست...» لیبرایسم را معادل فاشیسم تصویر میکند. بههرروی، این عدم صراحت در بیان رابطهی بین لیبرالیسم و فاشیسم (خواهـناخواه) لیبرالیسم را خوب و فاشیسم را بد القا (و نه تبیین) میکند.
بههرروی، بدون توجه بهعدم صراحت «مانیفست...» در مورد جایگاه دو مفهوم فاشیسم و لیبرالیسم نیز، یعنی صرفاً براساس مقایسهی دو عبارت «نخبگان لیبرال/فاشیست حاکم» و «درحالی که رسماً دم از ارزشهای لیبرالی اروپا میزنند»، بهروشنی میتوان نتیجه گرفت که «ارزشهای لیبرالی» در اینجا (یعنی: در «مانیفست...» ) بار مثبت دارد؛ و این بار مثبت بدینمعناستکه «جبهۀ آزادی خلق اوکراین» بهارزشهای لیبرالی باور دارد و میخواهد دولت جایگزین را براساس همین ارزشها برپا نماید. این مسئله را بهمن شفیق هم آنجا که مینویسد «کلیدیترین نقص سند قرار دادن چشمانداز دولت آتی برمبانی دمکراسی است»، بهطور ضمنی تأیید میکند.
حقیقت این است که ارزشهای لیبرالی در شرایط و زمانهی کنونی تنها بهصورت نئولیبرالی میتوانند مورد مبادلهی اجتماعیـسیاسیـاقتصادی قرار بگیرند. بنابراین، نویسندگان این مانیفست هنوز جوهرهی لیبرالیسم، تحول آن بهنئولیبرالیسم و روی دیگر این عنصرِ متحول شده (یعنی: فاشیسم) را یا بهدرستی نفهمیدهاند و یا از بیان آن صرفنظر کردهاند. نتیجه اینکه مبارزان سنگرهائی که چنین مانیفستی را امضا کردهاند، عملاً پذیرفتهاند که آلترناتیو وضعیت موجودِ اوکراین، بورژوائی (و نه سوسیالیستی) باشد. نیازی بهتوضیح ندارد که چنین پذیرش و چنین دیدگاهی در امر سازماندهی صف مبارزات مستقل طبقهی کارگر و حرکت در جهت انقلاب اجتماعی ـدر بهترین تعبیر ممکنـ همانند اسبی قوی و زیباست استکه بینائیاش را چنان از دست داده استکه توان دیدن آنسوی مرتع را ندارد.
بنابراین، براساس یکی از وظایف متعدد، متنوع و پیچیدهی انترناسیونالیستی باید بهمداوای این اسب تقریباً نابینا همت گماشت؛ چراکه اگر چنین نکنیم، این احتمال وجود دارد یکبار دیگر (شاید با کمی تفاوت) قافلهی مبارزهی طبقاتی کارگران و زحمتکشان بهجیب بورژوازی سرریز شود. اما چگونه باید بهمداوای چشم مبارزان سنگرهای ضدفاشیستی اقدام کرد؟ پاسخ ساده و درعینحال بدیهی است: با نقد دلسوزانه و رفیقانه؛ و طبعاً پیشنهاد نقد رفیقانه را بهتوطئه تعبیر نکردن!؟
بههرروی، دیدگاه ایدئولوژیک «جبهۀ آزادی خلق اوکراین» فقط بهپذیرش «ارزشهای لیبرالی» خلاصه نمیشود. «مانیفست...» زیر عنوان «جمهوری اجتماعی خلقی که ما برایش میجنگیم چیست؟»، مینویسد: الف) «سرمایهداری ربائی بانکی که از بهرۀ وامها ارتزاق می کند ممنوع است؛ پول نباید به قیمت بندگی کسی در اثر بدهکاری، بلکه در نتیجۀ متحقق نمودن پروژه های موفق تحصیل شود»؛ ب) «دولتی که به نام خلق از جانب نمایندگان آن کنترل می شود، بزرگترین اداره کنندۀ سرمایه خواهد بود و شاخه های استراتژیک اقتصاد را کنترل خواهد نمود»؛ پ) «مالکیت خصوصی مجاز است، اما ثروتهای بزرگ و سرمایه گذاری آنان در سیاست و اقتصاد تحت کنترل جامعه خواهند بود؛ پ) «هیچ کس اجازه استثمار انگلی خلق، برپا کردن امپراطوریهای الیگارشیک و سیادت بر انسانها از طریق انحصارات تصنعی را نخواهد داشت».
عباراتی که در پاراگراف بالا نقل شدند، هیچ معنای آشکارتری جزاین ندارند که بورژوازی باید خوب باشد و «پول» (یعنی: سود) هم فقط باید «در نتیجۀ متحقق نمودن پروژه های موفق» بهجیب صاحبان سرمایه ریخته شود. بههمین دلیل هم هستکه «سرمایه داری ربائی بانکی که از بهرۀ وامها ارتزاق میکند»، باید بهعنوان سرمایه و سرمایهدار بد «ممنوع» شود. چنین بهنظر میرسد این عبارت بازتابی از وضعیت اقتصادیـاجتماعی اوکراین نیز باشد؛ چراکه تولید و سرمایه صنعتی عمدتاً در شرق اوکراین و خدماتی مانند دلالی، رباخواری و مانند آن عمدتاً در غرب اوکراین متمرکز است. منهای درستی یا نادرستی مسئلهی بازتاب، اما چنین نگاهی بهجامعهی سرمایهداری (آگاهانه یا ناآگاهانه) بهگونهای عبارتپردازی میکند تا ضمن تهییج کارگران بهمبارزه برعلیه فاشیستهای حاکم، درعینحال سودای یک جامعهی سوسیالیستی را نیز از سر خود دور کند. چراکه چنین سودائی میتواند استقرار دیکتاتوری پرولتاریا را درپی داشته باشد که ناگزیر بساط هرشکلی از سرمایه و هرشکل ممکن دیگری از مالکیت خصوصی را در سینهی تاریخ دفن میکند. بههرروی، عبارت «پول نباید بهقیمت بندگی کسی در اثر بدهکاری... تحصیل شود»، بیش از اینکه بیانگر دیدگاهی رفرمیستی در جامعهی سرمایهداری باشد، از نجوای یک مصلح دینیـاجتماعی در جامعهی بردهداری حکایت میکند. این نیز میتواند واکنشی بهخونتای نظامیـفاشیستی حاکم بر اوکراین باشد که قبل از این که بورژوائی باشد، چپاولگر و رانتخوار و جنایتکار است.
«مانیفست...»، پس از آنکه کارگران را براساس «ارزشهای لیبرالی»، «استثمار [غیر]انگلی خلق» و ممنوعیت «سرمایهداری ربائی بانکی» بهنبرد ضدفاشیستی تشجیع و ترغیب میکند، رویش را طرف خردهبورژوازی و بورژوازی بهاصطلاح غیرالیگارشیک برمیگرداند تا تصاویر سوسیالیسم خردهبورژوائی و بورژوائی را چنان بهرقص درآورد که خردهبورژوای محافظهکار و بورژوازی ترسو هم جرأت کنند، بهنوعی با نبرد ضدفاشیستی موافقت کرده و حضوری هم در آن بههم برسانند. بهعبارت روشنتر، «مانیفست...» با بیان اینکه «مالکیت خصوصی مجاز است»، قندِ مبارزهی ضدفاشیستی را توی دل بورژوازی «غیرالیگارشیک» و خردهبورژوازی فاقد پیوند با فاشیستهای حاکم ـهردوـ آب میکند و با بیان اینکه دولتیکه «شاخههای استراتژیک اقتصاد را کنترل» میکند، از «جانب نمایندگان» خلق «کنترل» خواهد شد، تفنگ را (البته مشروط بهاینکه چوبی باشد، بهدرد نبرد نخورد و لزومی هم بهاستفاده از آن نباشد) بهدست خردهبورژواهای مهربان هم میدهد.
اما، از آنجاکه بورژواهای «غیرالیگارش» احتمالاً «یک سرمایهداری [غیر]جنایتکارِ [غیر]الیگارشیک و [غیر] کمپرادور را تثبیت» خواهند کرد، و بههمین دلیل هم «انحصارات تصنعی» ایجاد نمیکنند و ایجاد انحصارات غیرتصنعی را بهروند سرمایهداری و سرمایهدارهای خوب وامیگذارند؛ پس، باید یک دولت خلقیِ فراطبقاتی را از آسمان خدا برای زمین کارگران و زحمتکشان قرض گرفت تا همه باهم ـبدون تفاوتها و ستیزهای طبقاتیـ بیارامند و بیاسایند!!
اینگونه تصویرپردازیها تاآنجاکه مسئلهی مبارزه با فاشیسم مطرح است، تااندازهی محدودی مجازاند و حتی بعضاً میتوانند در چارچوب نظام فیالحال موجود حامل بار ترقیخواهی هم باشند؛ اما شائبهی سوسیالیسم و سازماندهی و سازمانیابی پرولتاریائی و کمونیستی با یک کوه سریش هم بهاین تصویرپردازیهای خردهبورژوائی نمیچسبد. ازهمینروست که برخلاف نظر بهمن شفیق «مانیفست...» نه تنها سرمایه را «محدود» نمیکند، بلکه میخواهد ـبنا بهذات خودـ با بهروال «طبیعی» انداختن سرمایه تراکم و تمرکز را بهطور نامحدود و البته بهگونهای غیرتصنعی پیگیر باشد. غافل از اینکه انحصار سرمایه نمیتواند از تصنع جدا باشد. سیاستِ بورژوائی ـبهعبارتیـ اوج تصنع سرمایه است.
خلاصه اینکه بیم این میرود که «مانیفست...»، «انحصارات [غیر]تصنعی» را برای بورژواهای غیرالیگارش، «کسب و کار و یک زندگی عادی» را برای خردهبورژوازی، و بالاخره «حقوقهای بخور و نمیر» را برای کارگران و زحمتکشان از پیش تدارک دیده باشد.
4ـ اوکراین بهمثابهی قلمروئی متشکل از خلقها!
«مانیفست جبهۀ آزادی خلق اوکراین» چنان تصویری از این سرزمین میدهد که گویا از اساس فاقد طبقات و مناسبات طبقاتی است. یکی از ویژگیها این «مانیفست...» این استکه از اشکال مختلف «سرمایه»، از «روابط بین کار و سرمایه»، از «نیازهای عمومی دولت»، از «مذهب» و بالاخره بارها از «خلق»ها حرف میزند؛ اما لام تا کام کلامی از کارگر و فروشندگان نیرویکار و آدم زحمتکش بهمیان نمیآورد. گوئیکه اوکراین ارض موعود و جامعهی بیطبقهی توحیدی است!
بههرروی، «مانیفست...» زیر عنوان «اوکراین چیست؟»، این مملکت را اینچنین تعریف و توصیف میکند: «اوکراین قلمروئی بین اتحادیه اروپا و روسیه با یک سنت نیرومند مسیحی (پیش از همه ارتدکس) است که در آن خلقهای مختلفی سکونت دارند (اوکرائینیها، روسها، تاتارها، روسین ها، مولداویائی ها و دیگران) که از سنت صدها سالۀ خودگردانی خلق و مبارزۀ سیاسی برای آزادی برخوردار است»!! در این تعریف و توصیف روی 3 نکته باید توقف کرد: الف) «قلمروئی بین اتحادیه اروپا و روسیه»؛ ب) «سنت نیرومند مسیحی (پیش از همه ارتدکس)»؛ و پ) «سنت صدها سالۀ خودگردانی خلق و مبارزۀ سیاسی برای آزادی».
الف) هرکارگر ساده و درعینحال گریزان از سیاست میداند که معنی عبارت «قلمروئی بین اتحادیه اروپا و روسیه» یک بیان صرفاً جغرافیائی نیست؛ چراکه «اتحادیه اروپا» نه یک منطقهی جغرافیائی، که اساساً یک اتحادیه اقتصادیـسیاسی است. بدینترتیب، اگر فرض را براین بگذاریم که «مانیفست...» حاصل توافقی است که ناشی از نوعی توازن قوا بهنفع بورژوازی غیرفاشیست است که بهفعالین حاضر در کنفرانس یالتا هم تحمیل شده باشد، باید چنین نتیجه بگیریم که عبارت «قلمروئی بین اتحادیه اروپا و روسیه» از سوی بورژواهای طرفدار روسیه تحمیل شده است. نتیجه اینکه منطق درونی «مانیفست...» اذعان دارد که نه تنها طرفداران روسیه در «جبهۀ آزادی خلق اوکراین» حضور دارند، بلکه این حضور در بعُد و اندازهای است که بتوانند تعریف خود از اوکراین را به«جبهۀ آزادی خلق اوکراین» نیز تحمیل کنند.
ب) عبارت «سنت نیرومند مسیحی (پیش از همه ارتدکس)» نشاندهندهی این استکه نمایندگان نهادهای مذهب ارتدوکس نیز در «جبهۀ آزادی خلق اوکراین» حضور دارند و این حضور بهگونهای است که بتوانند سنت دینی خودرا برجسته کنند؛ و «نمایندگان سازمانهای... مذهبی»[بخوانیم: ارتدوکسها] را نیز به«شوراهای محلی» و «شورای عالی» فرابخوانند. بههرروی، آنجائیکه در یک سند سیاسی نامی از مذهب و بهویژه مذهبی خاص بهمیان میآید، عدم اشاره بهپیروان دیگر مذاهب و ادیان (مثل کاتولیکها، ارامنه، یهودیان و مسلمانها) بهعنوان اقلیتهائی از جنبهی دینی و مذهبی با اکثریت دینیـمذهبی حقوق برابر دارند، مسئلهی تبعیض دینی را پیش میآورد که هرچه باشد یا نباشد، با جانمایه نگاه کمونیستی و پرولتاریائی ناسازگار است.
پ) گرچه امروزه بورژوازی غیرالیگارش و غیرفاشیست اوکراین ضمن اینکه در مقایسه با الیگارشها و فاشیستها ته رنگی از ترقیخواهی را یدک میکشد، و خصوصاً در مقابله با فاشیستهای حاکم بهتمام معنی ترقیخواه بهحساب میآید؛ اما با دیکته کردن این عبارت که اوکراین دارای «سنت صدها سالۀ خودگردانی خلق و مبارزۀ سیاسی برای آزادی» بوده است، حقیقت بزرگی را در نگاهی فراتاریخی و فراطبقاتی بهنفع خود و بهزیان طبقهی کارگر و کمونیستها جعل میکند و وارونه نشان میدهد. بورژوازی اوکراین بهمثابهی روشنفکران بورژوا و پس از سال 1905 روئیدن گرفت تا برای تبدیل خویش بهیک طبقهی اجتماعی و حقیقتاً بورژوا بهدامن هردولت خارجی بیاویزد و برعلیه همهی خدایان و همهی شیاطین توطئه کند و همهچیز را بهفروش برساند. این هرزگی طبقهای که هنوز بهیک طبقه تبدیل نشده بود، تا اوت 1921 که بلشویکهای اوکراینی و روسی بهآن پایان دادند، ادامه داشت. این هرزگی پس از جنگ دوم جهانی دوباره بهذات خودفروش خویش بازگشت تا بهویژه در کانادا دستجات فاشیستی راه بیندازد و برعلیه اتحاد شوروی سابق برای بورژوازی غرب جاسوسی و نوکری کند.
بههرروی، نه تنها اوکراین، بلکه هیچ سرزمینی در این کرهی خاکی پیدا نمیشود که «سنت صدها سالۀ خودگردانی خلق و مبارزۀ سیاسی برای آزادی» داشته باشد. کمونیستهای حاضر در کنفرانس یالتا بیش از حد سادگی کردند که بهاین عبارتپردازیهای ماورای زمینی تن سپردند. همین سادگیهاست که نقد «مانیفست جبهۀ آزادی خلق اوکراین» را بهیک پراتیک کمونیستی و ضروری تبدیل میکند. استنکاف از چنین نقدی بهاین بهانه که مورد سوءِ استفادهی فاشیستهای حاکم قرار میگیرد، از جنس همان سادگیهائی استکه کمونیستهای اوکراین در تدوین «مانیفست جبهۀ آزادی خلق اوکراین» بهآن دچار شدهاند[3].
5ـ گریز از سوسیالیسم و طبقهی کارگر در ازای آیندهای دمکراتیک!؟
«مانیفست جبهۀ آزادی خلق اوکراین» در زیرِ تیتر «آیا در جنوب شرقی (نواروسیا) جنگی بین روسها و اوکرائینی ها در جریان است؟» ضمن توضیح اینکه «جنگی بین روسها و اوکرائینیها» در بین نیست، درعینحال پرده از راز محتوای طبقاتی مبارزهی ضدفاشیستی جاری و آیندهای نیز برمیدارد که کنفرانس یالتا برای اوکراین ترسیم میکند: «در هر دو سوی جبهه روسها و اوکرائینیها (و همچنین خلقهای دیگر) در حال مبارزه اند. در سوی "قدرت کییف" مزدوران و عمال فریب خورده برای منافع سرمایه های بزرگ الیگارشیک و بوروکراسی جنایتکار می جنگند، در سوی جنوب شرقیها (نواروسیا) رزمندگانی قرار گرفته اند که برای منافع خلق و آیندۀ آزاد دمکراتیک آن مبارزه می کنند». بنابراین، محتوا و روند فیالحال جاریِ مبارزهی ضد فاشیستی [که در ترقیخواهی آن نمیتوان شک کرد] مبارزه بین فاشیستهای عمدتاً غربی و ضدفاشیستهای عمدتاً شرقی است که «برای منافع خلق و آیندۀ آزاد دمکراتیک» اوکراین مبارزه میکنند.
پس، علیرغم اینکه بخش قابل توجهی از کسانیکه پشت سنگرها گرسنگی میکشند و کشته میشوند، کارگر هستند؛ اما نه تنها مبارزهای بین کارگر و سرمایهدار و همچنین بین کار و سرمایه در جریان نیست، بلکه بهجای استقرار دیکتاتوری پرولتاریا و برپائی جامعهی سوسیالیستی باید «برای منافع خلق و آیندۀ آزاد دمکراتیک» اوکراین مبارزه کرد و کشته شد. تاریخ هم بازیهای غریبی دارد. گویا بورژوازی اوکراین، حتی آنجاکه بنا بهسیاق رویدادها بخشاً بهترقیخواهی میچرخد، بازهم نمیتواند دست از ذات هرزه و خودفروش خویش بردارد.
با همهی این احوال، چنین بهنظر میرسد که «مانیفست جبهۀ آزادی خلق اوکراین» حقیقتاً به«آزادیهای مدنی و سیاسی» و نیز آیندهای «آزاد» و «دمکراتیک» پایبند میماند؛ و بههمهی کارگران و صاحبان سرمایه (البته بهطور برابر) بهرعایت «اصول عمومی دولت» فراخوان خواهد داد. چراکه «مانیفست...» از پیش میبیند که «هرناحیهای موظف خواهد بود که از در روابط بین کار و سرمایه و آزادیهای مدنی و سیاسی تبعیت نماید»!! آری، بدینترتیب استکه در ساختار سیاسیِ آتی اوکراینْ کارگران و همچنین سرمایهداران بهیکسان در برابر «اصول عمومی دولت» قرار میگیرند و بهطور عادلانهای وارد بازار خرید و فروش نیرویکار میشوند؛ و درست مثل تمام جوامع سرمایهداری دیگر همهی توش و توان خود را صرف انباشت سرمایه میکنند تا «بهایدهآلهای برابری، دمکراسی و عدالت اجتماعی نه تنها در حرف، بلکه در عمل وفادار» بمانند!؟
در یک کلام، بهاین شیوهی مانیفستنویسی میتوان مدال گندمنمائیِ جوفروشان را نیز جایزه داد؛ و از این متشکر بود که نویسندگانْ یک جامعهی بورژوائی را بهگونهای تصویر کردهاند که در یک نگاه سطحی سوسیالیستی بنماید. بنابراین، طبیعی استکه مانیفستنویسان «به همبستگی بینالمللی و حمایت همۀ آنهائی امیدوار» باشند که بهواسطهی الزام مبارزهی ضدفاشیستی و جنبههای مترقی آنْ چشمشان را روی بیانیهای میبندند که کارگران را بهسنگر میکشد تا جامعهای سراسر بورژوائی را با گوشت و پوست و شرف آنها بنا کند. آری، درست استکه «تشکیل صف پرولتاریای بین المللی است که امید بهآیندهای روشن را برای بشریت زنده نگه میدارد»[4]؛ اما این صف هنوز در اوکراین شکل نگرفته است. بنابراین، بهجای دستافشانیِ آرزومندانه و منفعل، باید در راستای ایجاد این صف حرکت کرد.
6ـ جایگاه روسیه در مبارزهی ضدفاشیستی در اوکراین[؟]
«مانیفست جبهۀ آزادی خلق اوکراین» با توضیحاتی که زیر دو تیتر [یکی: «چرا روسیه بهجنوب شرقی اوکراین (نواروسیا) کمک میرساند؟»؛ و دیگری: «چرا آمریکا و اروپای واحد بهرژیم کییف کمک میکنند؟»] تناقض نهفته در کلیت خویش را بهآشکارترین شکل ممکن درمعرض دید هرخوانندهی اندکی کنجکاو میگذارد.
«مانیفست...» ابتدا یک حکم ظاهراً رادیکال و سوسیالیستی، اما فیالواقع متناقض صادر میکند که با حکم بعدیاش نیز متناقض است. حکم متناقض نخست بهاین ترتیب است: «بخش بزرگی از الیت روسی از اعتراضات سیاسی-اجتماعی مردم وحشت دارند. آنها با کمال رغبت با قدرت حاکم در کییف کنار میآمدند جنگ در جنوب شرقی (نواروسیا) را متوقف میکردند. اما خشم قیام تودهای برعلیه سرمایهداری الیگارشیک-بوروکراتیک، لیبرال-فاشیستی بهآنها اجازه این را نمیدهد. خلقهای روسیه از مبارزۀ برحق جنوب شرق اوکراین (نواروسیا) حمایت میکنند و این تمام الیت روسیه را (که فقط بر اساس اصل و نسب نخبه است و نه براساس دیدگاههایش) وادار میکند، اغلب برخلاف منافع استراتژیک خود عمل کنند و از قیام جنوب شرقی اوکراین حمایت بهعمل آورند و یا حداقل چنین چیزی را وانمود کنند». این حکم مرکب را با دقت بیشتری نگاه کنیم:
این حکم که «بخش بزرگی از الیت روسی از اعتراضات سیاسی-اجتماعی مردم وحشت دارند»، فینفسه چنین القا و حتی بیان میکند که «بخش» کوچکی «از الیت روسی از اعتراضات سیاسی-اجتماعی مردم وحشت» ندارند! این عدم «وحشتِ» بخش کوچکی از الیت روسی از «اعتراضات سیاسی-اجتماعی مردم» بدون هرگونه واسطهی تعبیری ـخودبهخودـ بهاین معنی استکه این بخش از الیت روسی دستِکم در یک همسوئی نسبی با مردم روسیه قرار دارند. چنین حکمی در سه حالت متصور میتواند درست باشد: یکی اینکه کلمهی «مردم» شمولی همگانی و فراطبقاتی داشته باشد که در اینصورت آن بخش از الیتی که وحشتی از اعتراضات مردم ندارند، در واقع وحشتی از اعتراضات خودشان ندارند! در چنین حالتی حکم بالا [«بخش بزرگی...»] فقط یک اینهمانگوئی پیش پا افتادهی رادیکالنماست که احتمالاً بهمنظور ایجاد مانع در مواجه مستقیم با واقعیت انشا شده است.
اما حکم مزبور [«بخش بزرگی...»] مشروط بهشرط دیگری هم میتواند درست باشد. این شرطْ میتواند قدرت سازمانیافتهی طبقاتی و حمایتگرانهی انقلابی مردم کارگر و زحمتکش روسیه باشد که بهدولت متبوع خود فشار میآورند تا از مبارزان ضدفاشیست اوکراین حمایت کند. در این مورد باید گفتکه اولاًـ اخبار و شواهد از تشکلهائی اینچنین طبقاتی و اینچنین رادیکال و انترناسیونالیستی خبر نمیدهند؛ و دوماًـ اگر چنین تشکلهائی (یعنی: تشکلهائی بهلحاظ طبقاتی و انترناسیونالیستی سازمانیافته و رادیکال) در روسیه وجود داشته باشد، قبل از اینکه بتوانند بهدولت روسیه (یا بخشی از آن) فشار بیاورد که بهمبارزان ضدفاشیستِ اوکراین کمک کند، خودْ با دولت روسیه درگیر مبارزهای میشود که هم نتایج مبارزاتیاش بسیار فراتر از کمک دولت روسیه بهضدفاشیستهای اوکراین و هم خودش میتواند بهطور مستقیم بهیاری مبارزهی ضدفاشیستی بشتابد و با حضور انترناسیونالیستی، رادیکال و لابد سوسیالیستیِ خودْ روند امور را نیز رادیکالیزه و حتی سوسیالیزه کند. بنابراین، در این مورد، هم بهواسطهی اخبار و شواهد، و هم بهدلیل استنتاج دیالکتیکی از رابطهی حکم مذکور با واقعیت، میتوان اینطور نتیجه گرفت که چنین حمایتهائی اگر بهطور جدی وجود داشته باشد، علت وجودیاش فشارِ طبقاتی و انترناسیونالیستی مردم کارگر و زحمتکش نیست؛ و باید بهدنبال دلایل دیگری گشت که وضعیت موجود را حقیقتاً توضیح بدهند.
تناقض ابهام آلودهی دیگری که در درون حکم نقل شده در بالا وجود دارد، این ادعاست که «خلقهای روسیه [نه کارگران و زحمتکشان] از مبارزۀ برحق جنوب شرق اوکراین (نواروسیا) حمایت میکنند و این تمام الیت روسیه را... وادار میکند، اغلب برخلاف منافع استراتژیک خود عمل کنند... و یا حداقل چنین چیزی را وانمود کنند». فرض کنیم که این بخشی از این حکم (یعنی: «یا حداقل چنین چیزی را وانمود کنند») درست باشد. ازآنجا که منظور از «چنین چیزیْ» حمایتِ «تمام الیت روسیه» از «قیام جنوب شرقی اوکراین» است؛ بنابراین، اگر مسئله فقط «وانمود» کردن باشد؛ پس، گفتگو در این کمک از اساس منتفی است و باید با یک جملهی کوتاه نوشتکه چنین کمکهائی وجود ندارد و هرچه هست دروغین است و «وانمود» کردن.
با همهی این احوال، حکم فوقالذکر فراتر از ابهامآلودگی، تناقض دیگری را نیز با حود حمل میکند که چرائی و چیستی بیان آن را از اساس در مقابل سؤالی بسیار جدی قرار میدهد: «خلقهای روسیه [نه کارگران و زحمتکشان] از مبارزۀ برحق جنوب شرق اوکراین (نواروسیا) حمایت میکنند و این تمام الیت روسیه را... وادار میکند، اغلب برخلاف منافع استراتژیک خود عمل کنند»! بنابراین، دولت روسیه نه تنها «از مبارزۀ برحق جنوب شرق اوکراین (نواروسیا) حمایت» میکند، بلکه این حمایت بهگونهای است که «اغلب برخلاف منافع استراتژیک خود» اوست!! این حرفها تنها درصورتی یک انشاپردازی صرف و گمراهکننده نخواهند بود که یا دولت روسیه در آستانهی فروپاشی ناشی از قیام انقلاب سوسیالیستی قرار داشته باشد، ویا همهی بورژواها و دولتیها (اعم از ریز و درست و متوسط و غیره) دیوانه شده باشند. بههرروی، این ادعا که دولت روسیه در رابطه با مسئلهی مبارزهی ضدفاشیستی در اوکراین از یکطرف «وانمود» بهحمایت میکند و از طرف دیگر «اغلب برخلاف منافع استراتژیک خود» دست بهحمایت میزند، اگر نشانهی دیوانگی دولتیها یا فروپاشی روسیه نباشد، ناگزیر نشانهی هذیانگوئی نویسندگان «مانیفست جبهۀ آزادی خلق اوکراین» و بیربطی آنها بهمبارزهی خونین و مرگباری استکه برعلیه جنایتکاران دستنشاندهی بورژوازی ترانسـآتلانیک در اوکراین و خصوصاً در جنوب شرقی این سرزمین در جریان است.
منهای اینکه تحقیق در پیشینه و روابط افراد شرکتکننده در کنفرانس نیز این حکم را ثابت میکند [برای بررسی این پیشینه و روابط میتوان بهپیوست 3 مراجعه کرد]، اما صرف تحلیل این تناقضات در «مانیفست...» نیز بهروشنی بیانگر اینست که نهتنها شبکهی اجتماعی افراد شرکتکننده در کنفرانس فاقد همآهنگی و همسوئیهای لازمه هر رابطهی انترناسیونالیستی است، بلکه حاکی از جمع نامتجانسی است که در آن هرکسی از ظن خود یار «مانیفست...» شده است.
تناقضات و ابهاماتی که در پاراگرافهای بالا بهآن اشاره کردیم، در مقایسه با حکم بعدیِ «مانیفست جبهۀ آزادی خلق اوکراین» در این مورد که «چرا آمریکا و اروپای واحد بهرژیم کییف کمک میکنند؟»، اصل وجودیِ این مانیفست را برآمده از تناقضهای ناشی از بازیهای سیاسی تصویر میکند. این حکم را با هم نگاه کنیم: «هدف اصلی آمریکا مبارزه با روسیه بهعنوان یک رقیب ژئوپلیتیک است. برای آمریکا ضروری است که یا بر قلمرو اوکراین و در مرزهای روسیه، یک دولت ضد روس با پایگاههای ناتو تعبیه کند و یا کشور را بههرج و مرج بکشاند تا منطقه را بیثبات سازد»!
اگر این حکم درست باشد که «برای آمریکا ضروری است که یا بر قلمرو اوکراین و در مرزهای روسیه، یک دولت ضد روس با پایگاههای ناتو تعبیه کند ویا...»[که درست هم هست]، پس چرا در تیتر قبلی حمایت روسیه از مبارزان ضدفاشیست در جنوب شرقی اوکراین (برفرض که واقعی باشد و نه صرفاً وانمود) «اغلب برخلاف منافع استراتژیک» روسیه ترسیم شده است؟ پاسخ بهاین تناقض آشکار، سخت و تأثیرگذار برمبارزهی طبقاتی و ضدفاشیستی را باید ـفراتر از تحلیلهای منطقی ویا تردیدهای نظری و مفروضـ در حضور آدمهای گوناگونی در کنفرانس یالتا جست که دیدگاهها، منافع و جهتگیریهای جمعناپذیر و متناقضی دارند. میتوان چنین نیز برآورد که این تناقضهای مشهود در «مانیفست جبهۀ آزادی خلق اوکراین» بیش از هرچیز ناشی از این است که بهجز بوروتبا و سوسیالیستهای منفرد و نمایندههائی از سوی مبارزان سنگرها و جبهههای نبرد ضدفاشیستی، افراد نسبتاً با نفوذی نیز (هم بهطرفداری از روسیه یا «چپِ» طرفدار روسیه و همچنین بهطرفداری از «چپِ» ترانسآتلانتیکی) با ایدههای متفاوت، جهتگیریهای سیاسی گوناگون و منافع متناقض در کنفرانس حضور داشتند؛ و این سند برآمده از همهی این تفاوتها و گوناگونیها و تناقضهاست.
اینکه برآورد بالا (یعنی: حضور افرادی با دیدگاهها و منافع متناقض و نیز بهطرفداری از بلوکبندیهای سرمایهداری شرقی و غربی) چقدر درست باشد یا نه، بهتحقیقی نیاز دارد که براساس دادههای میدانی و نه برآوردهای تحلیلی استوار باشد؛ اما نفس وجود این تناقضها بههمراه پارامترهای سیاسی، ایدئولوژیکی و نیز تصویرپردازیهای ژئوپلتیکی و تاریخی حاکی از این استکه «مانیفست جبهۀ آزادی خلق اوکراین» و طبعاً خودِ این جبهه گرایش چندانی بهسوسیالیسم پرولتاریائی و امر خطیر استقرار دیکتاتوری پرولتاریا ندارد. کلیت «مانیفست...» حاوی نوعی آرمانگرایی است که بیشتر نوستالژی گذشته (یعنی: اتحاد شوروی سابق) را بهذهن متبادر میکند تا اینکه حماسهی وجودیاش را از آیندهای بگیرد که نفی حالحاضر بهربط ذاتی و تاریخی آن باشد.
این سند هرچه باشد یا نباشد، و حتی اگر پوزهی فاشیسم و دولت فاشیستیـپروغربی اوکراین را هم بهخاک بمالد؛ بازهم بهطور قطع نه تنها حاوی، بلکه حتی بازتابی از نگاه کمونیسم پرولتاریائی بهنظام سرمایهداری، بهمبارزهی طبقاتی و بهانسانیت نوع انسان هم نیست.
7ـ چه نباید کرد؟!
قبل از هرچیز باید از هیجانزدگی ناشی از آرزومندیهای انفعالی، غیرپراتیک و نتیجتاً ذهنی دست برداشت که اساساً از عدم دسترسی (یا حتی بهاحتمال بیشتر) از عدم تمایل بهحوزهی پراتیک معین برمیخیزند. بنابراین، باید از تصرف یکسویه ذهن برواقعیت (یعنی: تحمیل ذهن بهواقعیت) و بازسازی واقعیت براساس پیشفرضهای تثبیتگرانهـایدئولوژیک دست برداشت و بدون هرگونه نیاز عاطفی یا روانیْ مستقیم بهواقعیت، و بهروابط و مناسبات شاکلهی آن نگاه کرد.
درست استکه واقعیت میتواند وساطتهای فکری و شواهدی از این دست نیز داشته باشد؛ اما مراجعه بهاین بازتابهای فکری (مثل همین «مانیفست جبهۀ آزادی خلق اوکراین»)، حتی آنجا که از روی ناچاری صورت نمیگیرد، تنها درصورتی کارآمد و ارزشمند خواهند بود که منطق درونیشان (یعنی: منطق درونی بازتابهای فکری) بهدقت و براساس دادههای تغییرطلبانهـایدئولوژیک و عامترین قانونمندیهای نسبتهای همگون مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرند. در چنین صورتی، تازه آنچه بهدست میآید یک پیشفرض استکه بدون تحقیق میدانی و مراجعه بهمناسبات شاکلهی واقعیتِ مورد بررسیْ حقیقت خودرا بیش از آنکه بهواقعیت بیرونی وامدار باشد، از ذهن (گرچه وجه عینی آن) بهعاریت گرفته است. بههرروی، نباید از تحقیق در شاکلههای جزئی (حتی اگر بیهوده بنمایند) گریخت و بهکلیگرائی پناه برد و تناقضات مشهود را در پسِ «اما» و «اگر»های گوناگون التقاط کرد.
وقتی یک سند سیاسی که آتش درگیری مسلحانه و افزایشیابندهی ضدفاشیستی نیز برآن میتابد، بهصراحت میگوید «مالکیت خصوصی مجاز است»، بیان اینکه «اما آن [یعنی: مالکیت خصوصی] را محدود میکند» چه چیزی جز التقاطِ ناشی از آرزومندی انفعالی است؟ مالکیت خصوصی ذاتاً محدود است؛ و حتی بهعبارتی میتوان چنین گفت که یکی از انگیزانندههای مبارزهی طبقاتی همین محدودیت مالکیت خصوصی است. اگر مالکیت خصوصیْ محدود، محدودشونده و محدودکننده نبود، نه تنها ستیزی بین جناحهای مختلف طبقات حاکم وجود نداشت و مبارزهی طبقاتی هم از اساس بهامری بیهوده تبدیل میشد، بلکه طبقات و اقشار گوناگون حتی در تخیل هم جائی برای خود نداشتند. بههرروی، این تنها مالکیت اجتماعی و بهتبع آن مالکیت شخصی استکه میتواند نامحدود باشد؛ و استنتاج محدودیت مالکیت خصوصی در جائی که مالکیت خصوصی رسماً مجاز شمرده میشود، امری نادرست و حتی گمراهکننده است.
باید دست از این تصور اساساً غلط، آرزومندانه و قابل احترام نیز برداشت که گرایش شوراگرایانه در «مانیفست جبهۀ آزادی خلق اوکراین» وجود دارد. چراکه براساس دادههای مارکسی و مارکسیستی و همچنین مطابق دادههای مستقیمِ مبارزهی طبقاتیْ شوراها ضمن اینکه طبقاتی و کارگریاند، درعینحال ارگانهای مدیریت همهجانبهی امور مختلف یک جامعهی معین نیز میباشند. این درصورتی استکه «مانیفست...» نه کارگر را بهرسمیت میشناسد و نه قدرت همهجانبهی شوراها را. در یک کلام، دیدگاه «مانیفست...» نسبت بهشورا دیدگاهی بوروکراتیک و سلسلهمراتبی است. در این دیدگاه شوراها تا آنجا کارآئی دارند که مجریان دولتی و دستگاه دولت را انتخاب کنند. اینگونه شوراگرائیْ همان دموکراسی پارلمانی است که با نوستالژی اتحاد شوروی سابق نیز آمیخته است.
آخرین سخن اینکه: این درست استکه «در جهان تیره و تاری که رقابتهای خونین سرمایه داری بهارمغان آورده است، این تشکیل صف پرولتاریای بینالمللی است که امید بهآیندهای روشن را برای بشریت زنده نگه میدارد»، و این نیز درست استکه «جا دارد که طبقۀ کارگر ایران نیز در این صف خود را باز بیابد»؛ اما فاصلهی نامهنگاری «اعضای اتحادیههای کارگری در آلمان» (نه کلیت یا درصد قابل توجهی از اتحادیههای کارگری ویا حتی یک اتحادیه در آلمان) با مسئولین «اتحادیه کارگران معدن دونتسک» تا تشکیل «صف پرولتاریای بینالمللی» همانند فاصلهی تشکیل یک محفل کارگری دربرابر انترناسیونالی برآمده از دهها حزب کمونیستی طبقهی کارگر در کشورهای متعدد و گوناگون است. این صف بهطور خودبهخود ایجاد نمیشود؛ و ما ایرانیهای مقیم اروپا و آمریکا ـبدون بازگشت بهایرانـ خود را در صف تماشاچیان مشتاق نامنویسی کردهایم. از ایستادن در صف اینگونه نامنویسیها نیز باید پرهیز کرد. [4]
پانوشت:
[1] لازم بهتوضیح است که در این نوشته از ترجمهی بهمن شفیق از «مانیفست جبهۀ آزادی خلق اوکراین»، مندرج در سایت امید، استفاده شده است. البته این نیز قابل توضیح استکه متن «مانیفست...» ابتدا توسط بابک پایور ترجمه شد که بهدلایلی که ذکرشان در اینجا لازم نیست، مورد استفاده قرار نگرفت. بههرروی، ترجمهی بابک پایور نیز در همین نوشته و تحت عنوان ضمیمه شماره 4 قابل دستیابی است. بهنظر بابک این متن که از زبان انگلیسی ترجمه شده است، نشان میدهد که متن «مانیفست...» آنقدرها هم که ترجمهی آن از زبان آلمانی عنوان میکند، متن ادیبانهای نیست.
[2] برگرفته از مقدمهی بهمن شفیق برترجمهی مانیفست جبههی خلق اوکراین که در سایت امید منتشر شده است. لازم بهتوضیح استکه برخورد نقادانه بهبهمن شفیق و دیگر همکاران سایت امید بههیچوجه بدینمعنا نیست که کلیت نظرات این رفقا یا پیشینهی مثبت مبارزاتی آنها مورد چون و چراست. این مبارزهای دوستانه و درعینحال ایدئولوژیک استکه با یک چشمانداز کمونیستی و پرولتاریائی شکل میبندد؛ و موضوع معینی را که از متن نوشتهی بالا میتوان بدان پیبرد، مورد نقد و بررسی قرار میدهد. بنابراین، سوءِاستفادهی محتمل «چپ» ترانسـآتلانتیک را با قاطعیت هرچه تمامتر پاسخ خواهیم داد.
[3] برای اطلاع بیشتر از چگونگی «سنت صدها سالۀ خودگردانی خلق و مبارزۀ سیاسی برای آزادی» در اوکراین لطفاً بهمقالهی {«صدای پای فاشیسم» و کرنش «راه کارگر» در مقابل آن}، {پیوست شماره دو: انقلاب و ضدانقلاب در اوکراین، 1920-1917}، سایت «رفاقت کارگری»، لینک زیر مراجعه کنید:
http://refaghat.org/index.php/political/east-ukraine/73-fascism-footsteps
[4] عبارتهای داخل «گیومه» در این پاراگراف از مقدمهی وحید صمدی بهترجمهی {پیام اعضای اتحادیه های کارگری در آلمان "به معدنکاران اعتصابی ناحیۀ دنتسک"} نقل شده است که در سایت امید قابل دستیابی است.
پیوست 1
گزارشی از کنفرانس یالتا
در تاریخ 6 و 7 جولای 2014 در شهر یالتا در جزیرۀ کریمه (اوکراین سابق - روسیه جدید) کنفرانس بین المللی یالتا با عنوان «بحران جهانی و درگیری ها در اوکراین» برگزار شد که بعداً به نام کنفرانس مقاومت (Conference of Resistance) معروف گردید.
اعضای شرکت کننده در کنفرانس (که در پیوست شماره 2 معرفی شده اند) به زبانهای انگلیسی و روسی به ارائه مباحث خود پرداختند و هدف کنفرانس را «گسترش همبستگی بین المللی برای بنای یک دولت رفاه عمومی» بیان کردند.
بخش اول کنفرانس به ریشه های اقتصادی بحران در اوکراین و بررسی عللی که در سال 2014 به سرعت به یک بحران عمومی گسترش پیدا کرد، اختصاص داشت.
جفری سامرز، اقتصاددان آمریکائی در سخنرانی خود گفت: «نباید فراموش کنیم که بحران اقتصادی بسیار، بسیار طول کشیده است و اگر مشکلات اوکراین چنین سریع از کنترل خارج شدند، بدلیل این بود که آرام آرام و در مدت طولانی آماده سازی شده بودند، این بحران با ورشکستگی ساختگی طبقۀ متوسط در غرب اوکراین آغاز شد.»
بوریس کاگارلیتسکی، مدیر انستیتیوی گلوبالیزاسیون و جنبش های اجتماعی (IGSM) اذعان داشت که اوکراین مبدل به حلقه ضعیف زنجیر اقتصاد اروپا شده است. این عقیده مورد حمایت سایر سازماندهندگان کنفرانس ، از جمله نمایندگان مرکز هماهنگی حمایت از روسیه جدید و بنیاد اسنوانی، قرار گرفت.
واسیلی کولتاشوف، رئیس مرکز تحقیقات اقتصادی IGSM در سخنرانی اش گفت:«بحران اقتصادی – اجتماعی اروپا در سالهای 2008 تا 2014 زمینه های فروپاشی رژیم ویکتور یانوکوویچ، و همچنین آغاز یاغی گری در نووروسیا (روسیه جدید) را فراهم آورد. مبارزه با مقامات جدید کی یف است در واقع مبارزه با اتحادیه اروپا است، نه تنها در قالب نفی سیاست های نابودی روابط خانواده و دگرجنسگرایی، بلکه به عنوان مقاومت در برابر تمام سیاست های نئولیبرالی ضد اجتماعی اقتصادی نخبگان غرب. فاشیسم باندرا در خدمت واشنگتن و بروکسل به عنوان ابزاری برای سرکوب مقاومت عمومی، به عنوان نیروی اصلی انقلابی است.»
نمایندگان جمهوری های خلق دونتسک و لوگانسک در جریان بحث هشدار دادند که یک بن بست همه جانبه در پیش است. «ستون پنجم در شهر دونتسک آماده تسلیم شهر به قصاب اوکراینی بودند، آنها مانع هرگونه ابتکاری برای تدارکات و دفاع از شهر بودند. اما در حال حاضر تکلیف آنها معلوم شده است. ما برخلاف میل سیاستمداران نئونازی و کارفرمایان آمریکائی آنها، پرچم سفید صلح را به دست نخواهیم گرفت. ما مبارزه خواهیم کرد. ولی ما واقعاً نیاز به حمایت بین المللی داریم. ما می خواهیم که مردم در اروپا و فراتر از آن بدانند که ما در حال مبارزه با فاشیسم جدید و مبارزه برای آزادی هستیم. برای سرزمین مان، برای کودکان مان و برای شادی مان.»
ریچارد برنر از انگلستان، هماهنگ کننده کمپین دفاع از نووروسیا (روسیه جدید) در سخنرانی اش گفت: « این بسیار مهم است که ما حقایقی را که در دونتسک و لوگانسک در جریان است را بدانیم، آنچه را که در سرزمین تحت کنترل خونتا دارد اتفاق می افتند. این برای ما مهم است، چرا که ما در حال تلاش برای رساندن حقیقت به شهروندان خود هستیم، تا شیوۀ تفکر خود را تغییر دهند و برای مبارزه آماده شوند. و ما به خوبی آگاهیم که فقط در حال کمک کردن به یاغیان ناشناسی در دوردستها نیستیم بلکه داریم با هدفی مشترک با مردم نووروسیا (روسیه جدید) کار میکنیم.»
راجر انیس، هماهنگ کننده کمپین حمایت از جمهوری خلق دونتسک در کانادا، گفت: «هدف اصلی ما پایان دادن فوری به جنگ است. گرفتن هر گونه کمکی از جمله کمک های مالی هم بسیار مهم است.»
بحث داغ کنفرانس درباره چگونگی عوض کردن جریان اطلاعات بود: موفقیت در جنگ داخلی فراتر از خط مقدم آن است، در حمایت کسانی است که در پشت خط مقدم قرار دارند و به خصوص در پشت خط مقدم دشمن. تبلیغات جدید مقامات به همان اندازه موثر واقع شده است که سیاست های اجتماعی و اقتصادی آنها مبدل به فاجعه شده است. با این حال، عواقب ناشی از آن ممکن است در پاییز امسال بسیار دردناک باشد و می تواند هشیاری کسانی که مسموم به مه و دود اطلاعاتی هستند و در سرزمین های طرفدار کی یف زندگی میکنند، سودمند باشد. در اینجا نمیتوان شکست آینده ساز نیروهای پروشنکو در نزدیکی دونتسک، صدمات سنگین وارد آمده به آنها و شکستشان در سرکوب قیام در تابستان را دست کم گرفت.
دستور جلسه آخر کنفرانس تاکید بر ماهیت بین المللی مبارزات مردم بر علیه فاشیسم در اوکراین سابق بود: «ما حق مردم برای داشتن هر ملیتی، اوکراینی، روسی و یا مجارستانی را انکار نمیکنیم. اما پیروان باندرا، به نمایندگی از رژیم در کی یف، هیچ کدام از این حقوق را به رسمیت نمی شناسند. و این نظریه از ایالات متحده و اتحادیه اروپا که سرزمین ما را اشغال کرده اند، الهام گرفته شده است. بسیاری از سخنرانان اشاره کردند که مبارزه برای آزادی فقط به نووروسیا (روسیه جدید) و یا روسیه محدود نمیشود، بلکه جهت گیری آن اوراسیا است.»
یک کارشناس اروپائی گفت: «هیچ کس به اروپا نیاز ندارد، به بیکاری آن، به دولت های اجتماعی که توسط اروکرات ها تخریب می شوند، به حوزه های ویران شده تولید آن، نه روسیه بدان نیاز دارد و نه بلغارها و نه اسپانیایی ها و نه فرانسوی ها و نه یونانیان، به همین دلیل است که ما به اشتراک ایده های خود رسیده ایم! به همین دلیل است که ما متوجه شده ایم که دشمنان نووروسیا (روسیه جدید) دشمنان ما نیز هستند؛ آن نئولیبرال هائی که آینده ما را دارند غارت می کنند.»
این موضع در هر دو قطعنامه کنفرانس منعکس شد. کنفرانس اعلام کرد که هدف نهائی مبارزۀ ضد فاشیستی یک جمهوری با جهت گیری اجتماعی است؛ یک دولت مقتدر و اداره کنندۀ اقتصاد، رفاه و توسعۀ صنایع.
پیوست 2
معرفی شرکت کنندگان در کنفرانس یالتا
آلن فریمن (انگلستان)
http://pglobal.org/speakers/80
http://socialistaction.org
آلن فریمن دارای رتبه کلاس 1 کارشناسی در ریاضیات از دانشگاه کالج لندن است. او همچنین دارای دیپلم علوم کامپیوتر از دانشگاه ادینبورگ و کارشناسی ارشد اقتصاد از کالج برکبک، لندن است. او بین سالهای 1980 تا 1992 به عنوان یک برنامه نویس مستقل تحلیلگر و در سالهای 1992 تا 2001 به عنوان سخنران ارشد در بخش اقتصاد دانشگاه گرینویچ کار کرده است. از سال 2007 تا 2010 در انجمن نامتعارف اقتصاد فعالیت کرده است. او در حال حاضر همکار بازدید کننده در گروه برنامه ریزی شهری دانشگاه مانیتوبای کانادا است و همچنین به عنوان محقق، در دانشگاه تکنولوژی کوئینزلند در استرالیا فعالیت میکند. او همچنین به طور مشترک (با رادیخا دسای) نویسنده و ویراستار مجموعه کتاب «آینده جهان سرمایه داری» منتشره توسط انتشارات پلوتو است. او به همکاری بوریس کاگارلیتسکی کتاب سیاست امپراتوری: بحران گلوبالیزاسیون را نویسندگی و ویرایش کرده است.
پروفسور رادیخا دسای (کانادا)
https://umanitoba.academia.edu/RadhikaDesai
خانم رادیخا دسای، پروفسور آموزگار در بخش تحقیقات سیاسی در دانشگاه مانیتوبا در وینیپگ کانادا است. او نویسنده کتابهای زیر است:
* اقتصاد ژئوپولیتیک پس از هژمونی ایالات متحده، گلوبالیزاسیون و امپراطوری (2013)
Geopolitical Economy: After US Hegemony, Globalization and Empire - 2013
شابک: 9780745329925
* کژدار و مریز بسوی آیودها: از گنگره تا هیندوتوا در سیاست هندوستان (2004)
Slouching Towards Ayodhya: From Congress to Hindutva in Indian Politics - 2004
دانلود کتاب:
https://www.academia.edu/167749
*روشنفکران و سوسیالیسم: «سوسیال دموکرات ها» و حزب کار
Intellectuals and Socialism: 'Social Democrats' and the Labour Party - 1994
شابک: 978-0853157953
آمازون:
http://www.amazon.com/Intellectuals-Socialism-Social-Democrats-British/dp/0853157952
*تجدید حیات نظریه مارکسیست برای سرمایه داری امروز
Revitalizing Marxist Theory for Today’s Capitalism
شابک: 9781780522548
ریچارد برنر(انگلستان)
نویسندۀ سیاسی سازمان «قدرت کارگران» است. مجموعه مقالات:
http://www.workerspower.co.uk/author/richard-brenner
او از سازماندهندگان برنامه ریزی های اولیه برای کنفرانس لیبراستارت در سال 2011 بوده است:
http://l-r-c.org.uk/events/detail/awl-ideas-for-freedom-2011-from-tunis-to-london-the-workers-agenda
سازمان «قدرت کارگران» خود را بخش انگلیسی از انترناسیونال پنجم میداند:
http://www.workerspower.co.uk/about
هرمان دورچاک (اتریش)
از نویسندگان نشریه اینترنتی «نظریه انترناسیونال» و از بنیانگزاران فوروم اجتماعی اتریش (ASF) است.
http://www.internationalviewpoint.org/spip.php?article21
http://www.sozialforum-asf.at
جفری سامرز (آمریکا)
استاد اقتصاد در دانشگاه ویسکانزین میلواکی و استاد میهمان در دانشکده اقتصاد استکهلم سوئد است. او از اعضای سازمان «نیروی رفرم لتونی» است و به طور پاره وقت در نشریه گاردین نیز مطالبی را منتشر می کند:
http://www.theguardian.com/profile/sommers-jeffrey
سازماندهنده «شبکه عمل کانادا – هائیتی»، فعال کمیته صلح وینپگ، فعال سیاسی سوسیالیست و آکسیونیست ضدجنگ و فعال حقوق بشر در کانادا و وبلاگ نویس است. وبلاگ او به نام «یک سوسیالیست در کانادا» به مسائل مربوط به دخالت های نظامی غرب می پردازد:
http://paulsgraham.ca/tag/roger-annis
http://www.rogerannis.com/reflections-on-the-maidan-protests-and-the-pro-autonomy-political-movement-in-eastern-ukraine
تورد بیورک (سوئد)
از نویسندگان لیبرنت، از فعالین سیپا و فوروم اجتماعی سوئد است.
او فعال و آکسیونیست محیط زیست در سوئد و در چندین سازمان اجتماعی مدافع حقوق بشر و دموکراسی در سوئد عضویت دارد:
https://www.youtube.com/watch?v=t6WW8OW4Cho
http://www.labournetaustria.at/tord-bjork-14-3-2014-the-new-neoliberal-fascist-government-in-ukraine-re-the-propaganda-war-%C2%AD-an-interesting-article
کای اهلرز (آلمان)
ژورنالیست، نویسنده، ناشر و فعال سیاسی آلمانی است. او در معرفی خود میگوبد: «فعالیت سیاسی من از دهه شصت آغاز شد. تمرکز کار من از آن زمان تغییرات در فضای پس از شوروی و پیامدهای محلی و جهانی آن بوده است. مصاحبه های متعدد رادیویی در رسانه های مختلف آلمانی زبان، فعالیت های مطبوعاتی، سخنرانی ها و انتشار چندین کتاب ار مجموعه فعالیت های من در این زمینه من بوده است. توجه من به طور فزاینده ای دربارۀ مسئله مدل های جایگزین توسعه مالی در جهان و بحران فرهنگی متمرکز شده است. با انتشار حماسه چوواشی به زبان آلمانی در آوریل 2011، فعالیت های من به اکتشاف اسطوره ها و رویاهای فرهنگی اوراسیا گسترش یافته است. علاوه بر این، این سوال برایم مطرح است که انسان چگونه می تواند در پروسترویکای جهانی، یک انسان باقی بماند. علاقه من به آلمان محدود نمی شود و دانشگاه دخمه پرپیچ و خمی برای فعالیت در این زمینه ها است.»
وبسایت:
http://kai-ehlers.de
کتابها:
http://kai-ehlers.de/meine-buecher
بوریس کاگارلیتسکی (روسیه)
او یک تئوریسین مارکسیست روسی و جامعه شناس است. او یک مخالف سیاسی در اتحاد جماهیر شوروی و در روسیه بعد از فروپاشی بوده است. او مدیر «انستیتوی گلوبالیزاسیون و جنبش های اجتماعی» IGSO در مسکو است.
وبسایت انستیتو:
http://english.igso.ru
واسیلی کولتاشوف (روسیه)
او رئیس بخش تحقیقات اقتصادی «انستیتوی گلوبالیزاسیون و جنبش های اجتماعی» IGSO و از نظریه پردازان انستیتو و همکار بوریس کاگارلیسکی است.
http://pglobal.org/lectures/223
آلا گلیچکووا (روسیه)
نویسنده کتاب «درگیری های اجتماعی در جامعه انفورماتیک»:
http://book.kaapeli.fi/poafiru/020612stp/first_panel/2_glintchikova
ولادیمیر روگوف (روسیه)
فعال سیاسی و اکتیویست و طرفدار حقوق بشر در شهر زوپورژه در اوکراین.
http://futuristrendcast.wordpress.com/2014/06/17/urgent-breaking-news-russian-gas-pipeline-to-the-eu-explodes-is-ukraine/
آلکسی آنپیلوگوف (اوکراین)
نویسنده مقالات سیاسی در نشریه روسی زبان «زاوترا»:
http://zavtra.ru/content/view/nachnyom-s-referenduma/
آلکسی آلبو (اوکراین)
از فعالین سیاسی حزب بوروتبا (مبارزه):
http://borotba.org/alexei_albu-_do_not_think_weve_forgotten_the_odessa_massacre.html
یانا مانویلووا (اوکراین)
کارشناس فارغ التحصیل دانشکده ملی دونتسک در رشته مدیریت بازرگانی و نمایندۀ جمهوری خلق دونتسک در کنفرانس یالتا
آناستازیا پیاتریکووا (اوکراین)
نماینده جمهوری خلق لوگانسک در کنفرانس یالتا
پیوست 3
قطعنامه یالتا
مصوبه 7 جولای کنفرانس مقاومت یالتا
ما، نمایندگان مردم مناطق جنوب شرق و مرکزی اوکراین و نمایندگان شبکه همبستگی بین المللی با مقاومت در برابر جنگ در اوکراین، این درخواست ها را برای اقدام فوری در سراسر جهان اعلان میداریم. ما خواستار این هستیم که:
۱. دولت کی یف فوراً به جنگ پایان دهد.
۲. مذاکرات مستقیم بین کی یف و نمایندگان جمهوری های دونتسک و لوگانسک.
۳. پایان دادن فوری نقض حقوق بشر توسط دولت کیف.
۴. برای یک جنبش همبستگی بین المللی برای پرداختن به نیازهای فوری و طولانی مدت مردمی که در حال حاضر تحت حملات جنگی هستند؛ جمع آوری پول برای کمک های انسان دوستانه و حمایت از مبارزه سیاسی آنها از طریق روش های غیر خشونت آمیز؛ و افشای آنچه که واقعا در منطقه در حال وقوع است.
۵. برای یک تحقیق بین المللی به رهبری حقوقدانان و وکلای حقوق بشر در مورد نقض حقوق بشر و جنایات جنگی که در این دوره از این جنگ مورد ارتکاب قرار گرفته است.
۶. پایان دادن به سیاستهای امروزه و برنامه ریزی شده برای آینده مبنی بر ریاضت اقتصادی.
۷. پایان دادن به پشتیبانی نظامی ناتو، اتحادیه اروپا و ایالات متحده از دولت کیف.
۸. لغو سریع مانور ناتو در اوکراین و در مرکز و شرق اروپا؛ که برای ارائه حمایت مادی و اخلاقی از دولت کی یف و جنگ داخلی برنامه ریزی شده است.
9. یک اعتراض بین المللی بر علیه نشست ناتو در ولز در ماه سپتامبر.
امضا:
آلن فریمن (انگلستان)
رادیخا دسای (کانادا)
ریچارد برنر (انگلستان)
هرمان دورچاک (اتریش)
جفری سامرز (ایالات متحده آمریکا)
راجر آنیس (کانادا)
تورد بیورک (سوئد)
کای اهلرز (آلمان)
بوریس کاگارلیتسکی (روسیه)
واسیلی کولتاشوف (روسیه)
آلا گلیچکووا (روسیه)
ولادیمیر روگوف (اوکراین)
الکسی آنپیلوگوف (اوکراین)
الکسی آلبو (اوکراین)
یانا مانویلووا (جمهوری خلق دونتسک)
آناستازیا پیاتریکووا (جمهوری خلق لوگانسک)
سازمان های اوکراین:
مرکز هماهنگی و پشتیبانی از فدراسیون اوکراین
اتحادیه شهروندان اوکراین
حزب سیاسی بوروتبا
گارد اسلاوی (زاپوروژه)
وحدت مردم (خارکف)
گارد لوگانسک
گروه ابتکارمقاومت ضد فاشیستی ازسانی، کی یف، دنپروپرتروسک، زاپوروژه، اودسا
منابع:
http://rabble.ca/blogs/bloggers/roger-annis/2014/07/no-to-war-eastern-ukraine-declaration-yalta-crimea-anti-war-confe
http://rusvesna.su/english/1406322126
http://novorossiia.ru/main/3512-international-yalta-conference-quot;the-global-crisis-and-confrontation-in-ukraine-quot;.html
پیوست 4
مانیفست جبهه خلق برای آزادی اوکراین، نووروسیا و روسیه ترانس کارپاتیا
هدف از این مبارزه چیست؟
برپا داشتن یک جمهوری خلق با جهت گیری اجتماعی و عادل بدون الیگارشی یا بوروکراسی فاسد در خاک اوکراین.
چه کسانی دشمن ما هستند؟
نخبگان حاکم لیبرال فاشیست - اتحاد الیگارشی جنایتکار، بوروکرات ها، نیروهای نظامی و امنیتی و جنایتکاران راست که در خدمت به منافع کشورهای خارجی هستند. در حالی که آنان رسما اعلام حمایت خود را از ارزش های لیبرال اروپا اعلام داشته اند، کشور را تحت کنترل خود نگه داشته و با تکیه بر گروه های فوق راست، و با تکیه بر هیستری شووینیستی، گروه های قومی را به دشمنی با یکدیگر برانگیخته اند.
متحدان ما چه کسانی هستند؟
همه مردمی که حسن نیت دارند، بدون در نظر گرفتن تابعیت و قومیت آنها. کسانی که آرمان عدالت اجتماعی را به رسمیت شناخته و آماده مبارزه برای آن می باشد. کسانی که از پذیرش دولت لیبرال فاشیست در خاک اوکراین سر باز می زنند.
جمهوری خلق با جهت گیری اجتماعی که ما برای آن مبارزه میکنیم چیست؟
جمهوری خلق با جهت گیری اجتماعی، شکل سیاسی سازمان یک جامعه است که در آن:
- منافع مردم و توسعه آنها - در زمنیه معنوی، ذهنی، اجتماعی و فیزیکی - نشاندهندۀ بالاترین اهداف و وظایف دولت است.
- تمام قدرت در مردم نهفته است و توسط آنها را از طریق ارگان های منتخب نمایندگی مستقیم آنها اعمال می شود.
- هر کارگر- شهروند حق دارد که از مراقبت های پزشکی، آموزش و پرورش، حقوق بازنشستگی و امنیت اجتماعی به هزینه دولت برخوردار گردد.
- حقوق بازنشستگی ای پرداخت می شود که قابل معیشت باشد، و همه شهروندان از تضمین امنیت اجتماعی کافی لذت ببرند و در مورد از دست دادن شغل و یا از کار افتادگی موقت یا دائم نگران نباشند.
- هر گونه ابتکار عمل خصوصی یا جمعی مجاز است، به شرط آنکه در جهت منافع مردم و توسعه آنها باشد.
- سرمایه داری مالی ربا خوار، که از بهره وام به حیات خود ادامه می دهد، ممنوع است. پول نباید از طریق هر نوع بهره بدهی به دست آورده شود، بلکه از طریق اجرای پروژه های موفق به دست بیاید.
- دولت، به نام مردم اقدام میکند و توسط نمایندگان مردم کنترل میشود. دولت بزرگترین صاحب سرمایه و کنترل کنندۀ بخش های استراتژیک اقتصاد است.
- مالکیت خصوصی مجاز است، اما جامعه بر ثروت های بزرگ کنترل دارد و سرمایه گذاری خود را در اقتصاد و سیاست کنترل میکند - هیچ کس مجاز به بهره برداری انگلی از مردم، توسط ایجاد امپراتوریهای الیگارشی و یا تسلط بر مردم از طریق ایجاد انحصارات مصنوعی نیست.
روش ما برای مبارزه چیست؟
برای رسیدن به اهداف فوق (ایجاد یک جمهوری با جهت گیری اجتماعی در خاک اوکراین)، ما آماده به استفاده از روش های قهرآمیز و غیر قهرآمیز مبارزه هستیم. ما حق شهروندان را به برپائی شورش به رسمیت میشناسیم و میدانیم که تنها افراد مسلح قادر به دفاع از آزادی خود هستند. خشونت، با این حال، وسیله ای برای رسیدن به اهداف سیاسی است که ما فقط زمانی که به ما تحمیل شده باشد از آن استفاده میکنیم.
در خاک اوکراین چه اتفاقی دارد می افتد؟
در خاک اوکراین، قیام آزادی بخش مردمی در راه است که در برابر یک رژیم لیبرال فاشیست، که از طریق ترور و تبلیغات، برای تحمیل سرمایه داری الیگارشی و کمپرادور جنایی در کشور ما تلاش میکند، مبارزه میکنند.
اوکراین چیست؟
اوکراین سرزمین بین اتحادیه اروپا و روسیه است. با سنت های قوی مسیحی (عمدتا ارتدوکس)، با جمعیتی متشکل از اقوام مختلف (اوکراینی، روسی، بلاروس، مولداوی، بلغارها، مجارها، رومانیایی، لهستانی ها، یهودیان، ارامنه، یونانیان، تاتارها، گزول ها، راسین ها و دیگران)، و با سنت هائی که بیش از قرن ها حفظ شده اند. سنتهائی برای حکومت مردمی و درگیر شدن در مبارزه سیاسی برای آزادی اوکراین.
آنچه که در جنوب شرقی اوکراین (نووروسیا) اتفاق می افتد چیست؟
در جنوب شرق اوکراین (نووروسیا)، قیام های سیاسی مردمی ای در راه است که بر علیه نظام لیبرال فاشیست منصوب شده در کی یف با استفاده از پول و حمایت کارفرمایان غربی به مبارزه خواهد پرداخت. اعضای تمام گروه های قومی در منطقه - اوکراینی، روسی، یونانی، ارمنی، یهودی، مجارستانی، رومانیایی و غیره - در این شورش سهیم هستند.
آیا جنگ در منطقه میان روس ها و اوکراینی ها وجود دارد؟
این یک جنگ بین روس ها و اوکراینی ها نیست. تبلیغات کی یف بی اساس هستند. این یک قیام ملت مظلوم در برابر دشمن مشترک آنها یعنی سرمایه داری الیگارشی جنایتکار است.
روس ها و اوکراینی ها، همراه با افراد ملیت های دیگر، در حال مبارزه در هر دو طرف هستند.
در کنار رژیم کی یف، مزدوران و جنگجویانی که توسط تبلیغات فریب خورده اند به جنگ در جهت منافع سرمایه های بزرگ الیگارشی و برای بوروکراسی جنایتکار مشغولند، در حالی که در طرف جنوب شرق (نووروسیا) شبه نظامیان از منافع مردم و آیندۀ آزاد، عادلانه و دموکراتیک خود دفاع میکنند.
آیا روس ها و اوکراینی ها سهم های متفاوتی در حوادث اوکراین دارند؟
روس ها و اوکراینی ها بر اساس منافع اجتماعی و سیاسی مشترک متحد هستند، یعنی مبارزه در راه آزادی اوکراین از قدرت سرمایه سالارانه، یک بوروکراسی فاسد، و از نیروهای جنایتکار، و به سادگی مبارزه بر علیه جرم و جنایت.
چرا شورش در جنوب شرق (نووروسیا) تحت شعارهای روسی در حال وقوع است؟
زیرا روسها و روسی زبانان در اوکراین ظلم و ستم دوگانه - اجتماعی و اقتصادی (همراه با جمعیت اوکراینی زبان)، و نیز ستم فرهنگی و سیاسی را تجربه کرده اند.
ظلم و ستم اجتماعی و اقتصادی - که به اشکال فساد، استبداد، قدرت مجرمان، عدم امکان انجام کسب و کار عادی و یا داشتن یک زندگی عادی، دستمزد ناچیز، و وابستگی به افرادی که خود را صاحب کشور میدانند، خود می نمایاند- نشان دهنده وضعیت زندگی هر ساکن کارگر در اوکراین است.
محرومیت از رسمیت زبان روسی در مناطقی که بیش از 90 درصد از جمعیت آن به روسی تفکر و صحبت می کنند (تقریبا نیمی از خاک اوکراین)، همراه با ممنوعیت زبان روسی در مدارس، ممنوعیت تبلیغات و فیلم ها به زبان روسی، ممنوعیت استفاده از زبان روسی در دادگاه ها و نهادهای دولتی و بسیاری دیگر از خواسته های پوچ جدائی طلبان به به تحقیر بیشتر جمعیت اوکراینی روس زبان می افزاید.
به همین دلیل، روس ها و روسی زبانان بودند که نخستین شعله های شورش را برافروختند.
اما در حال حاضر این شورش به نوبه خود به همه مردم تحت ستم در اوکراین گسترش یافته است!
چرا روسیه به جنوب شرقی اوکراین (نووروسیا) کمک میکند؟
بخش قابل توجهی از نخبگان روسیه از اعتراض اجتماعی و سیاسی مردمی میهراسند. این افراد خوشحال خواهند شد که به یک توافق با مقامات کی یف برای پایان دادن به جنگ در جنوب شرق (نووروسیا) دست یابند. اما هراس از قیام مردمی بر علیه سرمایه داری لیبرال فاشیست الیگارشی و بوروکراتیک به آنها اجازه اینکار را نمی دهد. مردم روسیه از مبارزه عدالتخواهانه در جنوب شرقی اوکراین (نووروسیا) حمایت میکنند، و این باعث میشود که تمام نخبگان روسیه در بسیاری از واقع بر خلاف منافع استراتژیک خود، به حمایت و یا تظاهر به حمایت از شورش در جنوب شرقی اوکراین بپردازند.
چرا ایالات متحده و اتحادیه اروپا به رژیم کی یف کمک میکند؟
هدف اصلی ایالات متحده مبارزه بر علیه روسیه به عنوان رقیب جغرافیای سیاسی خود است. آمریکا نیاز دارد که برای ایجاد یک دولت ضد روسی در خاک اوکراین، با پایگاه های ناتو در مرزهای روسیه، و یا دیگر اعمال برای بی ثبات کردن منطقه، شاهد هرج و مرج در کشور اوکراین باشد.
اتحادیه اروپا به بازارهای اضافی برای محصولات خود، و منابع مواد خام ارزان نیازمند است.
چه چیزی به مبارزه مردم جنوب شرقی اوکراین (نووروسیا) کمک میکند؟
مقاومت، که نقطه نیرومند آن جنوب شرقی اوکراین (نووروسیا) است، و پشتیبانی و تقویت میل خلل ناپذیر مردم اوکراین تا خود را از سلطه لیبرال فاشیست و نخبگان حاکم آزاد کنند. همچنین کمک به پروسۀ تدریجی به رسمیت شناختن مردم اوکراین و منافع مشترک سیاسی و اجتماعی و اهداف مشترک مبارزه آنها است.
آیا مبارزه در جنوب شرق (نووروسیا) جدایی طلبی تلقی میشود؟
نه، سرزمین این مبارزه کل خاک اوکراین است. شورشیان در جنوب شرق (نووروسیا) دست خود را به برادران و خواهران خود را در تمام مناطق اوکراین برای تماس و گسترش مبارزه دراز میکنند: «در مقابل دشمن مشترک ما برپا خیزید!»
ما باید قدرت جدید، آزاد و اجتماعاً مسئول مردمی را در کل خاک اوکراین و نووروسیا ایجاد کنیم.
پیروزی انقلاب خلق و آزادی و سقوط رژیم لیبرال فاشیست چه به دنبال خواهد داشت؟
یک دولت جدید تشکیل می شود که در آن قدرت - نه در گفتار بلکه در واقعیت - به مردم واگذار خواهد شد.
از طریق برگزاری یک همه پرسی (بالاترین شکل قدرت مردمی)، جمعیت هر استان آیندۀ منطقۀ خود را تعیین خواهند کرد - اینکه آیا در یک فدراتیو واحد (کنفدراتیو) دولتی باقی می مانند، و یا استقلال کامل خود را دریافت خواهند کرد.
چگونه قدرت سیاسی پس از پیروزی انقلاب دموکراتیک مردم ساخته میشود؟
قدرت سیاسی در راستای اصل نمایندگی محبوب و مستقیم مردم (قدرت مردم) ساخته میشود و از پایین به سمت بالا شکل میگیرد.
سازمان های قدرت مردمی تشکیل می شوند. که از سطح شوراهای محلی آغاز شده و به سمت بالا به شورای عالی گسترش می یابند. این نهاد ها با توجه به اصل نمایندگی از نمایندگان همۀ مناطق، از نمایندگان تعاونی های کارگری و از بدنۀ شوراهای حرفه ای، و نمایندگان سیاسی، مذهبی و سازمانهای اجتماعی تشکیل میشوند.
اساس دموکراسی مردمی شوراهای محلی خواهند بود. آنها به شوراهای منطقه ای نمایندگانی را میفرستند.
بالاترین ارگان نمایندگی مردمی، شورای عالی، از نمایندگان شوراهای منطقه ای تشکیل خواهد شد.
شورای عالی دولت را انتخاب خواهد کرد که نسبت به مردم مسئول بوده و توسط اعضای شورای عالی نمایندگی خواهد شد.
ما از قضات و سران ارگان های محلی اجرای قانون دعوت میکنیم که از طریق انتخابات مورد انتخاب قرار بگیرند.
مناطق اوکراین چه حقوقی را اپس از پیروزی انقلاب آزادی مردم خواهند داشت؟
هر منطقه حق خواهد داشت که قانون اساسی یا سند موسس خود را رسمیت دهد و حق خواهد داشت که از تضمین حقوق اساسی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی برای مردم قلمرو خویش برخوردار باشد. علاوه بر زبان رسمی دولتی، هر منطقه حق خواهد داشت که زبان منطقه ای در امور فرهنگی، سیاسی، حقوقی یا اداری خود را انتخاب کند.
هر منطقه حق خواهد داشت که بودجه خود را بر اساس مالیات پرداخت شده توسط فعالیت اشخاص حقیقی و حقوقی در خاک خود تدوین نماید.
مناطق اوکراین چه تعهداتی را پس از پیروزی انقلاب آزادی مردم خواهند داشت؟
هر منطقه موظف خواهد بود که بخشی از درآمدهای مالیاتی خود را برای یک صندوق ضد بحران که به طور کلی در مورد بلایای طبیعی و فجایع مورد استفاده قرار میگیرد، اختصاص دهد.
هر منطقه موظف خواهد بود که بخشی از درآمدهای مالیاتی خود را برای پاسخگویی به نیازهای عمومی دولت - برای دفاع، برای حفظ دستگاه دولت مرکزی، برای ساخت اولویت های ملی، برای تحقیقات علمی، برای حفظ سلامتی و مراقبت و آموزش و پرورش، و برای توسعه زیرساخت ها - اختصاص دهد.
هر منطقه موظف خواهد شد که بر اصول کلی دولت در روابط بین کار و سرمایه، و به آزادی های مدنی و سیاسی پایبند باشد.
هر منطقه موظف خواهد شد که به حفظ نظم و قانون و دفاع از حقوق و آزادی شهروندان در چارچوب اصول دولت جدیداتأسیس پایبند باشد.
اینها اصول اساسی و اهداف مبارزه ما هستند.
ما بر این باوریم که هر شهروند صادق و وطن پرست آنها را تأیید کرده و از آنها حمایت خواهد کرد.
ما بر همبستگی بین المللی و حمایت تمام کسانی امید داریم که نه فقط در کلام بلکه در عمل نیز آرمان های برابری، دموکراسی و عدالت اجتماعی را عزیز میدارند.
ما با هم پیروز خواهیم شد!
مصوبه کنفرانس مقاومت در یالتا، 2014 ژوئیه 7
پیوست 5
مانیفست در کدام سایت ها منتشر شده است؟
سایت بوروتبا (مبارزه):
http://borotba.org/manifesto_of_the_peoples_front.html
سایت شورش باز (OpenRevolt):
http://openrevolt.info/2014/08/03/peoples-liberation-front-ukraine-manifesto/
[اگر در آینده سایت های دیگری این مانیفست را منتشر کنند، آنرا به فهرست بالا اضافه خواهیم کرد]
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوپنجم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوچهارم
یکی از سرگرمیها آنروزهای سلول انفرادی در پس حوداث خونبار مقاومت «کتاب گویی» برای جمع هم بندیها بود. من داستان کوتاهی از ماکسیم گورکی را برای جمع تعریف(بازخوانی ذهنی) کردم که مورد استقبال و تحسین (شخصیتهای مطرح«چپ») قرار گرفت. در این قصه کوتاه نویسندهای(که بنظر خود ماکسیم است) با انقلابیای(که به مشخصات لنین) است بر میخورد. انقلابی نویسنده را مورد سئوالاتی قرار میدهد و او را بسوی نوعی خودکاوی و خودشناسی از جنس «خودآگاهی» اجتماعی سوق میدهد. گفتگو در فضایی اتفاق می افتد که نویسندهی داستان سرمست از موفقیتهای حرفهایش پس از نشر و استقبال اثریست که به تازهگی منتشر کرده میباشد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوچهارم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوسوم
رئیس ساواک آمد و بهبازجو چیزهایی گفت، و او هم دستور فلک کردن مرا داد. این تجربهی تازهای بود از کتک خوردن. یک چوب بهطول بیش از یک متر و بهقطر حدود پنج سانت، از دو سرش یک طناب کتانی ضخیم گذرانده بودند. شبیه یک کمان، اما با آزادی بیش از طول طناب. دو پا را از مچ بین چوب و طناب میگذاشتند و چوب را میپیچاندند تا پا بین طناب و چوب صفت میشد. شکنجهشونده روی زمین بهپشت قرار داشت و چوبِ فلک در دست دو نفر بود که ایستاده بودند. کفِ پا آمادهی شلاق خوردن بود؛ و شلاق هم همان کابل برق چند لایه بود. تعدادی زدند، اما خیلی ادامه ندادند. چوب را شُل کردند و پاهای کبود و ورم کرده آزاد شد. اینجا دیگر مثل بازجوییهای اوین دستور «پاشو راه برو» در کار نبود. جالب اینکه چشمبند و دستبند دوباره بهکار گرفته شد. اینبار یک پابند هم بهپاها زدند. وسیلهای مثل دستبند، اما ضخیمتر و با زنجیری بلندتر، بهحدی که میتوانستی فقط قدمهای کوتاه برداری.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیویکم
اولین تبعیدیها از هر دو زندان شماره چهار و سه همزمان فراخوانده شدند و بهزندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همهی زندانیان برای بدرقه بهراهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست میزدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف بهسمت درِ بند (زیر هشت) حرکت میکردند و با تک تک افراد دست میدادند و روبوسی میکردند. برخی میگریستند و برخی یاران همرزمشان را در بغل گرفته، میفشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانیکه بهتبعبد برده میشدند، بهدرود میگفتند. شعارها از جمله اینچنین بود: «امید بهپیروزی آتی خلق قهرمان».
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیویکم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیام
عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمهی افراد این گروهِ محاکمه مسنتر بود. برادرش عبدالرضا بیشتر در سایه قرار داشت.
عباس، دانشجوی رشتهی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان میشناختم. زمانیکه عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی میکرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباطهای من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفتهی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.
سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من اینطور خبر شدم که «او که در زندان بهلحاظ روحی آسیب دیده بود.» شاید هم بهاین نتیجه رسیده بود که با مبارزهی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه
دیدگاهها
به عنوان یک پیشنهاد از آنجایی که مقالات عموما بلند است، و خواندن آن ها هنگام مرور اینترنت امکان پذیر نیست. لطفا pdf مقالات را روی سایت قرار دهید.