۸ مارس برآمده از یک آرمان طبقاتی یا آیین فراطبقاتی
توضیح نویسنده:
این مقالهی ویرایش دیگری از مقالهای استکه برای اولینبار در نشریه «جنس دوم»، در اسنفد 1379 منتشر شد. آنچه در «جنس دوم» چاپ شد، در واقع خلاصهی مقالهی جامعتری بود که در خردادماه 1380 (ژوئن 2001) در گاهنامهی کمون، شمارهی 20، بهچاپ رسید. انتشار ویرایش دیگری از این مقاله را بهاین دلیل لازم دیدم که جنبش کارگری، علیرغم تحولات کمّی، هنوز بهتغییرات جدی و قابل توصیف بهتغییرات کیفی دست نیافته است؛
و آنچه تحت عنوان جنبش زنان از آن نام برده میشود، بهطور روزافزونی بهراست چرخیده و بورژواییتر نیز شده است.
امیدوارم که در آیندهی نه چندان دور فرصت انتشار اصل این مقاله را پیدا کنم که گویی کلیت آن همین دیروز نوشته شده است!
8 مارس برآمده از یک آرمان طبقاتی یا آیین فراطبقاتی
«تاریخ همهی جوامعِ تاکنونیْ تاریخ مبارزهی طبقاتی است. انسان آزاد و برده، پاتریسین و پِلبین، خان مالک و رعیت یا سرف، استادكار و پیشهور روزمزد، - خلاصه، ستمگر و ستمبر، در تضاد پیوسته با یکدیگر بوده و بهمبارزهای بیوقفه، زمانی نهان و گاه آشکار، دست زدهاند؛ مبارزهای که هربار یا بهبازسازی انقلابی سراسر جامعه و یا بهفنای مشترک طبقههای متخاصم ختم شده است».
«با این همه، عصر ما، یعنی دوران بورژوازی، مشخصهای متمایز دارد: تضادهای طبقاتی را ساده کرده است. تمامی جامعه بهشیوهای روزافزون بهدو اردوگاه بزرگ متخاصم تقسیم شده است، بهدو طبقهی عمدهای که مستقیماً در برابر یکدیگر ایستادهاند: بورژوازی و پرولتاریا».
ولی دوران ما، ، دارای صفت است که سراسر جامعه بیش از پیش بهدو اردوگاه متخاصم، بهدو طبقهی بزرگ که مستقیماً در برابر یکدیگر ایستادهاند، تقسیم میشود: بورژوازی و پرولتاریا»[1].
حقیقت ۸ مارس، روز جهانی زن، بهمثابهی یک جنبش تنها در پیوستار تاریخی مبارزهی طبقاتی مفهوم واقعی خود را مییابد. تاآنجا که بهانگیزههای این جنبش باز میگردد، انگیزهی شکلگیری آن جلب و بسیج زنان بهمبارزهی سیاسی و بهمبارزهی طبقه کارگر بوده است. رشد آگاهی طبقاتی و سازماندهی زنان زحمتکش سراسر جهان در امر مبارزه برای دستیابی بهاهداف مشترک زنان پرولتاریای جهان از محوریترین مسائل بنیانگذاران این روز بوده است.
پیداست که در این روز تنها طرح خواستها و مطالباتی بهجا و حقیقی است که بیانکنندهی منافع مشترک طبقاتی باشد؛ و این تنها از عهدهی زنان کارگر و زنان سوسیالیست برمیآید.
در کنفرانس بینالمللی زنان سوسیالیست سال ۱۹۱۰ در کپنهاک بود که کلاراز تکین، زن سوسیالیست و مبارز جنبش کارگری، پیشنهاد یک روز مشخص را بهعنوان روز زن مطرح نمود؛ و بنا شد که هرساله و در این روز ویژه، در هر کشوری، زنان و مردان این روز را با شعار: «حق رأی زنان، نیروهایمان را در مبارزه برای سوسیالیسم متحد میسازد» برگزار نمایند[2].
انتخاب چنین شعاری از سوی زنان سوسیالیست در آن زمان، از سویی بهعلت درک پارلمانتاریستی سوسیال دموکراسی بود، و از سویی هم ریشه در ورود روزافزون زنان بهعرصه تولید داشت. این زنان در آن زمان افزایش نیروی کارگری در پارلمان را ضروری میدانستند. و از اینرو، برآن بودند که با بهدست آوردن حقوق و امتیازات، از جمله حق رأی زنان کارگر بهقدرت نیروهای کارگری در پارلمان بیافزایند. بنابراین، مبارزه در راه بهدست آوردن حق رأی برای زنان کارگر از مبارزات پراهمیت سوسیال دمکراسی در آن زمان بود. اصولاً «جنبش» آزادی زنان و مبارزه برای تساوی زنان با مردان با آغاز شیوهی تولید سرمایهداری مطرح گردید. چگونگی طرح حق رأی برای زنان بنا بهموقعیت طبقاتی زنان، اهداف خاصی را دنبال مینمود. زنان بورژوا برای دستیابی بهامکانات تحصیلی، شغلی و غیره از موقعیت نابرابر خود با مردان طبقهی خویش در رنج بودند. حق رأی وسیلهای بود برای از میان برداشتن این موانع و نابرابریها. آنان با حق رأی میتوانستند قوانینی را که بر سر راه فعالیتهای آنان بود و ضامن برتری مردان همطبقهای خودشان میگردید، از میان بردارند. آنان خواستار اجرای اصلاحات در همان چهارچوب نظام سرمایهداری بودند و خواست آنان در حقیقت تحکیم نظام بود، نه از میان برداشتن آن. از اینرو، زنان بورژوا در مبارزه برای حق رأی، طرفدار و پرچمدار حق رأی محدود بودند؛ و این یعنی حق رأی برای زنانی که بهنحوی یا مالک بودند ویا تحصیلات دانشگاهی داشتند.
خواست انتخاب کردن و انتخاب شدن برای زنان بهعنوان حق اجتماعی -که زنان با استفاده از آن بتوانند بهعنوان یک شخصیت، تأثیر و نفوذی در امور قانونی و دولتی داشته باشند- با آغاز شیوهی تولید سرمایه داری مطرح شد، اما از همان ابتدا بین آنچه موجب توجه زنان کارگر و سوسیالیست بهمسئلهی حق رأی میشد، و آنچه اهداف و مقاصد زنان بورژوا را شکل میداد، تفاوتی اساسی وجود داشت.
الکساندر کولنتای از رهبران جنبش کارگریـسوسیالیستی و نماینده اپوزیسیون کارگری در حزب بلشویک روسیه، در سخنرانی خویش در مراسم روز زن در سال ۱۹۲۰ ریشهی تاریخی مبارزات زنان کارگر را برای حق رأی اینگونه بیان میکند:
«در آن هنگام برای دمکراتیزه کردن هرچه بیشتر پارلمان - و هرچه گستردهتر نمودن حق رأی - دادن حق رأی بهزنان ازجمله مسائل حیاتی بود. حتا قبل از جنگ جهانی اول، کارگران (مرد) در کلیه کشورهای بورژوایی بهجز روسیه دارای حق رأی بودند و تنها زنان و بیماران روانی از این حق محروم بودند. همزمان واقعیت خشن مناسبات سرمایهداری زنان را وادار بهشرکت در اقتصاد جامعه نمود. هرساله بر تعداد زنانی که در کارخانهها بهعنوان خدمتکار و در مشاغل خدماتی بهکار گرفته میشدند، افزایش مییافت. زنان دوش بهدوش مردان بهکار و زحمت مشغول و در رشد و توسعهی صنعت و بارآوری تولید و بازتولید سرمایه نقش مهمی بهدوش میگرفتند. با وجود این، زنان همچنان از حق رأی محروم بودند. اما یک سال قبل از جنگ جهانی اول، گرانی بیش از حد مواد غذایی، زنان «آرام» خانهدار را نیز مجبور نمود که بهمسائی سیاسی جامعه علاقهمند شوند. این زنان خانهدار، متحداً علیه سیاستهای اقتصادی غارتگرانهی سرمایه داری بهاعتراضات وسیعی دست زدند. [بدینترتیب بود که] «شورش زنان خانهدار» هرچه بیشتر معمول شد؛ و در فرانسه، اتریش، انگلیس و آلمان شعله کشید. زنان کارگر و زنان وابسته بهخانوادههای کارگری که در فقر شدید بهسرمیبردند، بهاین درک رسیدند که بههمریختن دکهها ویا تهدید کاسبکاران نه تنها کافی نیست، بلکه در وضعیت گرانی تأثیر چندانی نخواهد داشت. بنابراین دریافتند که باید سیاست دولت تغییر یابد و خود باید بتوانند بهگونهای در این تغییر و تحولات نقشی داشته باشند. زنان دریافتند که این دخالت بدون داشتن حق رأی برای آنان غیرممکن است»[3].
از اینرو، مسئلهی حق رأی از سوی زنان خانوادههای کارگری (که براین باور بودند که با شرکت در انتخابات میتوان بهدولت و کارفرما فشار آورد تا بهخواستهایی مانند نان، مسکن، افزایش دستمزدها و بهبود شرایط کار پاسخ گوید)، با خواست زنان بورژوا (که بهدنبال تساویطلبی در امر مالکیت خصوصی بودند) تفاوت زیادی داشت. بههمین دلیل بود که حق رأی بهعنوان حقی حیاتی جلوهگر گردید. زنان برای رسیدن بهاینگونه خواستها، گسترش حق رأی را از جمله وظایف جنبش کارگری بهحساب میآوردند. شعار زنان کارگر و سوسیالیست اروپایی پیش از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ این بود که: «با حق رأی بهرشد سوسیالیسم کمک خواهیم کرد و با سوسیالیسم دنیا را بهدست خواهیم آورد»[4].اما همانطور که کولنتای نیز در کتاب «مبارزه زنان برای حقوق سیاسی» بهدرستی اشاره کرده است، برخورداری از حق رأی و برابری سیاسی هدف نهایی فمینیستهای لیبرال را تشکیل میداد؛ در حالیکه زنان کارگر و سوسیالیست حق رأی و برخورداری از حقوق سیاسی را تنها یک وسیله در راه آرمانهای سوسیالیستی خود بهشمار میآورند. دراینجا بهیاد سخن کلاراز تکین در پلمیکی که با زنان فمینیست داشت میافتیم:
«این ما نیستیم که آن خواست ناچیزی که شما زنان بورژوا در پی آن هستید، رد میکنیم؛ بلکه این شما هستید که خواهان آن امر بزرگی که زنان کارگر برای بهدست آوردن آن مبارزه میکنند، نیستید»[5].
زنان کارگر و سوسیالیست علاوه براینکه برای مزد برابر در مقابل کار یکسان مبارزه میکنند، از برابری همهی انسانها در امور اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نیز که آرمان زنان بنیانگذار روز جهانی زن بوده است، سخن میگویند. در راستای رهایی همهی انسانها بود که ۱۳۰ زن در روزهای ۲۶ و ۲۷ اوت ۱۹۱۰ از ۱۷ کشور مختلف در دومین کنفرانس زنان سوسیالیست در کپنهاک شرکت نمودند. خواست حق رأی در این کنفرانس با اعتقاد بهاین که این مسئله بهعنوان یکی از مهمترین مسائل روز میتواند نقشی مهم در مبارزه برای سوسیالیسم داشته باشد، مورد بحث قرار گرفت. در اسناد این جلسه آمده است که اکثریت شرکت کنندگان در آن کنفرانس دارای پایگاه کارگری و از احزاب مختلف سوسیالیستی بودند. گفتنی است که در آن برهه، زنان تنها در کشورهای نیوزلند، استرالیا، فنلاند و چند ایالت از آمریکا از حق رأی برخوردار بودند. برقراری و تحکیم پیوند و ارتباط میان زنان سازمانیافته در احزاب کشورهای مختلف، مبارزه علیه جنگ، تأمین اجتماعی مادر و کودک و مبارزه علیه فقر و گرانی و کار کودکان ازجمله مسائل مورد بحث و بررسی در این کنفرانس بهشمار میآمدند. در بخشی از قطعنامهی تصویبی این کنفرانس چنین آمده بود:
«در همایشهای اول ماه می (روز جهانی کارگر) - با هرشکل و سازمانی - باید خواست حقوق سیاسی کاملاً برابر برای زنان مطرح گردد. زنان سوسیالیست هرکشوری بایستی با اتحاد و همکاری اتحادیهها و سازمانهای سیاسی پرولتری که مسلح بهآگاهی طبقاتی هستند، یک روز را بهعنوان روز زن در راستای تبلیغ و آگاهی سیاسی و بهویژه حق رأی برای زنان سازماندهی کنند. این خواست (حق رأی) بایستی از موضع سوسیالیستی و در رابطه با مسئلهی زنان در کلیت خویش مطرح گردد، این روز باید از خصوصیت انترناسیونالیستی برخوردار و بهشکل بسیار منظم و شایسته برگزار گردد»[6].
در این کنفرانس بهپیشنهاد زنان شرکتکننده از آلمان، قرار شد که نخستین مراسم روز جهانی زنان کارگر در ۱۹ مارس ۱۹۱۱ برگزار گردد و انتخاب این روز بهسبب اهمیت تاریخی پیروزی مبارزه کارگران آلمان در روز ۱۹ مارس ۱۸۴۸ در برابر استبداد حاکم بر پروس بود. در این روز پادشاه مستبد پروس در برابر مبارزات تودههای مردم وعدهی رفرمهایی ازجمله بهرسمیت شناختن حق رأی زنان را داد؛ اما بعدها با قدرت گرفتن دوباره از اجرای آن سر برتافت.
نخستینبار روز جهانی زن در ۱۹ مارس ۱۹۱۱ در آلمان، اتریش، دانمارک و سوئیس برگزار گردید. محوریترین خواستهای شرکتکنندگان، حق رأی، صلح و تأمین اجتماعی بود. الکساندر کولنتای در تصویر خویش از این روز چنین میگوید:
«موفقیت برگزاری اولین روز جهانی زن بیش از انتظار ما بود. در روز جهانی زنان کارگر در آلمان و اتریش دریایی خروشان از زنان گرد آمده بودند. گردهمآیی در سراسر کشور - در شهرهای کوچک، حتا در دهکدهها - برگزار گردید. اماکن برگزاری نشستها آنچنان سرشار از شرکتکنندگان بود که مردان بهناچار جای خود را بهزنان واگذار میکردند. این خود بازتابی از ستیز طبقاتی زنان کارگر بود»[7].
در دومین کنفرانس بینالمللی کمونیستی زنان در مسکو در سال ۱۹۱۲، پیشنهاد شرکتکنندگان از بلغارستان مبنیبر تعیین یک روز مشخص بهنام روز زن مورد توافق جمع واقع شد. از اینرو، ۸ مارس بهیاد وقایع انقلاب فوریه روسیه بهعنوان روز جهانی زن انتخاب گردید. کولنتای در روز جهانی زن، در سال ۱۹۲۰ بهاین مناسبت میگوید:
«روز زن یا روز زنان کارگر، روز همبستگی بینالمللی است، روز تأمل و ارزیابی قدرت زنان پرولتر سازمانیافته است. اما تنها روز زنان نیست. روز ۸ مارس روزی تاریخی و بهیادماندنی برای کارگران و زحمتکشان روسیه و سراسر جهان است. در این روز انقلاب بزرگ فوریه ۱۹۱۷ بهوقوع پیوست، و این زنان کارگر سنت پترزبورگ بودند که انقلاب را آغاز نمودند»[8].
با این همه، ایدهی روزی بهنام روز زن، ریشه در سنت مبارزاتی زنان کارگر بافندهی آمریکا دارد. این کارگران در سال ۱۸۷۵ علیه سطح پایین دستمزدها، روزهای طولانی و سرعت شدید کار دست بهتظاهرات زده و چندین تن از آنان توسط پلیس دستگیر شدند. رهروان این زنان کارگر در تداوم مبارزات طبقاتی خویش ازجمله در تظاهرات و اعتصابات کارگران زن در صنایع بافندگی آمریکا در سال ۱۹۰۷ با خواست حقوق اقتصادی-سیاسی برای زنان کارگر، مبارزه برای تحقق حقوق طبقاتی خویش را پیگرفتند. طرح یک روز بهعنوان روز زن در آمریکا، در طول همین مبارزات مطرح گردید. در آن هنگام، سازمانیابی کارگران زن در اتحادیههای صنفی دورهی آغازین خود را پشتِسر میگذاشت و عدهای از زنان کارگر در همایشی گرد آمدند تا خواست حق رأی زنان را در پیوند با خواست شرایط بهتر کار مطرح نمایند. یکی از سخنرانان اصلی این همایش کارگری، خانم لئونورا اُریلی(Leonora OReilly) بود. لئونورا همانند مادر خویش از کودکی در کارخانهی بافندگی بهاستثمار کشیده شده بود و خود با تمام وجود شرایط غیرانسانی کار میلیونها زن کارگر را تجربه و درک میکرد. از اینرو، سخنرانی خویش را با جملهی «تنها راه رهایی زنان کارگر، سازمانیابی در راستای مبارزه برای سوسیالیسم است» پایان بخشید. لئونورا از پیشگامان سرسخت مبارزه برای حق رأی و برابری برای زنان بود. وی یکی از فعالین جدی جنبش کارگری بود که در میان زنان کارگر از محبوبیت زیادی برخوردار بود. او در بنیانگزاری اتحادیه Womens Trade Union Leauge نقش مهمی داشت[9].
در آمریکا این زنان کارگر و سوسیالیست آزادیخواه بودند که در سال ۱۹۱۰ روز ۲۷ فوریه را بهعنوان روز زن جشن گرفتند. در این گردهمآیی یکی از زنان شرکتکننده توضیح داد که چگونه زنان سوسیالیست آلمانی در کنگرهی جهانی زنان سوسیالیست در سال ۱۹۰۷ در اشتوتگارت زمینهی مبارزه برای حق رأی و برابری اقتصادی را آماده نمودهاند و کلاراز تکین پس از تلاش و بحث فراوان این خواست را که تمامی احزاب کارگری موظف بهمبارزه برای حق رأی زنان هستند، بهتصویب رسانید.
*****
اینک سالهاست که زنان در سراسر دنیا دارای حق رأی هستند، در جوامع صنعتی زنان همسطح با مردان در صحنهی سیاسی حضور دارند. در بعضی از کشورهای اروپایی نیمی از نمایندگان پارلمانها را زنان تشکیل میدهند، و در برخی از کشورها زنانی همانند مارگارت تاچر با مشت آهنین همسطح و همزبان با همتای خود رونالد ریگان ریاست جمهور وقت آمریکا بر بریتانیای کبیر و نیمهمستعمراتش حکومت رانده و جنایت آفریده است؛ و یا هماکنون در برخی از دیگر کشورها زنان در نقش ریاست دولت و ریاست جمهوری یا مشاورین و دستیاران آنها حکم میرانند. اما این «توازن قوای» بین زنان و مردان بهنفع چه کسی است؟ چه تغییری در زندگی زنان کارگر و کودکانشان حاصل نموده است؟ اصولاً برای زن کارگر و خانوادههای کارگری چه تفاوتی دارد که نمایندگان بورژوازی و مدیران سرمایهداری دارای چه جنسیتی داشته باشند؟ همانطور که برای نیم میلیون کودکان قتل عام شدهی عراقی و هزاران زن و کودک یوگسلاو، جنسیت وزیر وقت امورخارجه آمریکا (خانم آلبرایت) فاقد هرگونه اهمیتی است. در کشورهای اروپایی ازجمله اروپای شمالی، ضدزنترین و ضدکارگریترین مصوبات و قوانین از سوی زنان پارلماننشین تأیید و تصویب میگردد. امروز دستآوردهای حاصل از مبارزات میلیونها زن و مرد کارگر در طول صدسال رنج و مبارزه از سوی اعضای دستگاه سیاسی سرمایهداری (در پارلمانها) که تقریباً نیمی از آنان را زنان تشکیل میدهند، بهیغما میرود. بنابراین، نمیتوان همهی زنان را در یک دستگاه سیاسی با سیادت سرمایهداری مشترکالمنافع خواند و حضور بخشی از این زنان را در دستگاهها و نهادهای طبقهی حاکم، پیروزی و دستآوردی برای زنان نامید؛ چراکه بهگواهی خرد و تجربه: «رهایی زنان کارگر نمیتواند مسئله زنان همهی طبقات باشد. این وظیفه تنها از طریق مبارزات مشترک همهی کارگران ـبدون مرز جنسیـ بهفرجام خواهد رسید».
مسئلهی زنان و مقولهی فمینیسم بهعنوان مقولاتی کاملاً فراطبقاتی در دورهی افت جنبشهای کارگری بهشکل بسیار بارزی بهعنوان اهرمی در دست احزاب مختلف بورژوازی عمل مینماید، زیرا اصولاً خواستهای نیروهای سازندهی این بهاصطلاح جنبش در حد خواستهای بورژوایی باقی مانده است. تاآنجاکه برخی احزاب بورژوایی خود را بهمثابهی احزاب فمینیستیـپارلمانی معرفی میکنند. در حقیقت هرچه جنبش کارگری بیشتر بهوضعیت دفاعی میچرخد و از عرصهی تبادلات اجتماعی-سیاسی دورتر میشود، بههمان نسبت «جنبش زنان» بهعنوان «جنبش رهایی نیمه ستمدیده بشریت» بیشتر موضوعیت پیدا کرده و حتا بهمسئلهی اساسی جریانات «چپ» تبدیل میشود. البته موضوع سازمانیابی زنان کارگر در راستای مبارزه برای خواستهای طبقاتی خویش تاکنون موضوع فراموش شدهای برای سازمانها، گروهها و احزاب فمینیستی بوده است؛ چراکه خود براین موضوع آگاهاند که ستم و یا استثمار مضاعفی را که بر زنان کارگر وارد میشود با بهاصطلاح ستمی که زنان بورژوا تحمل میکنند، نه یکساناند، نه همساناند و اصولاً از یک جنساند. یک کارگر زن، علیرغم کار یکسان، از یک کارگر مرد دستمزد کمتری میگیرد؛ و تازه پس از بازگشت بهخانه وظایف مادری و یا همسریاش آغاز میشود، کهبه واسطه عدم پرداخت مستقیم دستمزد، ضمن ارزشمندی، بیارزش مینماید. در صورتی که مشکل زنان وابسته بهطبقه بورژوا و پیرامونیان خردهبورژوایشان عمدتاً محدودیت آماری-حقوقی در مالکیت خصوصی است؛ و از این رنج میبرند که چرا بهاندازه مردان همطبقهی خود از «خوان» مالکیت خصوصی بهره ندارند و «ارزش اضافی» جذب و بلع نمیکنند! معمولاً گروههای «فمینیستی» با کمک ارقام و آمار سازمان ملل بهاین مسئله اشاره دارند که بیش از ۸۰ درصد ثروت دنیا در اختیار مردان است. اما اصل قضیه این است که: بیش از ۸۰ درصد ثروت دنیا در اختیار و مالکیت تنها چند خانواده است و این خانوادهها شامل مرد، زن، کودک، نوجوان (دختر و پسر)، معشوقههاست.
فرض براین که این آمارها صحیح باشند، بنابراین پرسیدنی است که آیا میتوان زنان بورژوا را برای «برابری» با مردان بورژوا در امر مالکیت خصوصی، ساماندهی نمود؟ آیا این تلاش، سراسر ارتجاعی و ضدانقلابی نیست؟
از سوی دیگر، آیا میتوان کارگران زن را بهگونهای سازمان داد که خواستار دستمزد مساوی برای کار مساوی باشند؟ پاسخ روشن است: تاریخ مبارزات کارگری صدها نمونهی اینچنینی را شاهد بوده است.
یکی از دلایل مهمِ برجستگی «جنبش رهایی زنان» در بسیاری از کشورها (و بهویژه در کشورهای اصطلاحاً درحال توسعه)، منهای الگوبرداری و تقلیدهای رایج از سوسیال دموکراسی اروپایی، حاکمیت استبدادی «سرمایه»، بر بستر میراث تاریخیِ دسپوتیسمِ عشیرتی و شرقی در این کشورهاست. برای مثال، در کشورهایی مانند افغانستان، پاکستان، عربستان، ایران و...، مبارزهی زنان با توجیهات ایدئولوژیک و مذهبی، اما در خدمت نظام سرمایهداری سرکوب میشود. اینگونه سرکوبها بهجز منافع آنی برای باندهای دولتی و صاحبان سرمایه، درعینحال نوعی پیشگیری در مقابل گسترش جنبش کارگریـسوسیالیستی و بهویژه سرکوب آن عواملی است که زمینه و پتانسیل پیوند با جنبش کارگری را دارند و نهایتاً میتوانند در قیامی طبقاتی، رادیکال و سوسیالیستی رژیمهایی از این نوع را بهزیر بکشند. اینگونه رژیمها تحمیل محدودیتهای حقوقی و سیاسی در زمینههای گوناگون (مانند زنان، ملیتها، مذاهب، فرهنگها و بهطورکلی هرشکلی از بُروز انسانی) را در دستور کار خود قرار میدهند تا ماهیت بورژوایی و استثمارگرانهی خودرا (که در موارد بسیاری در رگههای بارزی از مناسبات تجاری-رانتی چهره میگشایند)، در لوای باورهای ایدئولوژیک، از گزند گسترش مبارزات کارگری و سوسیالیسی در امان نگهدارند. در حقیقت «زن ستیزی» در افغانستان، عربستان، پاکستان، ایران و... چیزی جز «کار ستیزی» و «انسان ستیزی» سرمایهای نیست که حکومتشان علاوهبر استبداد ذاتی سرمایه، بهلحاظ روساختها و مناسبات اجتماعی نیز پیشینهی استبدادی دارند؛ و این پیشینه را بنا بهویژگیهای خود بازتولید نیز میکنند. از اینرو، «زن ستیزی» نه ماهیت این حکومتها، که رویکرد توجیهی-تفسیریِ آنها در دفاع از سرمایههایی است که عمدتاً تجاری و رانتخوارند؛ و تنها در وضعیت استبداد مضاعف امکان بقا دارند. بدینترتیب استکه «جنبش رهایی زنان» در هرکشوری (و بهویژه در حوزهی خاورمیانه)، بهجای مبارزهای رادیکال و طبقاتی و بهلحاظ تاریخی راستامند، تحرکات آکسیونیستی-فراطبقاتی را دامن میزند که نهایتاً در محاق ضداستبدادگرایی محض بهسکون و فروپاشی میرسد.
اما از آنجا که کُنه و ذات جمهوریهای «سرمایه»، که شکل توجیهیشان «ایمان»، ساختار سرکوبگرشان «بازسازی استبداد باستانی در قالب استبداد ذاتی سرمایه» و مبارزه علیهشان نیز عمدتاً «فراطبقاتی» است؛ از اینرو، ضروری است که در تدارکِ سازمانیابی کارگران و زحمتکشان، ذات استبدادپذیر و استبدادپرور «سرمایه» را بههمراه فرافکنیها و ماورائیتهای «ایدئولوژیک» بهنقدی ساختارمند و طبقاتی هدایت کرد. «جنبش رهایی زنان» با دست گذاشتن بر پدیدههای مشابهی که ذاتاً متفاوت و حتا متغایراند، نه تنها در چنین راستایی تبادل و پراتیک ندارد، بلکه کاملاً برعکس، با بهچالش طلبیدن پدیدارهای فراطبقاتی، جنبش کارگری را بهسایه میکشاند. این روند باید بهفرایند تاریخی رهایی بخش خود دگرگون گردد[10].
پانوشتها:
[1] مانیفست حزب کمونیست - کارل مارکس، فردریش انگلس.
[2] نسیم صبح، شماره ۹، ۱۹۱۰؛ نشریه زنان سوسیال دموکرات سوئد.
[3]نشریه ما انسانها، شماره ۱، سال ۱۹۷۳.
[4] نسیم شمال، سال 1912.
[5] مبارزهی زنان برای حقوق سیاسی، نوشتهی الکساندر کونتای.
[6] کار، نان، صلح ـ مبارزهی طبقاتی زنان و مبارزه زنان، Annel Atelstam.
[7] همان منبع.
[8]نشریه ما انسانها، شماره ۱، سال ۱۹۷۳.
[9] زن و انقلاب Schimanski Folke.
[10] مقالهی «تبیین ترمینولوژیک فمینیسم»، نوشته ناصر آذرپو، گاهنامهی کمون، شماره 20. (لازم بهیادآوری استکه ناصر آذرپو اسم مستعار عباس فرد در گاهنامهی کمون بود).
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیویکم
اولین تبعیدیها از هر دو زندان شماره چهار و سه همزمان فراخوانده شدند و بهزندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همهی زندانیان برای بدرقه بهراهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست میزدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف بهسمت درِ بند (زیر هشت) حرکت میکردند و با تک تک افراد دست میدادند و روبوسی میکردند. برخی میگریستند و برخی یاران همرزمشان را در بغل گرفته، میفشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانیکه بهتبعبد برده میشدند، بهدرود میگفتند. شعارها از جمله اینچنین بود: «امید بهپیروزی آتی خلق قهرمان».
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیویکم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیام
عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمهی افراد این گروهِ محاکمه مسنتر بود. برادرش عبدالرضا بیشتر در سایه قرار داشت.
عباس، دانشجوی رشتهی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان میشناختم. زمانیکه عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی میکرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباطهای من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفتهی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.
سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من اینطور خبر شدم که «او که در زندان بهلحاظ روحی آسیب دیده بود.» شاید هم بهاین نتیجه رسیده بود که با مبارزهی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیام
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستمونهم
البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان میگذاشته و از این دو نفر برای تمایل بهمشارکت سئوال میکرده که حاضر بهفرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را بهما میداد و علی را هم بهشهادت میگرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و بهشدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمیدانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاقها(سلولها) اصلاً بسته نشود.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهشتم
......
بیژن (هیرمنپور) با من مرتب وقت میگذاشت و برایم از تجارب و دانستههایش با دقت و گسترده میگفت. این پیوند گرچه بنا بر حادثهی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را میتوانم بهیاد بیاورم که در تشخیصهای بعدی و انتخابهای آتیام تعیینکننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت بهوی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقلهای ارتباطی، همه از او دوری میکردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منشهای رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «مییپنداشتند ساواکی است.»
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه