rss feed

  • سازمان ملل: ابزاری برای امپریالیسم‌[جهانی]

    سازمان ملل متحد تنها یک مجمع برای همه‌ی قدرت‌های بزرگ باقی می‌ماند که در آن فقط درگیری‌های ثانویه قابل حل است. سازمان ملل به‌خودی خود یک نیرو نیست، بلکه تنها منعکس‌کننده‌ی توازن قدرت بین قدرت‌های جهانی است... تنها یک نیرو وجود دارد که از هر سلاح کشتار جمعی قوی‌تر است و آن هم‌بستگی بین‌المللی طبقه کارگر است. کارگران در ایالات متحده، روسیه ، آلمان یا در انگلستان، مانند همه کارگران جهان، منافع طبقاتی مشترکی دارند...

  • خانواده‌‌ نمی‌خواهد منحل شود[!؟]

    در کتاب سرمایه، بخش سرمایه در صنعت ماشین‌آلات و مقیاس بزرگ صنعت، مارکس خانواده‌ی طبقه کارگر را به‌عنوان شرکت کوچک تأمین پرسنل (نیروی‌کار) توصیف می‌کند. پیش‌تر کارگر فقط نیروی‌کار خود را می‌فروخت، اما اکنون همسر و فرزندان خود را نیز به‌کارخانه‌داران می‌فروشد. خانواده‌ی برای طبقه‌ی بورژوا شکل خانوادگی سرمایه‌داری نبود، بلکه ساختاری برای [حل] اختلافات مربوط به‌ارث، و امور مربوط به‌خیانت بود.

  • یک نگاه مارکسیستی به‌جای‌گاه اجتماعی زن

    8-de-marzoانگلس در کتاب «دولت و منشاء خانواده» براین باور است که اساس ستم برزنان با پیدایش مالکیت خصوصی بنا گذاشته شده است؛ و میل جنسی زن و هم‌چنین آزادی وی به‌خاطر حفظ دارایی خصوصی در خانواده تحت کنترل قرار گرفت. انگلس شکست تاریخی جنس زن را مُهر تاریخی این شرایطِ زمانی می‌‌داند..

     

  • درباره‌ی جنبش کارگری در سوئد

     marma  یکی از اتفاقات مهم  تاریخ جنبش کارگری سوئد که بسیار مورد بحث و گفتگو بوده و هنوز هم هست، واقعه‌ی اودالن است. تاریخ‌نویسان و محققان زیادی در این مورد نوشته‌اند. اشعار و سرودهای فراوانی در باره‌ی این واقعه سروده شده و فیلم‌های بسیاری به‌آن پرداخته‌اند. از سال 1930 کارگران کارخانه سولفات در شمال سوئد با کارفرما علیه کاهش دستمزدها بحث و جدل داشتند، اما بهنتیجه‌ای نرسیدند.

  • ۸ مارس برآمده از یک آرمان طبقاتی یا آیین فراطبقاتی

    womendayتوضیح نویسنده:

    این مقاله‌ی ویرایش دیگری از مقاله‌ای است‌که برای اولین‌بار در نشریه «جنس دوم»، در اسنفد 1379 منتشر شد. آن‌چه در «جنس دوم» چاپ شد،  در واقع خلاصه‌ی مقاله‌ی جامع‌تری بود که در خردادماه 1380 (ژوئن 2001) در گاهنامه‌ی کمون، شماره‌ی 20، به‌چاپ رسید. انتشار ویرایش دیگری از این مقاله را به‌این دلیل لازم دیدم که جنبش کارگری، علی‌رغم تحولات کمّی، هنوز به‌تغییرات جدی و قابل توصیف به‌تغییرات کیفی دست نیافته است؛

  • چگونه فمینسیم به‌[جنبش] زنان خیانت ورزید!

    8 maartدلیل این‌که ستم برزنان به‌بقای خود ادامه داد، این بود که جنبش زنان در پیِ گسترش، مجبور بود که قدم را فراتر از آکسیونیسم بگذارد و به‌اجبار می‌بایست به‌ریشه‌یابی می‌پرداخت و چگونگیِ از بین بردن ستم برزنان را نیز توضیح می‌داد. جنبش زنان در این مورد ناموفق بود. استفاده از ترم «فمینیستی» که با ترم «رهایی زنان» کاربردی متفاوت داشت، افزایش یافت؛ و این نمودار عدم موفقیت در پاسخ به‌سؤال مذکور بود.

  • کوبا ـ مشاهده‌ای از درون

    cubanrevolutionدرباره‌ی این گفتگوی مکتوب: نوشته‌ی حاضر متن ویرایش شده‌ی گفتگویی است‌که عباس فرد و سارا طاهری در باره‌ی مشاهدات سارا در ‌کوبا باهم داشته‌اند. بدین‌ترتیب که گفتگو ابتدا توسط پویان ضبط گردیده، بعد توسط عباس و پویان مکتوب شده، و بالاخره این متنِ مکتوب توسط عباس فرد ویرایش، و نهایتاً توسط سارا طاهری کنترل، اصلاح و تکمیل شده است. تصاویری که رفیق سارا از کوبا می‌پردازد، اساساً روی جنبه‌های مثبت این جامعه، این مردم و این مدیریت اجتماعی متمرکز شده است. 

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌وسوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ودوم

ملاقات به‌هم خورد و تنها من توانستم به‌مادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبل‌ها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیری‌های افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم به‌وسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجه‌ای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامی‌های سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه به‌افسر نگهبان و حل‌وفصل موضوعات بند ما بود . وی به‌اتفاق آقای حجری به‌«زیر هشت» رفتند و به‌شدت به‌رفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخله‌ی رئیس زندان و به‌دستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که به‌سرانجام نرسید. به‌نظر می‌رسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه به‌جوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌ودوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ویکم

اولین تبعیدی‌ها از هر دو زندان شماره چهار و سه هم‌زمان فراخوانده شدند و به‌زندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همه‌ی زندانیان برای بدرقه به‌راهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست می‌زدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف به‌سمت درِ بند (زیر هشت) حرکت می‌کردند و با تک تک افراد دست می‌دادند و روبوسی می‌کردند. برخی می‌گریستند و برخی یاران هم‌رزم‌شان را در بغل گرفته، می‌فشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانی‌که به‌تبعبد برده می‌شدند، به‌درود می‌گفتند. شعارها از جمله این‌چنین بود: «امید به‌پیروزی آتی خلق قهرمان».

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌ویکم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ام

عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمه‌ی افراد این گروهِ محاکمه مسن‌تر بود. برادرش عبدالرضا بیش‌تر در سایه قرار داشت.

عباس، دانشجوی رشته‌ی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان می‌شناختم. زمانی‌که عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی می‌کرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباط­های من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفته­ی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.

سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من این‌طور خبر شدم که «او که در زندان به‌لحاظ روحی  آسیب دیده بود.» شاید هم به‌این نتیجه رسیده بود که با مبارزه‌ی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌ام

چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌ونهم

البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان می‌گذاشته و از این دو نفر برای تمایل به‌مشارکت سئوال میکرده که حاضر به‌فرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را به‌ما می‌داد و علی را هم به‌شهادت می‌گرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و به‌شدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمی‌دانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاق‌ها(سلول‌ها) اصلاً بسته نشود.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌ونهم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌وهشتم

......

بیژن (هیرمن‌پور) با من مرتب وقت می‌گذاشت و برایم از تجارب و دانسته‌هایش با دقت و گسترده می‌گفت. این پیوند گرچه  بنا بر حادثه‌ی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را می‌توانم به‌یاد بیاورم که در تشخیص‌های بعدی و انتخاب‌های آتی‌ام تعیین‌کننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت به‌وی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقل‌های ارتباطی، همه از او دوری می‌کردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منش‌های رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «می‌یپنداشتند ساواکی است.»

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top