خانواده نمیخواهد منحل شود[!؟]
در کتاب سرمایه، بخش سرمایه در صنعت ماشینآلات و مقیاس بزرگ صنعت، مارکس خانوادهی طبقه کارگر را بهعنوان شرکت کوچک تأمین پرسنل (نیرویکار) توصیف میکند. پیشتر کارگر فقط نیرویکار خود را میفروخت، اما اکنون همسر و فرزندان خود را نیز بهکارخانهداران میفروشد. خانوادهی برای طبقهی بورژوا شکل خانوادگی سرمایهداری نبود، بلکه ساختاری برای [حل] اختلافات مربوط بهارث، و امور مربوط بهخیانت بود.
خانواده نمیخواهد منحل شود[!؟]
{نقش پیشگیری از بارداری در خانواده}
ترجمه: سارا طاهری
نوشتهی: اریک بومن Erik Bohman (یکم ژوئن 2021)
منبع: https://clarte.se/clarte-pa-naetet/1-2021/118605-familjen-som-inte-ville-do-1186
اریک بومن Erik Bohman مورخ کارِ [و زندگی کارگری]، مجری آموزش و عضو تحریریه Clarté است. او انتشارات کوچکِ Kvartstid را اداره میکند که اخیراً در همین سال 2021 Till storms را منتشر کرد که منتخبی از کارهای سالهای بین 1900 تا 1911 ویلهلم شوبرگ Wilhelm Sjöberg بهعنوان روزنامهنگار، نویسنده و مطبوعاتچی است.
*****
بهخوانندهی این مقاله پیشنهاد میشود که بهمقالهی «خانواده، آزادی و کمونیسم»، لینک زیر، مراجعه کند. بهباور سایت رفاقت کارگری این دو مقاله کمبودهای یکدیگر را جبران میکنند.
http://www.refaghat.org/index.php/theoretical/private-property/69-family-freedom-communism
*****
خانواده چیست؟ این موضوع تاکنون نسلهای سوسیالیست را به خود مشغول کرده است. برخی آن را در پرتویی نوستالژیک، بهعنوان چیزی برای محافظت در برابر سرمایه داری قلمداد میکنند؛ زیرا [نظام] سرمایهداری تمام روابط صمیمانه بین مردم را تخریب میکند. برخی دیگر، خانواده را بهعنوان یک مشکل مطرح کرده و بهدنبال راه حلی برای آن هستند.
از نظر انگلس و مارکس، خانواده یک مشکل موقتی بود: به نظر میرسید که توسعه سرمایهداریْ خودبهخود باعث انحلال خانواده میشد. [چنین مینمود که] همزمان با جذب همهی اعضای خانواده کارگری (یعنی: والدین و همچنین فرزندان) بهعرصهی تولید، خانهی پرولتری بهپوستهی پوچ و بیمحتوایی تبدیل میشود. بهنظر میرسید کاری که هنوز در خانوادههای طبقهی کارگر بهشکل منفرد انجام میشد، بهطور فزایندهای در معرض تولید کالا و عملیات گسترده قرار میگیرد. در کتاب سرمایه، بخش سرمایه در صنعت ماشینآلات و مقیاس بزرگ صنعت، مارکس خانوادهی طبقه کارگر را بهعنوان شرکت کوچک تأمین پرسنل (نیرویکار) توصیف میکند. پیشتر کارگر فقط نیرویکار خود را میفروخت، اما اکنون همسر و فرزندان خود را نیز بهکارخانهداران میفروشد. خانوادهی برای طبقهی بورژوا شکل خانوادگی سرمایهداری نبود، بلکه ساختاری برای [حل] اختلافات مربوط بهارث، و امور مربوط بهخیانت بود. این دیدگاهی است که از اوایل تدوین «وضعیت طبقه کارگر در انگلستان» توسط انگلس (1845) تا آثار منتشر در اواخر دههی 1880 را، البته با وساطت فرمولبندیهای مانیفست کمونیست (1848)، در برمیگیرد.
با تدوین کتاب «خانواده، مالکیت خصوصی و دولت»(1884) بود که انگلس برای اولینبار فراتر از اظهار نظرها و توصیفهای پراکنده، از خانههای در حال فروپاشی طبقه کارگر سخن گفت. براساس تحقیقات لوئیس اچ مورگان در مورد اشکال خانوادهی ماقبل تاریخ، انگلس میخواست نشان دهد که اگر از زندگی خانوادگی بورژوایی آلمانی بهعنوان الگوی مطالعه استفاده شود، اشکال خانوادهی جوامع قدیمی قابل درک نیست. تفکر خاصی که در یک زمان معین بهمثابه مقولهای ابدی ظاهر میشود، در واقع محصولی تاریخی است که در طول تاریخ از نظر شکل ظاهری و اهمیت بسیار تغییر کرده است. در ارزیابی نهاد خانواده، انگلس کلمات را بههم نمیبافد. او ازدواج تک همسری را اولین تضاد طبقاتی در جهانمی نامد، رابطهای که در آن مردْ زن را مقهور خود میکند، شکست تاریخی زن در جهان: «زن تحقیر شد، برده شد، برده هوسِ مردِ خود شد و تنها یک دستگاه برای تولید کودکان در جهان بود».
تحلیل انگلس از خانواده، تحلیلی از قدرت است که رابطهای از برتری و تبعیت را تعیین میکند؛ رابطهای که با توسعه تاریخیِ تقسیمکار و بهرهوری کار تعیین میشود. خانواده تک همسری متضمن وجود تعدادی از نهادهای اقتصادی و غیراقتصادی دیگر است: حق پدر بودن، حق ارث، انباشت ثروت خصوصی، عامل کمکی و تکمیلکنندهی فاحشهخانهها، زنا و غیره. [خانواده] نه یک نهاد ساده، بلکه موضوع مطالعهای کاملاً پیچیده و دشوار است. اما اطلاعات دربارهی خانه بهعنوان محل کار خیلی ناچیز است.
خانواده نه بهعنوان مکانی برای سازماندهی یا مبارزه طبقاتی، بلکه بهعنوان کَتبند و عاملی بازدارنده خودمینمایاند: تنها هنگامی که فشار خارجی ناشی از صنعت بزرگِ سودآوری خانه را خراب میکند، [یعنی] هنگامی که زن بهکار اجتماعی پرتاب میشود، [تنها در چنین وضعیتی استکه زن] میتواند با مرد برابر عمل کند.
لویا فدریسی، مارکسیست/فمینیستِ ایتالیایی/آمریکایی، در مورد بیعلاقگی مارکس/انگلس بهکارهایی که در خانه انجام میشد، توضیح تاریخی ارائه میدهد. او براین باور است که این وضعیتی را نشان میدهد که مردان، زنان و کودکان طبقهی کارگر، قبل از اینکه کار و تولید روزانه را دوباره شروع کنند، بهسختی برای خوابیدن وقت پیدا میکردند. در پایان قرن نوزدهم بود که رابطهی بین کار خانگی (بهعنوان مکانی برای تولید مثل) و کارخانه (بهعنوان مکانی برای تولید کالا) شکلهای پایدار و مطلوبی را برای انباشت سرمایه آغاز کرد.
ما چنین پیشرفتی را در نوشتههای انگلس نمییابیم. او آیندهای نزدیک را میدید که در آن زن از حوزهی کار خانگی بهکارِ مزدبری روی میآورد، استقلال اقتصادی خود را بهدست میآورد و «آخرین بازماندهی سلطهی مردان» همراه با خانوادههای کارگری که هنوز ثروت خانوادگی برای مدیریت نداشتند، از بین میرفت. این امر، حداکثر میتواند «برخی از وحشیگریها علیه زنان را که با پیدایش تک همسری ایجاد شده است»، [اندکی] تعدیل کند. در چنین وضعیتی که زن کارگر با عبور از آستانهی خانهْ دیگر هرگز برنمیگردد، بیش از حد بهسیاست خانواده فکر کردن، بهآب در هاونگ کوبیدن شباهت دارد.
با همهی این احوال، انحلال خانواده بورژوازیی مدتهاست که بهتأخیر افتاده است. این که خانواده بورژوایی بیش از 150 سال زنده مانده است، البته برای فرضیه مرگ قریبالوقوع آنْ مشکلآفرین است. با این حال، این فرضیه برای مدتی طولانی در آنچه قبلاً در جنبش کارگری «مسئله زنان» نامیده میشد، نقطهی عزیمت مهمی بود؛ مجموعهی اغلب بهسختی قابل فهمی از مسائل صنفی، جنسی/سیاسی و ایدئولوژیک که زن کارگر در مرکز آن قرار داشت.
گفته میشود که عبارت مالکیت خصوصی و دولت بیشترین عبارتی است از کلاسیکهای فمینیسم/سوسیالیست نقل شده است. نقلقول ممکن است درست باشد، اما اینکه آیا این عبارت بیشترین خواننده را داشته، جای تردید دارد. شاید امروز چنین باشد، اما بهسختی طی سی سال اول حضور این کتاب در بازار چنین بود. پس از آن، کتابِ سوسیال دموکرات آلمانی آگوست ببل بهنام «زن در گذشته، حال و آینده» و (ویرایش بعدی آن «زن و سوسیالیسم») بود که علاقمندان بهآن روی آورند. این کتاب در دوران زندانی شدن ببل در سال 1879، پنج سال قبل از کتاب انگلس، نوشته شده است. این کتاب تنها در زمان حیات خودِ ببل 52 بار بهزبان آلمانی منتشر شد. کلارا زتکین، رهبر جنبش زنان سوسیال دموکرات و سردبیر مجلهی Gleichheit (برابری زنان کارگر) در آلمان گفت تصور اینکه این کتاب یک نوشته بهمعنای عادی کلام بود، اشتباه است؛ کتاب ببل یک واقعه بود. ببل حتی تیتر سقوط خانواده را در زندان بهیک روزنهی [امید] تبدیل کرد. ببل در انتظار آمار طلاق: زنان هرچه بیشتری از ازدواجهای ناخواسته رهایی مییابند.
بهطور خلاصه: دیدگاه کلاسیک و مارکسیستی/انگلسی در مورد خانواده این بود که خانواده (1) بهطور سلسلهمراتبی زنان را سرکوب میکند، اشتغالزایی را بر کارِ خانگی ترجیح میدهد، اما درعینحال (2) پدیدهای است که برای [بقای] جامعه سرمایهداری ضروری نیست و مرگ آن بهدنبال [پیچیدهتر شدن] روش تولید فراهم میآید. بنابراین (3)، خانواده هیچ عملکرد لازمی برای این روش تولید ندارد.
Käthe Kollwitz: Love scene 1, 1909/10
چگونه این چارچوب نظری سیاست عملی جنبش کارگری سوسیالیست را شکل میداد؟ میتوان برخی از راهها و موانع مهم را تشخیص داد. این دیدگاه با تأکید بر سقوط «خانه»، انحلال خانواده و ورود انبوهی از زنان (کارگر) بهبازار کار، تأثیر خود را در جهتگیری عمومی جنبش زنان سوسیالیست برجای گذاشت. این تجزیه و تحلیلْ راه را برای تلاشهای نوستالژیک یا مغرضانه درجهت محروم کردن زنان از کارِ با مزد میبندد؛ [فرقنمیکند که] این محرومسازیْ بهصورت مثبت تنظیم شده باشد (یعنی برای «حفاظت» از آنها در خانه)، یا بهصورت منفی (یعنی برای خلاصی آنها از رقابت برای اشتغال).
هنگامی که مردانِ جنبش کارگری در مورد بازار کارِ بدون زنان مزدبر که میتوانست موجب کاهش دستمزد شود، خیالپردازی میکردند، پیشبینی انگلس پاسخی بهاین طرز تلقی بود: دیگر پیرمردی وجود ندارد، خانه محکوم بهنابودیست. آنچه شما باید انتخاب کنید زنان سازمانیافته یا غیرسازمانیافته است. بسیاری از زنان درحال حاضر مشغول بهکارند، و تعدادشان بیشتر و بیشتر خواهد شد، تکلیف خودتان را با این موضوع روشن کنید ــ رفقا، شما زنان کارگر را در شرایط برابر [با مردان کارگر] میخواهید، یا اعتصاب شکن و رقبای خویش؟
کلارا زتکین و الکساندرا کولونتای هر دو شعارهای باوقار و شاهانهای را که زنان بورژوازی تحت عنوان مبارزه خود برای ورود بهبازار کار اعلام نمودند، مسخره کردند: این قطعاً بسیار خوب است، اما (چه بخواهید یا ناخواهید) زنان کارگر از دههها پیش بهاین بازار هجوم آوردهاند.
اما بیعلاقگی مارکس/انگلس به[نهاد] خانواده نیز یک خلاء نظری برجای میگذارد: کمبود نظریه مارکسیست در مورد خانواده، نه بهعنوان باقیمادندهای از گذشته، بلکه بهعنوان فضای کار و عرصهای برای مبارزه طبقاتی [خودمینمایاند].
سؤالات مربوط بهکار خانگی و تولیدمثل برای مدت طولانی بیپاسخ مانده بود، یا با عکسالعملهای عملی و سیاسی سریع بدون توجه بهعواقب آن پاسخ داده میشد. مسائلی که واقعاً دامنهی [گستردهی] اجتماعی داشتند، بهعنوان موضوعات فرعی و جزئی [بدون پاسخ] باقی ماندهاند؛ و مواردی که در زندگی روزانهی زنان کارگر نقش عمده ای داشتند، بعضاً توسط افراد سوسیال دموکرات که بر ضرورت تحول انقلابی جامعه پافشاری میکردند، بعضاً کنار گذاشته شدهاند.
بهعنوان نمونهای از این دست عکسالعملها می توان از واکنش چند مارکسیست معروفْ نسبت بهتبلیغ در مورد مهار تعداد فرزندان نام برد که در سالهای قبل از جنگ جهانی اول اروپا را فرا گرفت.
فرمول کلاسیک بورژوازی بهمسئلهی فرزندآوری توسط کشیش انگلیسی، مالتوس، ارائه شد؛ او با قانون مشهور خود دربارهی جمعیت، «اثبات» کرد که فقر و گرسنگی ابدی و طبیعی است. این استدلال کاملاً ساده است: بهرهوری کشاورزی بهنسبتِ عددی افزایش مییابد، درحالیکه افراد همیشه بههمان اندازه که میتوانند بچه داشته باشند، بهصورت تصاعدی صاحب فرزند میشوند. معنی استدلال او این است که تولید دهانهایی که باید سیر شوند، همیشه بیشتر از تولید غذا برای سیر شدن است. اگر بهفقیر نان بیشتری بدهید، او فقط فرزندان بیشتری برای تغذیه تولید میکند. [بدینترتیب] توزیع مجدد [همهی] منابع جامعه بهیک نتیجه منجر میشود. اگر بوتههای گوشی هوشمند را قطع کرده و بهجای آن شلغم بکارید، شلغم فقط بهبازگرداندن گرسنگی در مقیاس بزرگتر کمک میکند. [نتیجهی چنین وضعیتی] برای فقرا کاملاً ناراحتکننده و بیارزش، اما برای ثروتمندان وجدانی ناخوشایند خواهد بود.
انتقاد از مالتوس بر هریک از مفروضات وی متمرکز شده است. مارکس یک فصل از اولین جلد کاپیتال را بهحمله بهمفهوم غیرتاریخی مالتوس از توسعه نیروهای تولید و افزایش جمعیت اختصاص داده است. او استدلال میکند كه روش توليد سرمايهداری دائماً تحولات اساسي مادی خود را بهوجود میآور؛ برای مثال توليد، محصولات كشاورزی بههيچوجه نمیتواند با طرح سادهی مالتوس سازگار شود. از نظر مارکس، جمعیت بیش از حد، جمعیتی نسبی است و مستقیماً با نیاز سرمایهداری به«ارتش ذخیره صنعتی» مرتبط است.
اما کسانی نیز بودند که فرض دوم مالتوس را مورد انتقاد قرار دادند: الگوی فرزندآوری انسان.
پیشفرض خاموش نظریه مالتوس این بود که بشریت نمیتواند (یا نباید) تولیدمثل خویش را کنترل کند. مجموعهی نسبتاً پرتحرکی از متفکران، پزشکان و فعالانی که «مالتوسیان جدید» نامیده میشدند، تمرکز خود را برحذف این فرض از طریق اصلاحات سیاست جنسی گذاشتند. اینها براین بودند که بهاین ترتیب، رابطهی بین توسعه جمعیت و ثروت اجتماعی بازسازی میشود.
وسایل پیشگیری از بارداری در این مورد از ارزش بالایی برخوردار بود. فرض براین بود که اندازهی جمعیت کودکان برای رونق خانوادهی کارگری تعیین کننده است و همچنین از نظر [میزان] دستمزد نیز از اهمیت بالایی برخوردار است. این گروه براین باور بودند که با مهار داوطلبانهی بارداری، تودهها از فقر رها میشوند. این جنبش از همان آغاز از جملهی جنبشهای موجودِ بورژوایی بود و با انجمنهای زندگی بدون الکل، بانکهای پسانداز، محافل آموزشی برای جلب توجه کارگران و پول آنها باهم در رقابت بودند. طبق معمول مخاطب بورژوازی در پیشنهادات ریاضت اقتصادی طبقه کارگر است؛ و گاهی اوقات بهشکلی تحقیرآمیز از مخاطبان خود شکایت میکنند («اوه، اما آنها توانایی خرید سیگار را دارند، دریافتکنندگان رفاه اجتماعی»! [این عبارت] یکی از قدیمیترین خویشاوندان خود را دربردارد: «اوه، اما خوب بلدند بچه پس بندازند»! ــ بله، واژه پرولتاریا در اصل بهمعنای تولید مثل است)؛ با همهی اینها، داروهای ضدبارداری هنوز هم در برابر بار سنگین فقر در خانههای مملو از کودکان، مؤثر واقع میشدند.
مالتوسیانیستهای جديد از چندسو با مخالفت شديد روبرو شدند. از یکسو مورد انتقاد کلیسا بودند، زیرا آنها بهجای پرهیز و احتیاط در امر تولیدمثل از پیشگیری از بارداری طرفداری میکردند، و صریحاً در مورد مسائل جنسی حرف میزدند: مسایلی که باید در سکوت نادیده گرفته شوند. از سوی دیگر از طرف دولت و کارفرماها نیز مورد انتقاد بودند، چراکه میترسیدند که محدودیت در [تولید] کودکان باعث ایجاد کمبود نیرویکارِ (بهاندازهی کافی ارزان) شود و مردان جوان کمتری بهپادگانهای نظامی [برای دفاع از میهن!] بروند. اما از سوی جنبش سازمانیافته کارگری نیز (که کمتر از بقیه هم نبود)[مورد انتقاد قرار گرفتند]، چراکه این جنبش پیشگیری از بارداری را دنبالهای میبیند که کارگران را از مبارزه علیه استثمار سرمایهداری دور میسازد.
علیرغم همهی اینها، جنبش مهار بارداری تقریباً در همهی کشورهای اروپای غربی، شاخههای مختلفی، اغلب با گرایش سوسیالیستی، ایجاد کرد. در مرکزیت سیاسی و نظری انترناسیونال دوم (آلمان) خط رادیکال مهار کودک توسط پزشکان سوسیالیست (امثال آلفرد برنشتاین و جولیوس موزس) دنبال میشد. آنها در سال 1913 یک سری سخنرانی در برلین در مورد پیشگیری از بارداری و اعتصاب بارداری (gebärstreik) برپا کردند. سخنرانها معمولاً شنوندگان بسیاری داشتند. تمایل زیادی در بین زنان شاغل در پایتخت آلمان وجود داشت که یاد بگیرند چگونه از روشهای جلوگیری از بارداری استفاده کنند. گروههایی از طبقه کارگر که بهندرت در جلسات سیاسی عادی شرکت میکردند با علاقه بهسخنرانیها گوش دادند، زندگی روزمرهی خود را شرح میدادند، در مورد شرایط خانههایشان و نگرانی برای سلامتی خود بحث میکردند.
الکساندرا کلونتای مبارزهی زنان بورژوازی برای کار در ازای پول را بهسخریه میگرفت
موزس و برنشتاین بهاستدلال کلاسیک جدید مالتوسی چارچوبی سوسیالیستی دادند. [بدینسان] زن شاغل با کنترل باروری خود، میتوانست اطمینان حاصل کند که بیش از توان مالی خانواده یا آنچه بدنش میتوانست تحمل کند، فرزند نداشته باشد. اما آنها همچنین استدلال میکردند که محدود کردن کودکان وسیلهای برای مبارزه طبقاتی است؛ این راهی برای محدود کردن عرضهی نیرویکار و بهبود توانایی خانوادههای کارگری برای تحمل اعتصابات از طریق کاهش هزینهها بود.
واکنش سوسیال دموکراتها نسبت بهاین مسئله چگونه بود؟ سوسیال دموکراتها که سیاست استعماری آلمان را در پیش گرفته بودند و کمتر از یک سال بعد بهاعتبارات جنگی رأی دادند تا کشور خودرا بهویرانی بکشانند، برای خشمگین شدن دلایل خودرا داشتند. افزایش جمعیت البته برای بقای ملت ضروری بود، مشکل این بود که چگونه میتوان سطح زندگی خانوادههای بچهدار را از نظر مادی بالا برد. جناح انقلابی حزب نیز یک ضدحمله را آغاز کرد. از نظر آنها بحث در بارهی جلوگیری از بارداری یک راهحل خیرخواهانهی بورژوایی (یا یک قصر بادکنکی آنارشیستی) بود که پایههای تحت ستم بودگی طبقه کارگر ــ یعنی، استثمار سرمایهداری و دولت طبقه بورژوازی را ــ استحکام میبخشد.
در برلین، حزب کارگر تجمعهای اعتراضی علیه اعتصاب بارداری ترتیب داد؛ جایی که سخنرانهایی مانند رزا لوکزامبورگ و کلارا زتکین [با حضور در اینگونه نشستها] بایستی شور و شوق (خردهبورژوازی) را پذیرا میشدند. این جلسات اعتراضی بهیک درگیری واقعی بین دو رویکرد اساساً متفاوت نسبت بهمسئله تبدیل شد.
از یک طرف، لوکزامبورگ و زتکین استدلال میکردند که قدرت انقلابی طبقه کارگر در مشخصهی تودهای آن است، اکثریت مردم را تشکیل میدهد، و کاهش جمعیت در میان کارگران بهلحاظ طبقاتی آگاه، هم روی انتخابات پارلمانی و هم روی نبردهای خیابانی احتمالی تأثیر منفی میگذارد.
لوکزامبورگ کارگرانی را که بهجای انقلاب بهکاندوم اعتماد میکردند مورد خطاب قرار میداد. از نظر وی این کارگران کمک بهخویشتن را مقدم بر مبارزهی جمعی میدانستند. همین واقعیت که اتاق جلسات مملو از شنوندگان زن بود که وی فکر میکرد بیشتر دلگیرکننده است: دقیقاً نشان دهندهی این است که توده مردم چقدر عقبماندهاند که [پیش از این] هرگز در چنین ابعاد وسیعی بهجلساتی نمیآمدند که دربارهی موضوعات مهمی (مانند بودجه جنگی) گفتگو میکردند.
موزس و برنشتاین، بهنوبه خود، استدلال میکردند که زنهای در رهبری حزبْ بهعقاید سیاسی انتزاعی حمله نمیکنند، بلکه بهیک عمل واقعی حمله میکنند که توسط بسیاری از زنهایی پذیرفته شده که عضو حزب بودهاند. بدون توجه بهمواضع رهبری حزب که استفاده از داروهای ضدبارداری برای موقعیت انقلابیِ آینده مناسب است یا نه، اینها استفاده از این دارو را شروع کرده بودند.
خواه مدیریت فکر کند که برای یک وضعیت خیالی انقلابی در آینده مناسب است یا نه، آنها نمیخواستند کودکان را در فقر و یا بهعنوان گوشت دم توپ برای ارتش بهدنیا بیاورند.
درعمل بهنظر میرسد پزشکان با پیروزی جلسه را ترک کردند. اولین جلسهی اعتراضی پس از رأی نیاوردن بیانیه علیه اعتصاب بارداری، بهاینگونه جلسات پایان داد. لحن رهبری حزب نرم شد، و در پایان با اعلام اینکه استفاده از کاندوم و پَساری (pessary) بهعنوان «امور شخصی» (همانند دین و سایر موضوعات حساس)اند، توانستند مشکل را کنار بگذارند.
دولت آلمان با اتخاذ شیوهی خاص خود از یک اختراع پان اروپایی، با سختگیری بیشتری پیش رفت: «قانون پیشگیری از بارداری» فروش عمومی و ارائهی اطلاعات علنیِ مربوط بهداروهای ضدبارداری را ممنوع کرد. دولت آلمان موضع سختگیرانهتری در پیش گرفت و بنا بهشیوهی خاص خودْ وسائل پیشگیری از بارداری را بهعنوان امری مربوط اروپا پذیرفت؛ و یک «قانون پیشگیری از بارداری» بهتصویب رساند که که فروش و اطلاعات عمومی مربوط بهاینگونه داروها را ممنوع میساخت.
اگر ما با لوکزامبورگ و زتکین توافق کنیم که کاندوم نمیتواند ما را از جامعهی طبقاتی نجات دهد، بازهم مهم است که بدانیم آنها در برخورد با بخش بزرگی از طبقه کارگر برلین چگونه رفتار میکردند. فرصت تدوین خواستههای روزانهای که بتواند این زنان را (که غالباً از بیعلاقگی آنها در سازمانیابی و سیاست شکایت میشد) جذب کند، نادیده گرفته شد؛ و در واقع هیچ راهحل جایگزینی برای مشکلات روزانه بهآنها ارائه نشد. [از نظر آنها] حداقل یکی از دلایل این شکستِ سیاسی، احتمالاً عدم رشد نظری عملکرد خانوادههاست. این یک توسعه نیافتگی است که از طریق پاسخهای انتزاعی/ایدئولوژیکی بهچالشهای عملی/انضمامی بیان میشود.
انتقادی که آنها وارد میکردند، این مشکل را دربرداشت که صرفاً نظری بود: هرجامعهای قوانین جمعیتی خاص خود را دارد، با محدودیت تولیدمثل کودکْ مشکل استثمار حل نمیشود، طبقه کارگر بهعنوان توده، بیشتر عامل قدرت است تا بهعنوان افراد [منفرد]. خوب، رفیق زتکین نشان میدهد که نومالتوسیالیسمْ جامعهی دزدسالار را سرنگون نمیکند. [اینگونه بحثها] برای زنی که دکترش بهتازگی اعلام کرده اگر باردار شود، بچهاش زنده بهدنیا نمیآید، چه اهمیتی دارد؟ چه کسی اهمیت میدهد که جلوگیری از بارداری نمیتواند پرولتاریای جهان را نجات دهد، اگر این کار بتواند زندگی او را نجات دهد، و فرزندانش را از یتیم شدن مانع شود؟
در سوئد، صحنههای مشابهی چند سال قبل از [کنش و واکنشهای] بالا انتشار یافته بود، هنگامی که هینکه برگرن در سال 1910 سخنرانی خود را درباره عشق بدون کودک انجام داد. در اینجا تبلیغات در مورد محدویت در امر بارداریْ اغلب در کلوبهای زنان سوسیال دموکرات صورت میگرفت، سازمانهایی که همراه با اتحادیهها بیشترین ارتباط را با زنان کارگر داشتند. حتی قبل از اینکه هینکه در این مورد سخن آغاز کند، وسیلهی ضدبارداری در کنگرههای زنان مورد بحث قرار گرفته بود. هنگامی که این موضوع بر سر زبانها افتاد و بهبحثی داغ تبدیل شد، رهبری حزب این بحث را رد کرد. بخشی بهدلیل بیزاری از هینکه که بهتازگی از حزب اخراج شده بود، و بخشی دیگر هم بهدلیل نگرانی از اینکه در صفِ مقابلِ بحثِ مداوم اخلاقیات قرار بگیرد.
همین امر موجب شد که الما دانیلسونِ پیشگام در مسایل زنانْ مجبور شود در نشریه کار Arbetet شکایت کند که جنبش کارگری سوئد، «من این را با تحقیر عمیق میگویم!»، در هنگامی که منافع مهم جمع وسیعی از زنان کارگر در معرض خطر قرار دارد، خیلی خیلی دیر واردِ مسئله [یعنی: جلوگیری از بارداری] میشود.
دانیلسون یک مسئله واقعی را توصیف میکرد: سیاست ما نمیتواند بهبازاندیشی در واقعیت زیستن طبقهی کارگر یا نگاه کردن بهمشکلات روزمره از دیدگاه ابدیت (متأسفم: انقلاب جهانی) بسنده کند. تجزیه و تحلیل کلاسیکِ انگلس ما را در طول مسیر کمی هدایت میکند - اما فقط کمی. نظریههای کلی وی در مورد اشکال خانواده بهعنوان پدیدههای گذرا و تاریخی باید با تجزیه و تحلیلهای مشخص از شرایط مشخص، کارکردها و جهشهای خانواده در جامعه سرمایهداری [و] در اشکال امروزی جامعه غنی شود. مارکسیسمی [لازم است که] برای کارگرانی که با سوبسیدهای دولتی در خدمت کارفرما هستند، برای کارگران دو شغله، کارگران مهدکودکها و کارگران نیمهوقت [دستیابی بهزندگی انسانیتری را هدایت کند].
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیویکم
اولین تبعیدیها از هر دو زندان شماره چهار و سه همزمان فراخوانده شدند و بهزندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همهی زندانیان برای بدرقه بهراهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست میزدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف بهسمت درِ بند (زیر هشت) حرکت میکردند و با تک تک افراد دست میدادند و روبوسی میکردند. برخی میگریستند و برخی یاران همرزمشان را در بغل گرفته، میفشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانیکه بهتبعبد برده میشدند، بهدرود میگفتند. شعارها از جمله اینچنین بود: «امید بهپیروزی آتی خلق قهرمان».
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیویکم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیام
عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمهی افراد این گروهِ محاکمه مسنتر بود. برادرش عبدالرضا بیشتر در سایه قرار داشت.
عباس، دانشجوی رشتهی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان میشناختم. زمانیکه عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی میکرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباطهای من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفتهی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.
سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من اینطور خبر شدم که «او که در زندان بهلحاظ روحی آسیب دیده بود.» شاید هم بهاین نتیجه رسیده بود که با مبارزهی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیام
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستمونهم
البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان میگذاشته و از این دو نفر برای تمایل بهمشارکت سئوال میکرده که حاضر بهفرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را بهما میداد و علی را هم بهشهادت میگرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و بهشدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمیدانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاقها(سلولها) اصلاً بسته نشود.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهشتم
......
بیژن (هیرمنپور) با من مرتب وقت میگذاشت و برایم از تجارب و دانستههایش با دقت و گسترده میگفت. این پیوند گرچه بنا بر حادثهی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را میتوانم بهیاد بیاورم که در تشخیصهای بعدی و انتخابهای آتیام تعیینکننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت بهوی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقلهای ارتباطی، همه از او دوری میکردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منشهای رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «مییپنداشتند ساواکی است.»
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه