سازمان ملل: ابزاری برای امپریالیسم[جهانی]
سازمان ملل متحد تنها یک مجمع برای همهی قدرتهای بزرگ باقی میماند که در آن فقط درگیریهای ثانویه قابل حل است. سازمان ملل بهخودی خود یک نیرو نیست، بلکه تنها منعکسکنندهی توازن قدرت بین قدرتهای جهانی است... تنها یک نیرو وجود دارد که از هر سلاح کشتار جمعی قویتر است و آن همبستگی بینالمللی طبقه کارگر است. کارگران در ایالات متحده، روسیه ، آلمان یا در انگلستان، مانند همه کارگران جهان، منافع طبقاتی مشترکی دارند...
سازمان ملل:
ابزاری برای امپریالیسم[جهانی]
نویسنده: دنیل مورلی (ترجمه بهسوئدی: اسکار ریزو و جان گوردون)
ترجمهی: سارا طاهری
منبع: https://www.marxist.se/forenta-nationerna-ett-verktyg-imperialismen
سیاست خارجی همیشه ادامه سیاست داخلی است. سیاستمداران بورژوازی که رفاه عمومی را کاهش میدهند، بهاتحادیههای کارگری حمله میکنند و اعتراضها را [در کشورهای مختلف] سرکوب میکنند، در خارج از کشور نیز برای افزایش سود بانکها و شرکتهای بزرگ از همان روشها استفاده میکنند. «دیپلماسی» تنها راهی برای تقسیم طعمه حاصل از استثمار کارگران جهان، بهویژه در مستعمرات سابق است. سازمان ملل چیزی بیش از یک مجمع برای این دیپلماسی جهانی نیست.
سازمان ملل توسط بزرگترین قدرتهای امپریالیستی اداره میشود و تنها زمانی میتواند عمل کند که این قدرتها توافق داشته باشند. نیروهای نظامی سازمان ملل توسط شورای امنیت مستقر میشوند، نهادی که بهطور سنتی پنج قدرت هستهای (فرانسه، چین، روسیه، بریتانیا و ایالات متحده) در آن حق وتو دارند. بسیار نادر است که این قدرتها در یک درگیری نظامی در یک طرف قرار گیرند و نتیجه آن، این است که سازمان ملل بهندرت در اینگونه درگیریها مداخله میکند.
میتوان گفت که مجمع عمومی دموکراتیکترین نهاد سازمان ملل است. در این مجمع همهی کشورهای بهرسمیت شناخته شده، دارای یک رأی هستند، و بههمین دلیل تصمیمات متعددی برخلاف میل آمریکا و سایر قدرتهای بزرگ اتخاذ شده است. نمونهای از آن محاصرهی کوبا توسط ایالات متحده است که قطعنامههای مجمع عمومی (که اولین قطعنامهی آن در سال 1993 بهتصویب رسید) بارها آن را محکوم کرده است. اما این محکومیتها مانع از ادامه تحریم، تعمیق آن و همراهی بیشتر کشورها با ایالات متحده نشده است.
اما این نباید بهاین معنا تعبیر شود که قطعنامهها، گزارشها و... سازمان ملل بیفایدهاند. برعکس، آنها اساس اشکال گوناگون معامله و تبادل خدمات و خدمات متقابل [دولتها] را تشکیل میدهند. بهعنوان مثال، پس از یک رسوایی در سال 2015، بریتانیا از نامزدی عربستان سعودی برای عضویت در شورای حقوق بشر سازمان ملل حمایت کرد. [چرا؟ برای اینکه] انگلیس این کار را در ازای قول متقابلِ عربستان سعودی برای چند سال بعد و نامزدی انگلیس توسط عربستان سعودی انجام داد. بههمین ترتیب، آرا در مجمع عمومی با وعدههای کمک و حمایت مالی، مرتباً خرید و فروش میشود، پولی که بیشتر بهجیب وزرا و مسئولان کشورهای درگیر معامله ریخته میشود. این یک بخش اساسی از بازی ناپسند و فسادی است که دیپلماسی و سیاست خارجی بورژوایی را تشکیل میدهد.
سازمان ملل اغلب در قالب قطعنامههای شورای امنیت در مورد تحریمها، محکومیتها و موارد مشابه دیگر بهبحث و گفتگو میپردارد. با این حال، در برخی درگیریها (ازجمله بحرانها و مسائل مانند آن) مستقیماً با نیروهای خود (که از کشورهای مختلف عضو «قرض گرفته میشوند») مداخلهگرانه عمل میکند. دراینجاست که در مداخلات مستقیم میتواند مستقلتر عمل کند - اگر یک نیروی صادق برای صلح و آشتی وجود داشته باشد، اینجا دقیقاً همانجایی است که باید شاهد بازتاب صلحجویی [بعضی کشورها در] سازمان ملل باشیم. اما حقیقت امر بیشتر نشان از این دارد که سازمان ملل عمدتاً منافع قدرتهای بزرگ را دنبال میکند.
سازمان ملل در مراحل اولیه جنگ سرد بسیار فعالتر درگیر امور جهانی بود. در کره، نقش فعالی در کنار امپریالیسم ایالات متحده داشت و از دیکتاتوری بورژوازی کره جنوبی و جنگ آن علیه جنبش انقلابی که دنبالهی مبارزه علیه اشغالگری ژاپن بود، حمایت میکرد. جنگ کره تلاشی از سوی ایالات متحده برای تحمیل رژیم سینگمن ری (Syngman Rhees) بر مردم کره پس از فروپاشی گسترده آن سرزمین در تابستان 1950 بود. تحریم شورای امنیت توسط اتحاد جماهیر شوروی پس از حذف چین بود که اجازه داد تا مداخله مورد تأیید قرار گیرد.
مداخله در کنگو
نمونه بدنام دیگر، انقلاب در جمهوری دموکراتیک کنگو (در آن زمان جمهوری کنگو) در سال 1960 است. مانند بسیاری دیگر از رهبران ضداستعماری، پاتریس لومومبا مجبور شد در مبارزهی خود علیه امپریالیسم بهچپ بچرخد. پس از رهایی از سلطهی بلژیک، دولت جدید بزودی خود را در یک مبارزه جدید علیه یک جنبش جداییطلب در کاتانگا، منطقهای سرشار از مواد معدنی در بخش جنوب شرقی کشور یافت. این بلوا توسط قدرت استعماری قدیمی برای بیثبات کردن دولت جدید مورد حمایت قرار گرفت. لومومبا از سازمان ملل برای کمک در برابر این دخالت آشکار در امور داخلی کنگو درخواست کمک کرد.
شورای امنیت سازمان ملل در پاسخ بهدرخواست لومومبا تصمیم گرفت که کمک نظامی بهکنگو ارسال کند. اما، بهاندازهی کافی گویاست که کارکنان سازمان ملل که بهآنجا فرستاده شدند، هیچ ارتباطی با این کشور، مردم و مبارزات آنها نداشتند. درعوض، آنها غربیهایی بودند، البته از طبقهی بالا، و از کشورهایی که لومومبا علیه آنها جنگیده بود (بلژیک و ایالات متحده)، کشورهایی که بسیار قویتر از کنگو بودند. لودو دی ویت (Ludo De Witte) نویسنده بلژیکی، در کتاب خود بهنام «ترور لومومبا» که در سال 2001 منتشر شد، نقل میکند که نیروهای سازمان ملل بهجای تضمین صلح و قبول مشروعیت اولین دولت منتخب این کشور، بهچگونگی کار برای سرنگونی لومومبا سرگرم بودند. سازمان ملل [پس از این کودتای امپریالیستی) تنها بهطور منفعلانه خواستار خروج بلژیک از کنگو شد. نه مداخله آنها را محکوم کرد و نه اقدامی [بهنفع مردم کنگو] انجام داد.
برعکس، حضور سازمان ملل فقط کار دولت جدید را دشوارتر کرد. ایستگاه رادیویی و فرودگاه کینشاسا تصرف شد و مانع از آن شدند تا لومومبا از کشورهای دوست آفریقایی درخواست کمک و از اتحاد جماهیر شوروی تقاضای حمایت نماید.
«ادعا میشود که هامارشولد، دبیر کل وقت سازمان ملل متحد در قتل لومومبا دست داشته است و خود لومومبا چند ساعت قبل از مرگش در نامهای بههمسرش تأیید کرده است که بلژیکیها با مقامات عالیرتبهی سازمان ملل متحد همکاری میکنند تا بهاو و مردم کنگو آسیب برسانند و سازمان ملل میخواست دولت لومومبا را در اوت 1960 و اوایل 1961 سرنگون کند... این حقوق یا اصول انتزاعی نبودند که اقدامات سازمان ملل و سایر نهادهای بینالمللی را هدایت میکردند، همانطور که دیدگاههای بسیار متفاوت آنها در مورد لومومبا در 1960 و موسی چومبه در سال 1961»، حاکی از این است. {بهنقل از: فیدلیس اتاه اوان (Fidelis Etah Ewane)، سازمان ملل متحد در کنگو 4-1960: ارزیابی انتقادی یک مداخله تراژیک؛ ترجمه بهسوئدی از نویسندهی مقالهی حاضر است}.
تا زمانی که لومومبا در یک کودتا سرنگون شد و بهقتل رسید، سازمان ملل هیچگونه اقدامی علیه شورشیان در کاتانگا انجام نداد. دلیل اینکه سازمان ملل متحد علیه اولین دولت منتخب دموکراتیک در این کشورِ بهشدت استثمار شده و تحت ستم دست بهخرابکاری زد و این دولت نوپا را نابود کرد، واضح است: کشورهایی که مرتکب سوءِاستفادههایی شدند که سازمان ملل از آنها خواسته بود، جلوی آن را بگیرند (یعنی بلژیک و ایالات متحده آمریکا) کشورهای قدرتمند و با نفوذی بودند. یکی از آنها عضو شورای امنیت و کشور میزبان در مقر سازمان ملل بود. این دلیل واضحی است که چرا سازمان ملل بهآنها کمک کرد تا انقلابی را که برخلاف منافع آنها بود، سرکوب کنند. اشتباه غمانگیز لومومبا تکیه بر احترام ادعایی سازمان ملل برای حاکمیت و صلح ملی بود.
«تثبیت اوضاع در هائیتی»
از زمان جنگ جهانی دوم، هرسال جنگهایی وجود داشته است، اما سازمان ملل متحد نتوانسته حتی در یک مورد هم مداخلهی قاطعی داشته باشد. نیروهای «حافظ صلح» سازمان ملل را میتوان بهشخصی تشبیه کرد که تلاش میکند سیل را با یک اسفنج از بین ببرد ـ درست همانطور که تمایل سرمایهداری بهجنگ و ایجاد هرجومرج بیامان [ذاتی این نظام] است. اما بدتر از آن: نیروهای «حافظ صلح» سازمان ملل نه تنها ضعیفاند، بلکه هنگامی هم که مستقر میشوند، نه در خدمت صلح، که در خدمت امپریالیسم مسلط عمل میکنند.
این امر در اوایل دههی 1960 در کنگو آشکار شد، اما همین امر در هائیتی نیز ادامه پیدا کرد. واضح است که سازمان ملل هیچ علاقهای بهصلح یا کمک بهاین کشور فقیر برای روی پای خود ایستادن نداشته است. تنها دلیل بیاطلاعی مردم از این موضوع، عدم علاقه رسانههای [غالباً مزدور] بهبیان واقعیت است.
اشغال هائیتی توسط سازمان ملل بهمدت سیزده سال با نام «مأموریت سازمان ملل برای ثبات هائیتی» (MINUSTAH) ادامه یافت، نامی که بهاندازه «دموکراسی» خودخوانده رژیم کرهی شمالی دروغین بود. این اشغال پس از حمایت ایالات متحده از کودتا علیه رئیس جمهور چپگرا، آریستید، اولین رئیس جمهور منتخب هائیتی در سال 2004، آغاز شد. نقش رسمی سازمان ملل این بود که بهعنوان نوعی داور بیطرف عمل کند که بتواند کشور را بهثبات برساند و خشونتهای پس از کودتا را مهار کند. با این حال، سازمان ملل در عمل، همهی تلاشهای هائیتیها را برای سازماندهی علیه دولت کودتا و برای آریستید یا هر نامزد چپگرای دیگری را که مخالف منافع آمریکا بود، سرکوب کرد.
نیروهای سازمان ملل حتی بازگشت آریستید بهکشور را منع کردند (بهبهانهی جلوگیری از خشونتی که اعتقاد براین بود که حضور او ایجاد میکند؛ حتی اگر این جنبش خود او بود که در معرض خشونت قرار میگرفت!). در سال 2005، جیمز فولی، سفیر ایالات متحده در تلگرامی محرمانه نوشت که نظرسنجیهای انجام شده در اوت 2004 «نشان داد که آریستید تنها فردی در هائیتی است که مورد تائید و حمایت بیش از 50 درصد از رأی دهندگان است».
سربازان MINUSTAH در اردوگاه پناهندگان در هائیتی 2010 گشت می زنند.
«ادموند مولت، دیپلمات سابق گواتمالایی، رئیس وقت MINUSTAH، در دیدار با مقامات وزارت خارجه ایالات متحده در 2 آگوست 2016، خواستار اقدام قانونی ایالات متحده علیه آریستید برای جلوگیری از بهدست آوردن جایگاه قویتر از رئیس جمهور سابق شد. بنا بهدرخواست مولت، کوفی عنان، دبیرکل سازمان ملل متحد، از تابو امبکی، رئیس جمهور آفریقای جنوبی خواست تا اطمینان حاصل کند که آریستید در آفریقای جنوبی میماند... در سال 2008 در تلگرامی از سفارت ایالات متحده، جنت ساندرسون، سفیر سابق ایالات متحده در این کشور، آمده است: خاتمه MINUSTAH دولت [هائیتی] را آسیبپذیر خواهد کرد... در برابر... ظهور مجدد نیروهای سیاسی پوپولیست و ضدبازار که دستآوردهای دو سال اخیر را تضعیف میکنند، منافع سیاسی [دولت ایالات متحده] در هائیتی را نیز تهدید میکنند».
مانند هر اشغال سیاسی دیگری، نیروهای MINUSTAH بهطور مستقیم مردم هائیتی را سرکوب کردند. یک سرباز برزیلی که در مأموریت سازمان ملل متحد شرکت کرده بود، بهوضوح این را توضیح داد. «حقیقت این است که روزی نیست که نیروهای سازمان ملل یکی از اهالی هائیتی را در تبادل آتش نکشند. من قطعاً دو نفر را کشتم، بهعقب نگاه نکردم تا دیگران را ببینم» (Folha de SP, 29/01/2006). روزنامه نگاران مستقل بیان میکنند که بیش از 000/20 نفر در جریان اشغال کشته یا ناپدید شدهاند.
اندرسون بوسینگر کاروالیو، رهبر کانون وکلای برزیل (OAB-RJ)، گفت که اشغال نظامی بینالمللی تحت رهبری برزیل (MINUSTAH) «خواهان استثمار نیرویکار هائیتی از طریق مناطق آزاد تجاری است». توجه داشته باشید که روزِ کاری در هائیتی اغلب بیش از 12 ساعت است و حداقل دستمزد به 120 دلار در ماه میرسد.
نیروهای MINUSTAH بهطور معمول بهمحلههای فقیرنشین هائیتی یورش میبردند، ظاهراً علیه فروشندگان مواد مخدر، اما در واقع علیه «نیروهای سیاسی پوپولیست و ضدبازارِ احیا شدهی فوق الذکر». دهها هزار نفر بهقتل رسیدند و مورد تجاوز جنسی قرار گرفتند. در نوامبر 2007، 114 نفر از 950 عضو نیروهای «حافظ صلح» سریلانکائی بهتجاوز جنسی در هائیتی متهم شدند. 108 عضو نیروهای «حافظ صلح»، از جمله 3 افسر، پس از اینکه پُست گرفتند، بهخانه فرستاده شدند. دفتر خدمات نظارت داخلی سازمان ملل (OIOS) اذعان کرده است که «استثمار و آزار جنسی (علیه کودکان) اغلب و معمولاً در شب، و اصولاً در هرمکانی که پرسنل اورژانس مستقر شده بودند، صورت میگرفت. در سال 2015، نیروهای «حافظ صلح» MINUSTAH دوباره بهسوءِاستفاده از صدها نفر از اهالی هائیتی متهم شدند.
گویی این رویدادها بهاندازه کافی بد نبودند، «نیروهای حافظ صلح» سازمان ملل وبا را نیز بهجزیره آوردند ــبیماریای که 150 سال است ریشه کن شده و اکنون بیش از 9000 کشته برجای گذاشته است. در تلاش برای طفره رفتن از این رسوایی، سازمان ملل بر «مصونیت قانونی رسمی» خود تکیه کرد! اما سازمان ملل مسئولیت آشکاری برعهده داردــ سربازان نپالی با وجود شایع بودن این بیماری در نپال، هرگز برای ابتلا بهوبا آزمایش نشدند. «هیئت سازمان ملل متحد یک پیمانکار خصوصی را برای اطمینان از بهداشت نیروهای خود در هائیتی استخدام کرد، اما پیمانکار رفتار بدی داشت. در نتیجه، فاضلاب آلوده بهرودخانه میله، شاخهای از آرتیبونیت، طولانیترین و مهمترین رودخانه هائیتی ریخته شد.» (گاردین، 11/03/2014).
واضح است که MINUSTAH چیزی بیش از یک اشغال نظامی در خدمت قدرتهای امپریالیستی که تأمین مالی و اداره سازمان ملل را برعهده دارند، نبود. این قدرتها میخواستند بههرقیمتی از روی کار آمدن یک دولت چپگرای مردمی جلوگیری کنند و براین باور بودند که وقایع در کشور بهاندازهای «زیر رادار» است [و تحت کنترل] پیش میرود که بتوانند از پس آن برآیند. این امر بهشرکتهای وابسته بهقدرتهای امپریالیستی اجازه داد تا وارد شوند و از نیرویکار کشور بدون خطر نظارت دولتی بهرهبرداری کنند. همین مسئله، ویژگی کلی سازمان ملل را خلاصه میکند.
تمسخر و بیکفایتی
انتصاب عربستان سعودی بهعنوان رئیس «شورای حقوق بشر سازمان ملل» آنچنان مسخره بود که بسیاری آن را «مرگ طنز» اعلام کردند، اما کمتر کسی از این مسئله دربارهی چگونگی سازمان ملل بهعنوان یک سازمان [بینالمللی] بحث و یا نتیجهگیری کرد. این کمدی سیاه توسط روزنامه انگلیسی ایندیپندنت مورد توجه قرار گرفت. این روزنامه اشاره کرد که «تلاش عربستان سعودی مدت کوتاهی پس از گذاشتن یک آگهی استخدام برای هشت جلاد جدید انجام شد تا با آنچه عفو بینالملل آن را «جهش هولناک» در استفاده از تنبیه بدنی از جمله سر بریدن» نامیده بود، مقابله کند. کاملاً واضح است که پس از انعقاد توافقنامه انرژی هستهای با ایران در سال 2015، قدرتهای غربی در تلاش برای بهبود روابط خود با این کشور، این موقعیت را بهعربستان دادند.
این انتصاب حتی پوچتر از انتصاب تونی بلر بهعنوان «نماینده صلح چهارجانبه» در خاورمیانه در سال 2007 بود. گروه چهارجانبه، یک نهاد خود انتصابی است که وانمود میکند برای صلح در خاورمیانه (بهویژه در زمینهی درگیریهای اسرائیل/فلسطین) تلاش میکند. این نهاد خودانتصابی متشکل از سازمان ملل، اتحادیه اروپا و دو کشور کم صلاحیت در جهان برای این کار (ایالات متحده و روسیه) است. این واقعیت که سازمان ملل انتصاباتی از این قبیل را انجام میدهد نشانهی این است که کل سازمان نه تنها بهعنوان یک صلحطلب بیفایده است، بلکه بیوجدان و بیکفایت نیز هست.
در مورد انتصاب و استعفای تونی بلر میتوان حرفهای زیادی زد. بیعلاقگی کامل او حتی در تظاهر بهایفای نقش «پیامآور صلح» باعث تحریک رهبران خاورمیانه شد و در سال 2016 مجبور بهاستعفا شد. رهبران این کشورها او را متهم کردند که بهندرت از منطقه بازدید میکند و فقط بهامور اسرائیل میپردازد. این نمونهی ظالم آشکاری استکه برای رفع ظلم منصوب میشود!
گویی این کافی نبود، بلر از موقعیت خود برای پر کردن جیب خود با میلیونها دلار بهعنوان «حقوق مشاوره» نیز استفاده کرد. چرا سازمان ملل بهانتصاب این جنایتکار جنگی کمک کرد؟ زیرا هیچ استقلال واقعی از قدرتهای امپریالیستی که بلر یکی از نمایندههای آنهاست، ندارد. این سازمانی برای اینگونه قدرتهاست.
فقط وراجیِ بدون عمل
شکست بزرگ آقای بلر، حتی زمانی که در سال 2007 منصوب شد، قابل پیشبینی بود؛ این انتصاب بهما یادآوری میکند که مذاکرات بیپایان صلح تحت نظارت سازمان ملل متحد هرگز بهجایی نمیرسد، دقیقاً بهاین دلیل که مربوط بهتضادها منافع اساسی است، و نه سوءِتفاهمهای ناگوار. درگیری بین اسرائیل و فلسطین بارزترین نمونه آن است، اما [نباید فراموش کنیم که] تعداد بیشماری از اینگونه ستیزها وجود دارند.
[برخلاف تصور القا شده توسط رسانههای همگانیِ مزدور] معاهده منع گسترش تسلیحات هستهای، کشورها را از توسعه تسلیحات هستهای منع نکرده است. توافقنامه آب و هوای سازمان ملل بهطور معمول توسط همهی تولیدکنندگان اصلی نادیده گرفته میشود. اسرائیل آنچه سازمان ملل در مورد مرزهای خود میگوید، نادیده میگیرد و از آن دور میشود. سازمان ملل گزارشهای تأسفباری درباره بحران انسانی در یمن منتشر میکند، اما تا زمانی که آمریکا [از عربستان سعودی و همپیمانهای آن] حمایت میکند، کاری انجام نخواهد شد.
اگرچه دبیرکل در دههی 1960 با صدای بلند فریاد زد، اما سازمان ملل هرگز در مورد جنگ ویتنام (که در آن 3 میلیون نفر توسط ایالات متحده کشته شدند) کاری انجام نداد؛ زیرا ایالات متحده طرف متجاوز بود.
پرتاب بمبها در ویتنام، با اسم رمزِ عملیات «رعد و برق»
بدیهی است که سازمان ملل نه قدرت [مخصوص] بهخود را دارد و نه منافعش [ایجاب میکند که تحرک ویژهای] در متوقف ساختن خشونت بیپایان نظام سرمایهداری داشته باشد. کسانی که خواستار تأیید سازمان ملل برای مشروعیت بخشیدن بهبمباران کشورهای دیگر توسط قدرتهای امپریالیستیاند، اغلب میگویند که بهاندازه کافی در مورد آن بحث نکردهاند و عجله دارند که وارد عمل شوند. بحث کافی نیست!؟ سازمان ملل حجم بیپایانی از مذاکرات را سازماندهی میکند که پیشاپیش محکوم بهشکستاند، زیرا قدرتهای درگیر دارای منافع متضادی هستند.
هیچ قدرت جادویی در بحثهایی که سازمان ملل میزبان آن است، وجود ندارد. آنها صرفاً ابزاری برای خرید زمان و حفاظت دیپلماتیک برای طرحهای امپریالیستی قدرتهای بزرگ سرمایهداریاند. کسانی که استدلال میکنند که یک دولت اشتباه میکند، زیرا ابتدا از طریق سازمان ملل مذاکره نکرده است، کاملاً از این موضوع غافل شدهاند - یک عمل امپریالیستی فقط بهاین دلیل که سایر قدرتهای امپریالیستی آن را تأیید کردهاند، کمتر امپریالیستی نیست. مذاکرات فقط این توهم را ایجاد میکند که جنگ قابل توجیه است.
مزخرف بودن تأیید سازمان ملل
نمونههای بسیاری از جنگهای «قانونی» و بمبارانهای مورد تأیید سازمان ملل وجود دارد؛ از جمله، شورای امنیت سازمان ملل قطعنامهای را تصویب کرد که میتوان آن را حمایت از بمباران سوریه تفسیر کرد. چرا؟ زیرا همهی قدرتهای بزرگ میخواستند سوریه را بمباران کنند و این امر بهآنها حفاظت دیپلماتیک میداد. این بمباران توسط دولت عراق درخواست شد که قوانین بینالمللی آن را مجاز میداند. بهگفته بسیاری ـدر واقع، یک توجیه فوری- دولت عراق آن را میخواهد! اما دولت عراق کیست؟ چرا ما بهطور خودکار بهمشروعیت دولت عراق اعتقاد داریم، درحالیکه میدانیم دولتهای خودمان ـهمـ نماینده منافع ما نیستند؟
دولت عراق با تهاجم قدرتهای امپریالیستی بهاین کشور ایجاد شد و هنوز کاملاً بهآنها وابسته است. رئیس جمهور سابق (که خود محصول تهاجم بود، و فرقهگرایی شیعیاش [یکی از عوامل] رشد داعش بهحساب میآید) بهلطف فشارهای روبهافزایش ایالات متحده و انگلیس برکنار شد و رئیس جمهور جدید با تأیید صریح امپریالیستهای غربی منصوب گردید. بههرروی، جای تعجب نیست که یک دولت دستنشانده از غرب کمک بخواهد.
بمباران لیبی در سال 2011، که بهسرنگونی رژیم قذافی کمک کرد، مورد تایید سازمان ملل بود. اما آیا فاجعهی کنونیْ وضعیت این کشور را (درمقایسه با کشور سابق، یعنی: پیش از فروپاشی آن) بهتر کرده است؟
زمانی که سازمان ملل اقدامات نظامی را تایید میکند، تنها بیانگر منافع مشترک قدرتهای امپریالیستی است. تأیید آنها عمل تهاجم نظامی را انسانیتر، منطقیتر یا محتاطانهتر نمیکند. مردم جهان را هم در تلاش جمعی برای ایجاد جهانی بهتر متحد نمیسازد.
موانع دولت ملی
سازمان ملل تنها در صورتی میتواند تاثیرات مفیدی داشته باشد که بتواند بهنحوی اجماع گسترده و مسالمتآمیز در مورد خطوط متمایزکننده در روابط بینالملل ایجاد کند. اما دقیقاً اینجاست که بنا بهتعریف، نمیتوان بهاجماع رسید، زیرا خطوط متمایزکننده براساس برخورد منافع مختلف امپریالیستی معنی ندارد.
عدم امکان دستیابی بهانترناسیونالیسم واقعی با وجود نظام سرمایهداری [بهویژه] با [وجود] بحران اتحادیه اروپا بهطور بارزی مشهود است. ادغام کامل اروپا درهم باوجود نظام سرمایهداری هرگز حاصل نخواهد شد. در حال حاضر، اتحادیه اروپا تنها کاری که میکند، تشدید تنشها بین ملتهای مختلف است.
لرد پالمرستون، نخست وزیر محافظهکار بریتانیا، در اوایل قرن نوزدهم اعلام کرد: «کشورها دشمن یا متحد دائمی ندارند، فقط منافع دائمی دارند».
تروتسکی بهدرستی این موضوع را اینگونه بیان نمود:
دولتهای بورژوایی به«دوست» و «دشمن» صلح تقسیم نمیشوند - بهویژه که «صلح» بهاین معنا وجود ندارد. هر کشور امپریالیستی مشتاق حفظ صلح خود است و هرچه این صلح سختتر و فوریتر باشد، برای دشمنانش تحملناپذیرتر میشود. فرمول مشترک استالین، بالدوین، لئون بلوم و دیگران، «صلح واقعاً تضمین میشود اگر همهی دولتها برای دفاع از آن متحد شوند»، تنها بهاین معنی است که اگر هیچ دلیلی برای شکستن آن وجود نداشته باشد، صلح تضمین میشود. {برگرفته از «انقلابی که بهآن حیانت شد»}
عمیقترین و مداومترین درگیری در روابط جهانی در این قرن، مطمئناً بین ایالات متحده و چین خواهد بود. ادعای قلمرو و نفوذ چین در دریای جنوبی و شرقی چین نشانهی اولیه این امر است. این کشور بهطور معمول با ایالات متحده و سایر کشورهای منطقه آسیا و اقیانوسیه مخالفت میکند. سازمان ملل متحد چه نفوذ مسالمتآمیزی میتواند بر چین که عضو دائم شورای امنیت آن است، اعمال کند؟ چگونه سازمان ملل میتواند در درگیری مرگبار بین دو عضو شورای امنیت نقش پُل را بازی کند، درحالیکه هر دو بر دیگری حق وتو دارند؟ حقیقت این است که سازمان ملل نمیتواند و نمیخواهد کوچکترین تفاوتی ایجاد کند، زیرا این درگیری یک تضاد اساسی منافع بین این دو قدرت بزرگ است.
برای یک جهان سوسیالیستی
تد گرانت، مارکسیست بریتانیایی تأکید میکند که طبقه کارگر، برخلاف بورژوازی، دارای منافع مشترکی است که در سراسر مرزهای ملی گسترده است.
«سازمان ملل متحد تنها یک مجمع برای همهی قدرتهای بزرگ باقی میماند که در آن فقط درگیریهای ثانویه قابل حل است. سازمان ملل بهخودی خود یک نیرو نیست، بلکه تنها منعکسکنندهی توازن قدرت بین قدرتهای جهانی است... تنها یک نیرو وجود دارد که از هر سلاح کشتار جمعی قویتر است و آن همبستگی بینالمللی طبقه کارگر است. کارگران در ایالات متحده، روسیه ، آلمان یا در انگلستان، مانند همه کارگران جهان، منافع طبقاتی مشترکی دارند، جنبش کارگری برای ایجاد صلح پایدار باید بهجای انتظار از حاکمان جهان، بههمبستگی طبقاتی روی بیاورد. جنبش کارگری باید بهنفی سیستمی که منجر بهجنگ میشود، بپردازد. برای تبدیل بریتانیا بهبریتانیای سوسیالیستی در دنیای سوسیالیستی بجنگد.»
سازمان ملل متحد نمیتواند بهیک سازمان دموکراتیک تبدیل شود، که نشاندهندهی منافع جهان در صلح باشد. وجود سرمایهداری مانعی اساسی برای صلح است. این مهمترین علت جنگهای بیپایان و هرج و مرجی است که در طول تاریخ سرمایهداری شاهد آنها بودهایم. توسل بهانجمنی از حاکمان برای پایان دادن بهجنگهایی که توسط همان حاکمان بهراه افتاده، بیفایده است.
فقط طبقه کارگر میتواند بهجنگ و رنج پایان دهد، زیرا فقط طبقه کارگر استکه منافع مادیاش مشروط بهوجود صلح و همبستگی جهانی است. کارگران جهان از جنگ عراق سودی نبرده اند - جنگی که فقط جهان را خطرناکتر کرده است. از سوی دیگر، غولهای نفتی درآمدهای زیادی کسب کردهاند.
مبارزه برای صلح تنها با ساختن سازمانهای سوسیالیستی، که ریشه در همبستگی طبقه کارگر بینالمللی داشته باشند، ممکن است.
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیویکم
اولین تبعیدیها از هر دو زندان شماره چهار و سه همزمان فراخوانده شدند و بهزندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همهی زندانیان برای بدرقه بهراهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست میزدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف بهسمت درِ بند (زیر هشت) حرکت میکردند و با تک تک افراد دست میدادند و روبوسی میکردند. برخی میگریستند و برخی یاران همرزمشان را در بغل گرفته، میفشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانیکه بهتبعبد برده میشدند، بهدرود میگفتند. شعارها از جمله اینچنین بود: «امید بهپیروزی آتی خلق قهرمان».
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیویکم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیام
عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمهی افراد این گروهِ محاکمه مسنتر بود. برادرش عبدالرضا بیشتر در سایه قرار داشت.
عباس، دانشجوی رشتهی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان میشناختم. زمانیکه عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی میکرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباطهای من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفتهی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.
سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من اینطور خبر شدم که «او که در زندان بهلحاظ روحی آسیب دیده بود.» شاید هم بهاین نتیجه رسیده بود که با مبارزهی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیام
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستمونهم
البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان میگذاشته و از این دو نفر برای تمایل بهمشارکت سئوال میکرده که حاضر بهفرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را بهما میداد و علی را هم بهشهادت میگرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و بهشدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمیدانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاقها(سلولها) اصلاً بسته نشود.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهشتم
......
بیژن (هیرمنپور) با من مرتب وقت میگذاشت و برایم از تجارب و دانستههایش با دقت و گسترده میگفت. این پیوند گرچه بنا بر حادثهی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را میتوانم بهیاد بیاورم که در تشخیصهای بعدی و انتخابهای آتیام تعیینکننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت بهوی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقلهای ارتباطی، همه از او دوری میکردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منشهای رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «مییپنداشتند ساواکی است.»
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه