rss feed

11 بهمن 1396 | بازدید: 2213

چه کسی مسبب سرنوشت تلخ مردم عفرین هست؟

نوشته شده توسط رضا رخشان

میدانیم که منطقه کردستان بزرگ، احاطه در چهار کشور ایران، عراق، سوریه وترکیه است. جریانات کردی از یک قرن پیش ،مبتنی بر ناسیونالیست قوم کرد خواستار تشکیل دولتی با ماهیت خودمختاری، فدرالیسم و حتا استقلال شدهاند که علیرغم پیشرفتهایی که بدست آوردهاند اما تاکنون این هدف به دلایل زیر محقق نشده است.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

اول،مناطق کردنشین عموما در مناطق کوهستانی و محصور واقعاند و هیچگونه دسترسی به دریاهای ازاد ندارند. بعدش بجز منطقه مناقشه برانگیز کرکوک،مناطق کرد نشین،نه حاصلخیزند ونه صاحب ثروت.قطعا تنها با اهرم ناسیونالیست کردی نمیتوان شکم مردم را سیر کرد.دوم، سال 2017 بزرگترین اشتباه محاسباتی را دولت مسعود بارزانی انجام داد. اصرار فراوان وسرسختانه در رابطه با برگذاری رفراندم استقلال آنهم بدون جلب رضایت دولت عراق وکشورهای همسایه و حتا عدم همراهی غرب درین پروسه، بطوریه کشورهای کردنشین ضمن احساس خطر، با بستن گلوگاههای اقتصادی اقلیم و حتا فرودگاهها،به مقاومت پرداختند. مهتمرین ضربه زمانی وارد شد که نیروی ارتش عراق وحشد شعبی بدون مقاومت وارد کرکوک شدند و نیروهای کرد به اجبار،به مرزهای قبل از سال 2014برگشتند(قبل از داعش).سوم،اختلافات داخلی یکی از ضعفهای مهم بوده است.بطوریکه در مورد همین مسئله سقوط بهت آور و راز آلود کرکوک،طرفین همدیگر را به خیانت محکوم می کردند.اما یک چیز را با قاطعیت میتوان گفت،اگر مسعود بارزانی آن اشتباه استراتژیک را انجام نمیداد (برگذاری رفراندوم)و تنها با حفظ وضعیت موجود،امر استقلال کردستان عراق به مرور زمان،بخودی خود صورت می گرفت.تعجیل توام با حماقت شخص بارزانی درین امر،نتیجه فاجعه باری بهمراه داشت.بطوریکه امروز ورق بازی برگشته است و نسبت به دولت بغداد در موضع بسیار ضعیفی قرار دارند.نیتجه اش عقب نشینی دردناک ،چه از لحاظ سیاسی،اقتصادی و حتا سرزمینیست.اما در مورد کردهای سوریه یا روژآوا که از سالهای متمادی تحت ستم واستثمار دولت بعث سوریه قرار داشتند بطوریکه تا قبل از سال 2011فاقد حق شهروندی سوری بودند با بهار عربی و وزش آن درسوریه،دولت سوریه ضمن عقب نشینی از مناطق کردنشین،بهترین فرصت ممکنه را کردها جهت خودگردانی بدست آوردند. در ابتدا سه کانتون مجزا بنام های جزیره،کوبانی وعفرین را تشکیل دادند و در ادامه کانتونهای جزیره وکوبانی متصل شدند. که البته طبق گزارش عفو بین الملل کردها جهت تغییر بافت جمعیتی مناطق بین کانتون ها،خیلی از روستاهای عرب نشین را بزور تخلیه و حتا نابود کردند.حرکت آنها بسمت غرب وتصرف منبچ،زنگ خطر را برای ترکیه به صدا در آورد و با دخالت نظامی و تصرف شهرهای جرابلس و الباب،جلوی اتصال کانتون عفرین را گرفتند.از سوی رهبران روژآوا ،ما شاهد ملغمه ای از سیاستهای متفاوت و حتا متضاد هستیم. از همکاری گسترده با دولت سوریه گرفته،بطوریکه اینها ارتباط نزدیکی با هم دارند همچنین رابطه نزدیک با روسیه تا نقش پیاده نظام ارتش امریکا.از سوی دیگر،دولت امریکا در سوریه با تجهیز کردها وتشکیل نیروهای دموکراتیک سوریه،نقش مهمی در تسخیر رقه ودیگر مناطق شرق رود فرات از چنگال دولت اسلامی داعش داشتند.مسئله زمانی حاد گردید که پنتاگون از سیاست تشکیل ارتش سی هزار نفره در شمال سوریه پرده برداشت.این امر موجب خشم ترکیه شد. و بهانه لازم جهت دخالت در منطقه کردستان(روژاوا )بدست آورد.از چند روز گذشته هم که ترکیه به عفرین حمله کرده است.اینها مختصری از ماوقع پیرامون مناطق کردی در عراق و سوریه بوده است.

 

از آنجایی که در بحران اخیر در عفرین ،بازیگران داخلی ومنطقه ای وحتا بین المللی متعددی وجود دارد وهرکدام بدنبال منافع خود هستند،سعی دارم که درحد درک و توانم این تنوع و تضارب منافع جریانات مختلف در گیر را توضیح دهم. در ابدا هم از حزب اتحاد دموکراتیک سوریه(پ.ی.د) که شاخه سیاسی وایدئولوژیک یگانهای مدافع خلق (ی.پ.گ) است، شروع می کنیم.حزب اتحاد دموکراتیک سوریه از نظر فکری و خط مشی ،وابسته به حزب کارگران کردهای ترکیه یا پ.ک. ک است به طوری که در سال 2002بهمراه سه حزب کرد از کشورهای منطقه ،به حزب پ.ک.ک پیوستند تا خط مشی آنرا در جهت مبارزه مردم ستمدیده کرد پیش ببرند.مانند حزب حیات آزاد کردستان(پژاک) در ایران،حزب رهایی در عراق و حزب راه حل دموکراتیک در ترکیه.

 

از حیث نظری ومسائل مربوط به مبارزات مادی و همچنین راه حل های مربوط به جامعه ی کرد،بجهت برون رفت از معضلات کنونی،اینها به حزب پ.ک.ک بعنوان پدرخوانده خود نگاه می کنند.برای شناختن اینها لازم است که سیر تحول و حرکت پ.ک.ک را از ابتدا بصورت خلاصه و مختصر نگاهی بیاندازیم.عبدالله اوجالان که یک زمانی فردی مذهبی و مسلمانی معتقد و طرفدار اندیشه های سید قطب بود با گذشت زمان و آشنایی با اندیشه های مارکسیسم ـ‌‌لنینیسم ،این حزب را در سال 1974در آنکارا تشکیل داد.شعار حزب در ابتدا،استقلال منطقه کردنشین ترکیه بوسیله مبارزه مسلحانه وبا خط مشی مبارزاتی مارکسیسم – لنینیسم، با پرچمی با زمینه سرخ و دربالای سمت راست ان، داس وچکش در درون یک دایره ،وجود داشت ،بود.با گذشت زمان وبخصوص بعد از شکست بلوک شرق،این حزب هم دچار تغییر و تحول گردید .مثل حزب کوموله کردستان ایران که اندیشه کمونیسم را از برنامه عملی مبارزاتی خود کنار نهاد.در سال 1999اوجالان بخشهایی از این تغییر را اعلام کرد.کنار نهادن مارکسیم – لنینیسم بخشی ازین تغییر بود. دامنه آن حتا بعد از دستگیری اوجالان هم ادامه پیدا کرد.اوجلان دیگر خواهان استقلال نبود او از کمونیسم به چیزی مثل مدرنیته ی دموکراتیک رسیده بود. یعنی نظامی سیاسی مبتنی بر دموکراسی بورژوایی،همان چیزی که الان در غرب وجود دارد. از جنبه صنعتی هم فعالیتهای مرتبط با ان اکولوژیک باشدیعنی مسائل زیست محیطی در این مدرنیته لحاظ شود و در نهایت کمی رنگ وبوی سوسیالیستی هم داشته باشد.بعبارت ساده تر او از مارکسیسم به چیزی مثل سوسیال دموکراسی رسیده است.او اینبار مبارزه مسلحانه را درخدمت استقلال نمی خواست. بلکه از هویت فرهنگی مردم کرد دم می زند.از پذیرش زبان کردی بعنوان یک حق سخن میراند.از ازادی فرد سخن(لیبرالیسم)،از فدرالیسم و خود گردانی،از جامعه وحیات اجتماعی،از ازادی زنان،از همه اینها می گوید ولی کاری بکار مالکیت خصوصی سرمایه داری ندارند.اما نکته جالب اینست که تجویز او برای رسیدن به این خواسته ها،مانند گذشته مبارزه مسلحانه است.بنظر من ،نسخه ابدیت شده عبدالله اوجالان در عصر حاضر در ترکیه،دمیرتاش رهبر حزب دموکراتیک خلق هاست.او هم خواستار رسیدن به آنچه اوجالان می خواهد، است شرکت در مناسبات سیاسی و پارلمان ترکیه بخشی از مبارزه است.خواسته هایش،همان چیزهایست که اوجالان میخواهد.درین راه، او موفقیتهایی داشته است.در سیر تحول پ. ک.ک همین کافیست که از زمان تشکیل تاکنون،پنج بار نماد و پرچ این حزب دچار تغییر پیدا کرده است.تغییرنگاه به برخی از کشورها، بعنوان دوست مردم کرد، بخشی ازین تحول است.اگر زمانی،روسیه وکوبا وحتا چین کعبه آمال بودند امروز جای آنها را آمریکا، انگلیس و فرانسه گرفته اند.همین نگاه در مورد حزب اتحاد دمکراتیک سوریه (پ.ی.د)دیده میشود.نزدیکی با آمریکا،بطوریکه بخاطر امریکا حاضرشدند که نام خود رابه ارتش دموکراتیک سوریه تغییر دهند.خواسته ای که با پیشنهاد امریکا وبا موافقت انها صورت گرفت.این نزدیکی با آمریکا ودر جریان مبارزه با داعش،همیشه مورد انتقاد و اعتراض ترکیه بوده است.ترکها،همیشه پ.ی.د را نسخه سوری پ.ک.ک میدانند و ازینکه در مرزهایشان اینچنین جولان دهند،خشمگین هستند.با اینکه ترکیه بخشی از ناتو است اما نزدیکی با روسیه وحتا ایران،نشان میدهند که مناسبات جهانی هم دستخوش تغییر است.گویا سیاستهای نوعثمانی دولت اردوغان بدنبال ماهیت جداگانهای،نسبت به ناتو و اتحادیه اروپا ست. قرار داد خرید اس 400از روسیه،شرکت درمذاکرات صلح سوریه در آستانه با محوریت روسیه،ایران و ترکیه بخشی ازین تغییر ژئوپلوتیک در منطقه است. همیچنین نزدیکی با قطر و اعزام نیرو با آن کشور درین راستا ملاحظه میشود.حمله ترکیه به عفرین که دهن کجی اشکار ترکیه به آمریکا محسوب میشود شکست سیاست آمریکا واسرائیل در سوریه است.آمریکا چه در زمان اوباما،فاقد استراتژی مشخصی بود وچه در زمان ترامپ،علارغم شلوغ کاریها ولاف زدنهایش،هیچ اراده ای بجهت دخالت در موضوع سوریه ندارد. اولا،افکار عمومی مردم امریکا طالب جنگ بی فایده وپرهزینه دیگرینیستند. بعدش هم،بخاطر کاهش نقش نفت بعنوان معجون دلربا،در معادلات بین المللی وهمچنین تغییر دکترین امریکا ار خاورمیانه به شرق دور ودریای چین،علاقه ای جهت مداخله در اوضاع سوریه را ندارند.هر چند استفاده تاکتیکی از کردها در جنگ با داعش،بعنوان پیاده نظام خود،بهیچ عنوان یک نزدیکی استراتژیک نبود.از دیگر بازیگران این بحران، روسیه است.روسیه که تضاد های اساسی با ناتو و غرب دارد از موضوع بحران شرق اوکراین گرفته ،همچنین مسئله گسترش ناتو به سوی شرق تا همین بحران سوریه که از نمونه های این تضاد منافع است ازینکه بین آمریکا وترکیه(کشورهای عضو ناتو) ،تنش و اختلاف منافع ایجاد شده است بسیار خوشنود است.تضعیف ناتو،بمعنای کاهش تهدید آن برای منافع روسیه میباشد.ایران هم علارغم موضع دپیلماتیک مبهم و دو پهلوی وزارت خارجه، از حمله ترکیه به عفرین خوشنود است. بنظر انها کار کردن با دولت ترکیه بسیار اسانتر از یک دولت کرد دست نشانده آمریکاست. همچنین تشکیل چنین دولتی برای ایران که بخشی از کردستان،در درون مرزهایش قرار دارد این تجربه موفق میتواند تبعات امنیتی دربرداشته باشد. دولت سوریه هم باوجود مخالفت کلامی،موضع موافقی دارد. چونکه علارغم رابطه نسبتا دوستانه ای که با روژاوا داشتند در حسکه و حتا قامشلی این رابطه بسیار حسنه است. در منطقه شیخ مقصود حلب هم میتوان این رابطه بسیار دوستانه را ملاحظه کرد اما کردها بجای اینکه با این دولت کار کنند وامتیازهای سیاسی خوبی بگیرند با نزدیکی با امریکا،که در خصومت اشکار با دولت مرکزی قرار دارد زمینه این دلخوری را فراهم کرده است.آنها ترجیح دادند که با کمک آمریکا منطقه تحت نفوذ خود را گسترش دهند و مناطق نفت خیز سوریه را تصرف کنند. امروز کردها که از انفعال امریکا،ناامید شده اند و در موقعیت حساسی قرار گرفته اند عاجزانه از دولت سوریه درخواست کمک ویاری دارند.از سوی دیگر،یکی از کشورهای بازنده در بحران سوریه ،دولت اسرائیل است. این دولت به دو دلیل از هرگونه جنبش تجزیه طلبانه ای که بر اساس عنصر مذهب ویا قومیت شکل گرفته باشد ،حمایت می کند. کما اینکه در امر رفراندوم استقلال کردستان عراق،تنها کشوری که بصورت رسمی وعلنی از آن حمایت کرد اسرائیل بود. همچنین در منطقه قلمون در نزدیکی مرزهای اسرائیل که توسط جبهه نصره اداره میشود،رابطه بسیار خوبی با ارتش اسرائیل دارند و کمکهای فراوانی از سوی اسرائیل به آنها صورت می گیرد.این مواضع به دو دلیل بسیار روشن اعمال شده است.اول،همان بحث قدیمی که تجزیه باعث تضعیف کشورهای خاورمیانه که تهدید امنیتی برای موجودیت اسرائیل محسوب میشوند،می گردد ودومین مسئله ای که مهمتر است وجود هرگونه جنبش تجزیه طلبانه ای که مبتنی بر عنصر قومیت ومذهب در منطقه شکل گیرد،بعنوان مشروعیت بخشی به حاکمیت اسرائیل است که خود بر اساس ناسیونالیسم قوم یهود بنیان گذاری شده است.حمله ترکیه به عفرین و جلوگیری از تشکیل دولت کرد در سوریه ،بخودی خود ضربه ایست به سیاستهای اسرائیل در منطقه.اما مهمترین بازندهی حمله ترکیه به عفرین،مردم زجر کشیده ی کرد هستند که این چنین ازیک سو،چوب اشتباهات هولناک رهبران سیاسی خود را میخورند. چونکه خیلی ازین رهبران سیاسی کرد،علارغم ژستهای مدرنیستی که می گیرند هنوز هم حماقت آمیز در افق ها قبیله ای خود،سیر می کنند و از سوی دیگر،مردم بی گناه،در میانه بازی کشورهای منطقه و جهان گرفتار آمده اند.تبعات سیاستهای دیگران را،خونهای ریخته شدهی این مردم شریف ،اعم از زنان و مردان،از کوچک وبزرگ میپردازند و در هر کوی برزن،ناله ی مردان و مویه ی زنان،حکایت از داغ فراق عزیزی دارد.این حکایت هر روز عفرین است.

 

با آرزوی دنیایی بدون جنگ وخونریزی

 

رضارخشان

 

10/11/1396

 

یادداشت‌ها

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌وسوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ودوم

ملاقات به‌هم خورد و تنها من توانستم به‌مادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبل‌ها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیری‌های افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم به‌وسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجه‌ای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامی‌های سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه به‌افسر نگهبان و حل‌وفصل موضوعات بند ما بود . وی به‌اتفاق آقای حجری به‌«زیر هشت» رفتند و به‌شدت به‌رفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخله‌ی رئیس زندان و به‌دستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که به‌سرانجام نرسید. به‌نظر می‌رسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه به‌جوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌ودوم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ویکم

اولین تبعیدی‌ها از هر دو زندان شماره چهار و سه هم‌زمان فراخوانده شدند و به‌زندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همه‌ی زندانیان برای بدرقه به‌راهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست می‌زدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف به‌سمت درِ بند (زیر هشت) حرکت می‌کردند و با تک تک افراد دست می‌دادند و روبوسی می‌کردند. برخی می‌گریستند و برخی یاران هم‌رزم‌شان را در بغل گرفته، می‌فشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانی‌که به‌تبعبد برده می‌شدند، به‌درود می‌گفتند. شعارها از جمله این‌چنین بود: «امید به‌پیروزی آتی خلق قهرمان».

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌ویکم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت سی‌ام

عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمه‌ی افراد این گروهِ محاکمه مسن‌تر بود. برادرش عبدالرضا بیش‌تر در سایه قرار داشت.

عباس، دانشجوی رشته‌ی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان می‌شناختم. زمانی‌که عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی می‌کرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباط­های من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفته­ی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.

سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من این‌طور خبر شدم که «او که در زندان به‌لحاظ روحی  آسیب دیده بود.» شاید هم به‌این نتیجه رسیده بود که با مبارزه‌ی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت سی‌ام

چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌ونهم

البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان می‌گذاشته و از این دو نفر برای تمایل به‌مشارکت سئوال میکرده که حاضر به‌فرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را به‌ما می‌داد و علی را هم به‌شهادت می‌گرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و به‌شدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمی‌دانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاق‌ها(سلول‌ها) اصلاً بسته نشود.

ادامه مطلب...

خاطرات یک دوست ـ قسمت بیست‌ونهم

چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستم‌‌وهشتم

......

بیژن (هیرمن‌پور) با من مرتب وقت می‌گذاشت و برایم از تجارب و دانسته‌هایش با دقت و گسترده می‌گفت. این پیوند گرچه  بنا بر حادثه‌ی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را می‌توانم به‌یاد بیاورم که در تشخیص‌های بعدی و انتخاب‌های آتی‌ام تعیین‌کننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت به‌وی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقل‌های ارتباطی، همه از او دوری می‌کردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منش‌های رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «می‌یپنداشتند ساواکی است.»

ادامه مطلب...

* مبارزات کارگری در ایران:

* کتاب و داستان کوتاه:

* ترجمه:


* گروندریسه

کالاها همه پول گذرا هستند. پول، کالای ماندنی است. هر چه تقسیم کار بیشتر شود، فراوردۀ بی واسطه، خاصیت میانجی بودن خود را در مبادلات بیشتر از دست می دهد. ضرورت یک وسیلۀ عام برای مبادله، وسیله ای مستقل از تولیدات خاص منفرد، بیشتر احساس میشود. وجود پول مستلزم تصور جدائی ارزش چیزها از جوهر مادی آنهاست.

* دست نوشته های اقتصادی و فلسفی

اگر محصول کار به کارگر تعلق نداشته باشد، اگر این محصول چون نیروئی بیگانه در برابر او قد علم میکند، فقط از آن جهت است که به آدم دیگری غیر از کارگر تعلق دارد. اگر فعالیت کارگر مایه عذاب و شکنجۀ اوست، پس باید برای دیگری منبع لذت و شادمانی زندگی اش باشد. نه خدا، نه طبیعت، بلکه فقط خود آدمی است که میتواند این نیروی بیگانه بر آدمی باشد.

* سرمایه (کاپیتال)

بمحض آنکه ابزار از آلتی در دست انسان مبدل به جزئی از یک دستگاه مکانیکى، مبدل به جزئی از یک ماشین شد، مکانیزم محرک نیز شکل مستقلی یافت که از قید محدودیت‌های نیروی انسانی بکلى آزاد بود. و همین که چنین شد، یک تک ماشین، که تا اینجا مورد بررسى ما بوده است، به مرتبۀ جزئى از اجزای یک سیستم تولید ماشینى سقوط کرد.

top