خاطرات یک دوست ـ قسمت دوازدهم
آخرین پاراگراف قسمت یازدهم
نمیدانم چرا در سری دوم بهتخت بسته شدن یاد ننه سادات افتادم. بهنظرم میآمد که میارزد در راهی کتک بخورم که مردمانی چون ننه سادات در حقارت و رنج زندگی نکنند. عجب معجزهای کرد این نظرورزی نوع دوستانه من. بعدها برای چند نفر در زندان تعریف کردم. بهروز نابت که خیلی بهمن نزدیک بود، دستم را با مهر فشرد. و از چند ماه (جیرهی) شلاق خوردنش برایم حرف زد. گرمی ادراکش عجب چسبید. روزهای بعد همراهم تجسم ننه سادات بود و تابآورنم را سهل میکرد. بعد از سیزده روز من بُردم. «هیچ» اطلاعاتی لو نرفت! سرافراز بودم و سپاسگذار ننه سادات.
*****
عمه بتول
بتول خانوم (عمهی عزیز من) نقش سرنوشت سازی داشت.
از عمه بتول خانوم دو تصویر بزرگ ذهن مرا گرفته است. اولین تصویر: زنی زیبا، مهربان، بهطور کمنظیری بادرایت در زندگی؛ و در تصویری دیگر: آدمی رنج کشیده، محرومیت دیده و سخت تحت تأثیر ناملایمات و نارواییهای زندگی. عمه بتول پنج/شش ساله بود که پدرش را از دست می دهد. مادرش گوهرسلطان می ماند و دو فرزند صغیر: علی و بتول که آخرین فرزندانش هستند. بااین تفصیل که علی سه/چهار سالی بزرگتر است. گوهرسلطان چند صباحی را در اصفهان می ماند. ولی با دست خالی قصد «مجاورت آستان رضوی»(یکجور نیت بهمهاجرت مذهبی) را می کنند.
این زمان مصادف است با صدور شناسنامه که برای هر اقدامی ازجمله مسافرتْ «اجباری» میشود. صادرکنندهی سجل (شناسنامه) از آشنایان و بستگان از آب درمیآید. حق انتخاب شهرت (فامیلی) با صاحب سجل بود. برخی شوخی میکردند. بعضی نَصَب را شهرت میکردند. عموم مردم بهعلت بیسوادی کُنیه (معروفیت نزد عامه) خودشان را انتخاب میکردند. عدهای هم شغل و حرفهشان را میگفتند. این فامیلْ از حرفهی مرحوم شاطرحسین، فامیلی را استنتاج، و پسوند «اصفهانی» را هم برایش اضافه میکند. گوهرسلطان میراث نام و نشان را برمیدارد و با افتخار «مُشَرفِ» آستان رضوی میشود. زندگیشان با کار خانگی و شاگرد بناییِ پسرش میگذرد.
گوهرسلطان بتول را در نوجوانی بهشوهر میدهد. و کارش میشود دعا و زیارت رفتن و...
بتول از کودکی میآموزد که در خانه کار کند و درآمدی برای خودش بسازد. عزتِ نفسِ این زن از همین رو مثال زدنی شده بود. آنطور که از زمانش برمی آید، آغاز حکومت «رضاخانی» است. پدرْ تعریف کرده بود که حکومتْ دوجور «اجباری» راه انداخته بود: یکیش نظام وظیفهی اجباری بود و دیگریش هم کارِ اجباری ازجمله برای ساختن پاسگاههای مرزی. گرچه هردو همراه با نوع خاصی از بیگاری بود. روزی میآیند او(علی را) و تعدادی دیگر را بهکار اجباری میبرند و بهبلوچستان میفرستند. جیرهی غذا و لباسِ کار و قدری هم تریاک برای ممانعت از ابتلا بهمالاریاْ «مواجبِ»(یا مزدِ) کارگران اجباری بود. برای تشویق بهتریاک دو راه را معمول ساخته بودند. تریاک درمان گزیدگی حشرات کشنده (ازجمله مالاریا) معرفی میشود؛ و رَویهی دیگر، گران خریدن سوختهی تریاک از قهوهخانههای محلی و سرِ راهی بود که خیلی هم جواب میداد. مثلاً نیم کیلو تریاک را به 20 ریال بهقهوهخانهدار میفروختند و سوختهی همان نیم کیلو تریاک را از صاحب قهوهخانه مثلاً به 25 ریال میخریدند.
بتول خانوم دور از برادرِ بهاجباری رفتهاش، شاهد و ناظر مرگِ مادر میشود. برادر که از اجباری برمیگردد، خواهر میشود مادرِ از دست رفته و بهوصیت گوهرسلطان هوای برادر را برای بقیه عمر میدارد. از همینرو نیز بهخاستگاری مادر ما برای برادرش میرود.
عمه بتول در ایجاد و حفظ روابط اجتماعی استاد بود. برعکسِ برادرش«اوسعلی» که از فرط درونگرایی حوصلهی خودش را هم نداشت. دو/سه سالی بعداز ازدواج پدر و مادر ما، آنها صاحب فرزندی میشوند که در بدو تولدِ زودهنگام از دنیا میرود. عمه خانوم، همسرش، پدرم و دو/سه خانوار دیگر قصد زندگی در تهران را میکنند. اینبار مهاجرت برای کاریابی است! شوی عمه خانوم مردی خراسانی( از اطراف مشهد) با نگاهی بسته است. سردسته و اکیپ مهاجران عمه خانوم است. برای همه ساماندهی میکند. شویش بهکار زرگری مشغول بود که بزودی تمبان (یا تنبان)ش دوتا میشود. برادرش درهمسایگی(هم خرجی) با خودش زندگی میکند، و دو فرزند پسر پیدا میکند. زن داداشش را مسئول و کارگزار خانهداری مادامالعمر میکند. خودش کارگاه خانگی جوراببافی راه میاندازد. مسئول و سرکردگیش را برهمه اعمال میکند. شویش با او ناسازگاری میکند، زن میگیرد و بتول خانوم ـمجسمهی عزت نفسـ ازو طلاق میگیرد و بقیه عمرِ (نزدیک بهپنجاه سالهاش) را در تجرد زندگی میکند.
او در فامیل هم مثل خانوادهی خود (و البته برادرش)، دارای خصلت و مزیت سرکردگی میشود. محل مشورت، حمایت و مخزنالاسرار میشود. الحق که بهشایستگی از عهدهی نقشش برمیآید.
او پس از چهار/پنج سال مستأجری با قرضوقوله سه دانگ از یک خانهی 120 متری را خرید و سی سالی صاحبخانه خودش شد. خانهای که مدتهای مدید خانهی ما هم بود. با بسیاری حوادث داخلی و پُر ماجرا.
نیمهی (سه دانگ دیگر) را صاحبخانهی قبلی (همسایه روبرویی: مشممدلی) خرید و پس از ماجراهایی که زمینهچینی و اجرا کرد تا نیمهی عمه بتول را نیز از چنگش دربیاورد و فضیتی که بهدنبال آورد، عمه این نیمه را هم برای داماد خواهرش «میزعباس» خرید و قرار شد که باهم بازسازیش کنند. برادرش اوسعلی طراح این کار شد که آنهم در شروع تنهایش گذاشت.
بتول از سرِ بیپشتوانگی، شخصیتی زودباور بود. اما هوش و سماجتی وصفناپذیر برای مواجهه با سختیها داشت. همین خانهی شصت متری را داشتن یکی از میدانهای جنگ زندگیش بود. در سالهای جوانی و کاریِ من، از خانهی عمه رفتیم؛ چیزی که بهخواستهی خودِ او بود. اما سالهای آخری که من زندان بودم، مادرم باز بهخانه او رفت و در آنجا سکونت گرفت و ماهانه هم مبلغی بهجای اجارخانه، بهشکل مقرری میپرداخت.
خانهاش بعد از تعمیر و تغییر در سالهای اولیه چهار اتاق، یک زیر زمینی و حیاطی کوچک داشت. حیاطی با حوضی کوچک و گلدانهای بسیار. حقیقتاً با صفا. همیشه دو اتاق از آن خودش بود. که اتاق پائین محل زندگی و کارگاهش بود و اتاق دیگر محلِ تشرف مهمانانش و سالهای اولیه کودکی من، و نیز اتاق روضهخوانی زنانهی هفتگی.
بتول خانوم نوعی خاص از «پیشهوری» از جنس کارخانگی را داشت. مسئول رتق و فتق کار حداقل سه چهار زن کارگر خانگی دیگر و یکی/دو نفر آدمِ پارهوقت در خانه/کارگاه خودش بود. از همینرو، عمری از لحاظ سیاسی محافظهکار بود. در هر دو رژیمْ اربابی که چهل سال برایش کار دستمزدی کرده بود، یک بازاری خیلی سنتی بود که از حامیان عقیدتی مؤتلفه بود؛ و از «کمونیست» بودن من در زندانِ قبل از بهمن 57 مطلع شده بود. اما از بتول خانوم وضعیت سیاسی واضحتری داشت. او طرفدار و حامیِ مالیِ خمینی شده بود. و شاید از قبل هم بود، اما عمهجونِ من نه خمینی را تائید میکرد و نه شاهی بود. فقط در سال 76 یکبار رفت و بهخاتمی رأی داد. آنهم فقط در دور اول. چون در دور دوم از او هم برگشت.
خانهاش را فروخت و مدتی مستأجری کرد. میخواست با پول خانهاش مستمری داشته باشد که دوران پیری و بازنشستگیاش را بگذراند. پول خانهاش را یکی از فامیل گرفته بود. و بعد هم نشد که نشد و یه جوری بهاستیصال افتاد. کسی هم نتوانست که مسئلهش را حل کند. از قضا زمین خورد و لگن خاصرهاش شکست. مادرم پذیرفت که درخانه خودش از او پرستاری کند و این شد که تا پایان عمرِ مادرْ درخانهی او زندگی کرد. مناعت طبع او را در کمتر کسی سراغ کردهام. این بلندنظری در روابط با انسانهای اطرافش همراه بود با بخشش معاملهگرانه. برعکسِ مادر بود، که میبخشید بیقیدِ دیده یا تائید شدن. با تمهیدی تا پایان عمرش بهاو مستمریِ درحد گذران میدادم، که خودش همهجا میگفت. ولی من شرمنده بودم که چرا اوضاع چنین است. دربارهش بهتفصل خواهم نوشت، دینی برگردن تربیت من دارد، گرچه ضعفهایی را نیز نهادینه از او بهوام دارم.
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت چهلودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهل و یکم
درزمان نسبتا طولانی که در این بند بودم چند بار رسولی سر بازجویی که گویا ریاست بر زندانیان و نظارت بر امور و کنش هایشان را به او سپرده بودند به بازدید از بندها آمد. همه را در راهرو به صف می کردند و او در برابر برخی می ایستاد و لوقوضی می گفت و تحدیدی می کرد. فضای آن روزها بشدت متاثر از کشتارها بود و عموما کسی با او بنرمی برخورد نمی نداشت.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت چهل و یکم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت چهلم
نزدیک به چهار سال آشنایی و دوستی های مان بعنوان هم زندانی از عشرت آباد تا بندهای چهار و پنج و شش زندان شماره یک قصر، گستره متنوعی از تجارب را با هم داشتیم. بدون آنکه اختلافات مان در درک و چند و چون مبارزات را در یک کلاسور مشترک ریخته باشیم، اما همواره حسی مثبت و دوستانه را بین مان برقرار کرده بودیم.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت چهلم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیونهم
زندان شماره یک قصر سال های 53-54 را در دو مسیر موازی می توانم تصویر کنم؛ یکی تلاشی که می کوشید بهر صورتی شده یک گذشته «شکسته-بسته»از تشکیلات درون زندان را«احیا» کرده و بازسازی کند. بدون آنکه به لحاظ فکری بار تازه ای داشته باشد یا به مسائل تازه طرح شده در جنبش پاسخی روشن و کارآمد بدهد. این بیشتر بیک فرمالیسم «تشکیلاتی»می مانست تا یک جریان با درون مایه ای از اندیشه، نقد، و خلاصه درس گرفتن از ضعف و قوت های جریانات طی شده. همه ی آنهایی که به نوعی هویت طلبی تشکیلاتی مبتلا شده بودند و انقلاب را نه فرآیندی استعلایی نمی دیدند بلکه؛ مسیری تعریف شده یکبار برای همیشه می پنداشتند.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سی ونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوهشتم
در جستجوگری و صحبت با افراد بندهای چهارو پنجو شش تا زمانیکه یکیدو ماه اول در راهرو بند چهار بودم و بعد به یکی از اتاقهای بند پنج منتقل شدم. در ظهرهای چند روز متوالی که فرصتی بعداز غذا داشتیم و میشد وقت صحبت کردن داشت، مسعود رجوی با من وقت گذاشت و مفصل از وقایع و تحلیل ها و اشتراک مواضع و رویدادهای منتهی به سرکوب پلیس و موضع شخصی خودش صحبت کرد. میزان علاقه اش به تفصیل این موضوع برایم جای شگفتی داشت. او در جاهایی شروع به انتقاد از خودش بعنوان «رهبری» جریان کرد. گفته های او بیشتر از هر چیزی مرا دچار شگفتی می کرد و درک و جذب مطالبش را برایم سخت می کرد. من هنوز هم نمی فهمم چطور می شود اینقدر راحت راه و روش خطا رفت و بعد نشست و به آن انتقاد کرد و باز هم همان روال را ادامه داد !
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوهشتم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوهفتم
با رسیدن به تهران مسافرین در ترمینال پیاده شدند و ما را با همان اتوبوس به داخل زندان قصر و درآنجا هم یکسره تا جلوی «ندامتگاه شماره یک» یا همان زندان شماره یک بردند. و آنجا با اندک وسایل شخصی پیاده مان کردند. و شروعی تازه با افسران زندان جدید و بازدید و لخت شدن و تندی متداول را تجربه کردیم و با حوصله از سر گذراندیم.
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه