کدام جنایت غمانگیزتر است؟ سرنگونی هواپیما یا دهها هزار کودک خیابانی؟
برای مثال، طی 10 سال گذشته 2556 کودک پناهجو در هلند گم شدهاند که در مقایسه با فاجعهی سرنگونی پرواز شماره 752 هواپیمای اوکراینی بسیار فاجعهبارتر، غیرانسانیتر و دلخراشتر است. سارقین این کودکان با آنها چه میکنند؟ گرچه پاسخ بهاین سؤال هولناک است؛ اما بیان آن میتواند بهدرک بهتر ماهیت و ساختار وجودی جمهوریهای اروپایی که اغلب با رادیکالنمایی بهشتآسا تصویر میشوند، کمک کند
کدام جنایت غمانگیزتر است؟
سرنگونی هواپیما یا دهها هزار کودک خیابانی؟
یکی از افراد نسبتاً نزدیک فامیل زنگ زد که از حال و احوال من جویا شود؛ و گپ و گفتگویی داشته باشیم. او که حدود 45 سال سن دارد، مستأجر است، در آمد ماهانهاش حدود 5 میلیون تومان است، و همسر و دو فرزند هم دارد، پس از حال و احوالی آمیخته بهاندوهی سنگین، گفت: خوش بهحال شماها که اونور آب هستید و از این همه دروغ و فریب غمانگیز آسودهاید. پرسیدم که دیگه چی شده؟ گفت: مگر نشنیدی که سپاه یک هواپیمای اوکراینی رو با 176 سرنشین که اغلب از نخبههای مملکت بودند با موشک سرنگون کرده و موجب مرگ همهی آنها شده است. گفتم: شنیدم، اما علت این اندوه سنگین تو را نمیفهمم! مگر دفعهی اول است که با اینجور مرگومیرها مواجه میشویم؟ جواب داد: نه؛ اما این یکی فرق میکند. سه روز دروغ گفتند تا مجبور شوند راستش را بگویند.
چند روزی که از این گفتگو گذشت، بهواسطهی تماس با دیگر نزدیکان و آشنایان و همچنین بهواسطهی سرک کشیدن توی شبکههای اجتماعی و مراجعه بهسایتهایی که خودرا اپوزیسیونِ جمهوری اسلامی معرفی میکنند، بهاین نتیجه رسیدم که احساس و «اندیشهی» آن فامیلی که زنگ زد و از روزگارش (بهاین دلیل که در ایران میگذرد) شکایت داشت و اقامت در اروپا و آمریکا را بهشتی دور از دسترس میپنداشت، بیانی نمونهوار از فضای احساس و «اندیشهی» آن بخشی از طبقهی بهاصطلاح متوسط (و در واقع خردهبورژوازیِ رانتخوار روبهاضمحلال) است که بنا بهنگاه ذاتاً ماورایی و فرافکنانهاش بهزندگی اجتماعی و هستی مادی، 176 قربانیِ نظام جنایتکار خلافت سرمایهداریِ اسلامی را ـشیعهگونهـ بهعَلَم و کوتل خود تبدیل کرده تا ضمن نوحهسرایی و ابراز مخالفت با حاکمیت کنونیِ خلافت اسلامی، نه تنها جوهرهی نظام را که سرمایهدارانه است، از زیر ضرب بیرون بکشد، بلکه مبارزهی پراکنده و گاه عصیانگرانهی تودههای مردم را نیز بهمثابهی رانتِ مبارزاتی بهسرقت ببرد، بالا بکشد و از احتمال اعتلای آن هرچه بیشتر بکاهد.
*****
شکی در این نیست که عامل مرگ 176 سرنشین هواپیمای اوکراینی، جمهوری اسلامی است. شکی در این نیز نیست که ابراز اندوه و احترام برای سرنشینان هواپیمای اوکراینی که قربانی وضعیت فزایندهی ضدارزشیـسیاسی، ضدانسانی و جنایتکارانهی نظام حاکم برایران شدهاند، عملی ارزشآفرین و بهلحاظ تبادلات انسانیْ پسندیده و قابل احترام است. شکی در این نیست که تحت سیطرهی جمهوری اسلامی، حرمت انسان و بهموازات آنْ حق زندگی روندی روبهکاهش داشته است. شکی در این نیست که کاهش مداوم حرمت انسانی، کاهش ارزش زندگی و حق زنده ماندنْ ناشی از کاهش ارزش تولید و بهطور همزمان افزایش سود ناشی از تجارتِ غیرقابل تفکیک از رانتهای اداریـدولتی، چپاول مازادهای طبیعی و بلع مازادهایی است که منشأ آنْ کاهش مداوم و فزایندهی ارزش نیرویکار است. و بالاخره، شکی در این نیست که رژیم اسلامی حاکمْ ساختار خلافتگونهی ولایت شیعی را چنان بهموازات و حتی در درون جمهوریتِ بورژواییِ نظامْ گسترانده که بازیهای الاکلنگیِ بین خلافت و جمهوریت بهبارزترین ویژگی سیاسی این رژیم تبدیل شده است.
اما، با توجه بههمهی اینها، حقیقت این استکه حتی بدون توجه بهتحقیقات آماری و تحلیلهای نظری نه چندان ناچیز، و فقط براساس مشاهدهی مکرر میتوان بهدرستی دریافت و حکم کرد که ماهیت و زیربنای این نظام، علیرغم تبعیتِ نظریـروبناییاش از احکام اسلامی، بدون هرگونه تبصره و تفسیریْ بورژوایی است؛ و تضاد عمده و شاکلهی این نظام، با توجه بهویژگیاش (که ازجمله نوعی عقبماندگیِ آمیخته بهعقب نگهداشتگی است)، تضاد و درعینحال وحدتِ بین کار و سرمایه است.
بنابراین، براساسمشاهده و تحلیل و تعقل طبقاتیـتاریخی، آلترناتیو حقیقی (یعنی: از ریشه تغییردهنده و درعینحال بهلحاظ تولیدی و انسانیْ تکاملبخشندهی این جامعه) سوسیالیستی است؛ و تدارکِ روندهای مادیت بخشندهی آن ـنیزـ ضرورتی بیچونوچرا و عاجل است. نتیجه اینکه هرگونه کنش و برهمکنشی که بهعامل بازدارندهی این تدارک ضروری و عاجل تبدیل شود، آگاهانه یا بهواسطهی ناآگاهی، بازدارنده و بالطبع ارتجاعی است.
*****
آنچه این نوشته میخواهد بهمثابه یک پیام تحلیلیـتصویری در مقابل خوانندهی مفروض قرار بدهد تا او خودش فکر کند و نتیجه بگیرد، این استکه اولاًـ تمرکز شیونآمیز و شیعهگونهی بهاصطلاح مدرن یا “up to date”[!؟] روی این جنایت جمهوری اسلامی (یعنی: سرنگونی پرواز شماره 752 هواپیمایی بینالمللی اوکراین با موشک سپاه) صرفاً سیاسی است، از رئوفت نوعیـانسانی تهی است، و سوسیال دمکراتیک است؛ دوماًـ پیامد تمرکز اساساً سیاسی، فوقالعاده اغراقآمیز و سوسیال دمکراتیک روی این جنایت جمهوری اسلامی این استکه گسترهی بسیار وسیع و قربانیان بسیار پرشمارِ دیگر جنایات ناشی از ماهیت بورژوایی نظام جمهوری اسلامی را میپوشاند و آن چیزی را آگراندیسمان میکند که میتوان بهپوستهی سیاسیـایدئولوژیک نظام سرمایهداری حاکم نسبت داد؛ و سوماًـ حملهی صرفاً سیاسی بهپوستهی سیاسیـایدئولوژیک نظام سرمایهداری ایران (که در واقع، ماهیت بسیار جنایتکارترانهی آن را عملاً کتمان میکند) کنشی رژیمچنجی است که خواسته یا ناخواسته همسویی با بورژوازی آمریکاییـاروپایی را در مقابله با سازمانیابی تودههای کارگر و زحمتکش بهدنبال دارد.
*****
نگاه گذرایی بهجامعهی ایران بهطور واضحی نشان میدهد که این جامعه مالامال از فجایعی استکه فاجعهی سرنگونی هواپیمای اوکراینی، علیرغم قربانی شدن 176 انسانی که حقیقتاً شایستهی زندگی بودند، بهلحاظ وسعت یکی از کوچکترین و بهلحاظ تعداد قربانی یکی از کمشمارترین فجایعی است که از ذات نظام جمهوری اسلامی نشأت میگیرد و تداومی روبهگسترش نیز دارد:
ــ حدود 3 میلیون جوان بیکار که زندگیشان بهدلیل بیافقی اقتصادی و اجتماعی، مالامال از افسردگی و مملو از سرخوردگیهایی است که با هرجرقهی اعتراضیْ مشتعل میشوند، عصیانی عمل میکنند، و سرکوبهای جنایتبار دیماه 96 و آبان 98 را بهگونهای خونینتر بهتکرار میکشانند.
ــ نزدیک به 3 میلیون معتاد که میانگین امید بهزندگی آنها حتی به 40 سال هم نمیرسد.
ــ دستمزد و حقوقهایی که در ناچیز بودنشانْ بردگیِ شغلهای دوم و سوم را بهدنبال دارد، کانون خانواده را بهطرف فروپاشی سوق میدهد، کودکان و نوجوانان فراری را بهدنبال دارد، زمینهی پیدایش کودکان کار و خیابانی را ایجاد میکند، و بهتنفروشی نیز دامن میزند.
ــ افزایش روزافزون اشکال مختلف حاشیهنشینی [اینجا] و [اینجا]، افزایش کارتونخوابی را بهدنبال داشته که این یک نیز بهنوبهی خود در دوجهت گسترش یافته است: از یک طرف گورخوابی و از طرف دیگر تاکسیخوابی که بنا بهویژگی فقرزدهای که دارند، نه تنها پیامدهای فاجعهبارشان روشن نیست، بلکه آمار دقیقی هم از آنها در دست نیست و تحقیقی هم در این زمینه صورت نمیگیرد.
ــ پدیدهی بهسرعت در حال افزایش تنفروشی که سن این نوع از بردگی را تا 12 سالگی هم کاهش داده است.
ــ نزدیک به 30 هزار قربانی تصافات جادهای، حدود 650 هزار نزاع ارجاعی سالانه بهپزشکی قانونی و بیش از 1000 قتل با اسلحهی سرد در سال که نتیجهی بیارزشی نیرویکار است و پرخاشگری و خشونت را بهعنصری جاری و رایج در برخوردهای عادی مردم تبدیل کرده است.
ــ افزایش فاجعهبار خودکشی، تفتیش پلیسی در همهی ابعاد زندگی (که حتی توالت خانهها را نیز دربرمیگیرد)، و دهها نابهسامانیِ فاجعهبار ریز و درشت دیگر که شرح و تفسیر آنها مصداق مثال مثنوی 70 من خواهد بود.
همهی پدیدههای نامبردهی بالا و همهی آن فجایع اجتماعی و روانی دیگر، که شناخت آنها بهتحقیق و آماربرداری گستردهای نیاز دارد، نشانههای حاکمیت نظام جمهوری اسلامی است که در واقع نظام سرمایهداری با ویژگیهای فرهنگیـاسلامی و اجتماعیـتاریخی جغرافیای سیاسی ایران است.
اگر این فجایع مختص جامعهی ایران بود، دراینصورت انگشت گذاشتن روی وجه اسلامی و صرفاً سیاسی رژیم حاکم در ایران جای بحث و بررسی بیشتری داشت؛ اما فجایع فوق نه تنها در ایران (که تحت سیطرهی رژیم اسلامی است)، بلکه در بسیاری از کشورهای دیگر نیز (مانند تایلند) که بهلحاظ دینی ربطی هم بهاسلام ندارند، قابل مشاهده است. بهطورکلی، بسیاری از فجایع نامبردهی بالا، گرچه بهاشکال متفاوت و متأثر از ویژگیهای سرزمینهای گوناگون، اما با جوهرهی همسان، در بسیاری از کشورهای غیراسلامیِ آسیا، آفریقا، آمریکای لاتین و حتی اروپا و ایالات متحده نیز بهطور واضحی قابل مشاهده است و بهکرات هم مشاهده و ثبت شده است.
*****
یکی از شیوههایی که اغلب افراد و گروههای «اپوزیسیون» ایرانی برای بیان چیستی، چگونگی و بهطورکلی ماهیت جنایتکارانهی جمهوری اسلامی بهآن متوسل میشوند، مقایسهی آشکار یا ضمنی وضعیت بهاصطلاح قانونمدارانه، رفاهی، و امکانات انسانی در اروپای (شمالی و غربی) و نیز ایالات متحده با جمهوری اسلامی است. مهمترین نکتهای که دربارهی این مقایسهها میتوان گفت، سطحی (و در واقع) غیرواقعی بودن آنهاست. چراکه منهای استاندارد بالایِ رفاهی کشورهای شمالی جهان که عمدتاً ناشی از چپاول چندصدسالهی کشورهای جنوبی جهان (مانند ایران) است، بسیاری از فجایعی هم که در اروپا و آمریکای شمالی واقع میشود، مورد توجه قرار نمیگیرد، که نتیجهی آن بههرصورت ارائهی تصویری دروغین از این کشورهاست.
برای مثال، طی 10 سال گذشته 2556 کودک پناهجو در هلند گم شدهاند که در مقایسه با فاجعهی سرنگونی پرواز شماره 752 هواپیمای اوکراینی بسیار فاجعهبارتر، غیرانسانیتر و دلخراشتر است. سارقین این کودکان با آنها چه میکنند؟ گرچه پاسخ بهاین سؤال هولناک است؛ اما بیان آن میتواند بهدرک بهتر ماهیت و ساختار وجودی جمهوریهای اروپایی که اغلب با رادیکالنمایی بهشتآسا تصویر میشوند، کمک کند: خوش هیکلترین، خوش سیماترین و بازارپسندترین آنها را از همان کودکی بهتنفروشی میکشانند؛ و آنهایی هم که قابل عرضه بهبازار سکس نیستند، از هلند بیرون برده میشوند تا در جاهای «امنتر» بهقطعات مختلفِ چشم و کلیه و کبد و غیره تقسیم شوند و هرقطعه را در بازار سیاه اعضای بدن بفروشند!
هلند یکی از لیبرالـبورژواترین، «دمکرات»ترین و مرفهترین کشورهای اروپاییـآمریکایی است؛ و یکی از ویژگیهای دموکراسی بورژوایی قانونمدار بودن آن است. برای مثال، قضات در هلند برخلاف دادستان که در استخدام دولت است، در استخدام دولت نیستند، و دولت درست مانند مردم عادی که وکیل میگیرند، قاضی میگیرد که قضاوت دادگاه معینی را برعهده بگیرد. از این هم قابل توضیحتر اینکه دادگاههای هلند نه تنها براساس اقرار متهمین قضاوت نمیکنند، بلکه گزارشها و تحقیقات پلیس را هم تا زمانی که درستی آنها توسط دستگاه قضایی اثبات نشود، اساس قضاوت قرار نمیدهند. با همهی این احوال، هلند یکی از بهشتهای فرار مالیاتی در جهان است و بهبهشت تبهکاران مواد مخدر در اروپا نیز تبدیل شده است. نتیجه اینکه منهای رفاه نسبی که عمدتاً ناشی از چپاول کشورهای بهاصطلاح درحال توسعه است، هلندِ بورژوا دمکرات و غیراسلامی ـبهلحاظ جنایتپیشگیـ دارای همان جوهرهای است که شاکلهی اساسی جمهوری اسلامی است. بنابراین، وقوع انواع و اقسام فجایع انسانی در ایران نه بهخاطر اسلامی بودن این رژیم که اساساً ناشی از بورژوایی بودن آن است که در تبلیغات «اپوزیسیون» و ازجمله در همین «عاشورایی» که برای سرنگونی جنایتبار هواپیمای اوکراینی راه انداختند ـخواسته یا ناخواستهـ پنهان میشود.
آنچه باید روی آن تأکید کرد، بهعبارتی این استکه هلند نه تنها وضعیت وجودی همهی کشورهای پیشرفتهی سرمایهداری را در ویژگی خود بیان میکند، بلکه فراتر از اینکه کشورِ خاصی، اعم از «توسعهیافته» یا «درحال توسعه» باشد، وضعیت عمومی مناسبات و نظام سرمایهداری در همهی کشورهای جهان کنونی را نیز، منهای چگونگی حاکمیت ایدئولوژیکـسیاسی آن (اعم از اینکه اسلامی یا غیراسلامی باشند)، بهطور واضحی نشان میدهد.
فجایع انسانی که علت اساسی همهی آنها فقر اقتصادی ناشی از وجود نظامهای سرمایهداری، استثمار نیروی کار و چپاول مازادهای طبیعی است، مختص ایران یا هلند نیست. بهبیان روشنتر: فقر، سوءِ استفادهی جنسی از کودکان، گسترش تن فروشی زنان و مردان در جهان، گسترش افسردگی و حدود 800000 خودکشی سالانه در جهان، مرگومیر دهها هزار کودک در اثر جنگهای منطقهای، بهعلاوهی انواع دیگر مصیبتهای گریبانگیر بشری نه تنها ناشی از اسلام یا هر دین دیگری نیست، بلکه ناشی از هیچ تبیین ایدئولوژیکـسیاسیِ دیگر هم نیست. تبیینهای ایدئولوژیک (اعم از مذهبی یا غیرمذهبی) تاآنجایی کارآیی دارند که مناسبات اقتصادیـاجتماعی معینی بهآنها امکان و اجازهی وجود و بقا میدهد و آنها نیز بهواسطهی ترویج و القای اشکال مختلف ماورائیتباوری و ماورائیتگراییْ بقای آن مناسبات را استحکام بیشتری بخشیده و بهضریبِ امکان تداوم آن نیز میافزایند.
*****
ــ سالها پیش با یکی از رفقای بسیار عزیزم حوالی خیابان انقلاب قرار داشتیم. پس از اجرای قرار، درحال قدم زدن و گفتگو بودیم که با یک آشنای مشترک برخورد کردیم؛ او با حالتی نیمهغمگین و نیمهعصبانی تعریف کرد که دختر 7 سالهی همسایهشان که با بساط چوبکی روی کول پدرشان امرار معاش میکنند، دیشب مُرد. بهنظر این آشنا علت مرگ دخترک نداشتن غذای کافی و عدم معالجات لازم در مقابل بیماری بسیار سادهای بود. پس از چند دقیقه سکوت، رفیق همراهم با نوعی شیطنت که حاوی پیام خاصی هم بود، گفت: خوش بهحال دخترک و خوش بهحال پدر و مادرش که بچهشون تو این سنوسال مُرد!؟
من با حالتی پرخاشجویانه گفتم فلانی چی میگی؟ اولاً که اون دختر هزار جور آرزوی بیان نشده داشت که میبایست بزرگ میشد، و اگر نه همه، اما بخشی از آنها را تجربه میکرد و از تجربهی خودش لذت میبرد و بهزندگیش معنی میداد.... رفیقم حرفم را قطع کرد و گفت: تو تضمین میکنی یا ما میتونیم تضمین کنیم که این دختری که مثل دستهی گل پژمرده شده و دیروز با مرگی بدون زجر و خصوصاً بدون تحقیر با این دنیای پُر از فاجعه خداحافظی کرد، اگر زنده میماند میتوانست بدون زجر و تحقیر، زندگی کند؟
با نوعی استفهامِ غمگینانه جواب دادم نه؛ و سکوتی بسیار سنگین و طولانی ما را فراگرفت که حتی متوجه نشدیم که اون آشنایی که ما را بهاین وادی تلخ کشانده بود، کِی ما را ترک کرد تا ما در سکوت برخاسته از آرزوهای حسرتزده و ناامیدوارمان همچنان غوطهور بمانیم. سکوتی که هنوز هم بعضی وقتها سنگینی و حسرتِ تلخ آن را احساس میکنم.
ــ اگر همین امروز مسافتی در حدود میدان امام حسین (فوزیه سابق) تا میدان آزادی (شهیاد سابق) را در خیابانهایی که بهشمال شهر تهران راه میبرند، کمی آهسته طی کنیم، خیلی راحت با حدود 400 بچهی زیر 12 سال مواجه میشویم که با فروختن گل، فال، آدامس و غیره ویا با پاک کردن شیشهی ماشینها ـبهنوعیـ در پیِ کسب درآمد و پول هستند. از این بگذریم که بسیاری از آنها صاحب و ارباب دارند و مثل رانندههای تاکسی سابق شبانه باید دخل بدهند؛ اما نکتهی واقعاً امروزی، «مدرن» و «متساویالحقوق» این کودکان در این است که برخلاف آن روز که من با رفیقم قدم میزدیم و آن آشنای تلخگو را دیدیم، حدود نیمی از این کودکان دختر هستند؛ و نه تنها هیچ تضمینی وجود ندارد که زندگی را بدون زجر و تحقیر پشتِسر بگذارند، بلکه شواهد و قرائن بسیاری حاکی از این است که بسیاری از آنها مورد انواع تجاوزها و ازجمله تجاوز جنسی قرار میگیرند و بهتن فروشی و گورخوابی و هزار مصیبت غیرانسانی دیگر نیز کشانده خواهند شد!
ــ برای لحظهای تخیل کنیم که در وضعیتی غیرمنتظره و خلقالساعه این امکان بهوجود بیاید که 200 نفر از همان بچههایی را که در خیابانهای تهران و دیگر کلانشهرها بهنوعی درگیر پول درآوردن و بیگاریِ کودکانه هستند، با شکم سیر و لباسهای شیک و احترامات معمول برای یک سفر گردشی و درعینحال تفریحی سوار هواپیما شوند. شادی آنها نه تنها وصفناپذیر، بلکه برای ناظرین چنین صحنههایی شعفانگیز و امیدآفرین نیز خواهد بود. گرچه این بچهها که اغلب حتی تجربهی سرعتهای بالا با اتومبیل را هم ندارند، بههنگام پرواز هواپیماْ هیجانی ترسآلوده از خود نشان میدهند؛ اما پس از اینکه مهماندارها با مهربانی و احترام بهآنها بگویند که میتوانند کمربندهای خودرا بازکنند، و مقداری تنقلات (مثلاً بستنی یا شکلات) بهآنها تعارف کنند، آرام میشوند و در مقایسه با زندگی دیروز خود درخیابانهای شهرْ لذتی بهشتآسا و وصفناپذیر را نیز احساس خواهند کرد.
ــ در مقایسهی بین بردگی، بیگاری و اشکال مختلف تجاوزی که این کودکان در معرض آن قرار دارند، و احساسی که اینک در داخل هواپیما از زندگی دارند، این سؤال پیش میآید که آیا زیست 30 ساله در شرایط بردگی بهچند ساعت زندگی در وضعیتی که تخیل کردیم، نمیارزد؟ از تئوریبافیهای ظاهراً اومانیستی و شعارپردازیهای سوپر انقلابیِ حقیقتاً پاسیویستی که بگذریم، بههمان سیاقی که افراد زیر شکنجه در تکاپوی پایان بخشیدن بهزنده بودنی هستند که شکنجه را امکانپذیر میسازد، و بهپیروی از طنز خردمندانهی آن دوستی که کمی بالاتر تحت عنوان «رفیق بسیار عزیز» از او نام بردم، چارهای جز این ندارم که بگویم: وقتی که تبادلات فرارونده و همچنین کنشهای سازماندهنده و درعینحال سازمانیابندهای در مقابل سقوط روزافزون ارزشهای انسانی و انقلابی وجود ندارد تا نویدبخش رهایی کودکان بردگی و بیگاری باشد، مرگ این کودکان ـدرست همانند آدمی که زیر شکنجه قرار داردـ گرچه با اندوهی جگرخراش همراه است، اما برای خودشان نوعی رهایی بهحساب میآید. آری، مرگ (مثلاً در حادثهی سقوط هواپیما که انتظار آن نمیرود و احساس هم نخواهد شد) در مقایسه با زیست کنونی و آتی این کودکان رهایی از شکنجه و تحقیر و تجاوز است!؟؟
*****
بسیاری از سایتهایی که خودرا اپوزیسیون وضعیت سیاسی موجود در ایران تعریف میکنند، در همراهی و همنوایی با خردهبورژوازی رانتخوارِ روبهورشکستگی (که برخوردش با فرودستان نیز تفرعنآمیز است)، ضمن اینکه بهگونهای اغراقآمیز و در عینحال پرخاشگرانه بهسوگ 176 قربانی پرواز شمارهی 752 نشستند که با موشک سپاه پاسدارن سقوط کرده، از احساس فریبخوردگی و مغبونیت نیز سرشار بودند. چرا؟ برای اینکه دولت جمهوری اسلامی پس از 3 روز، آن هم در اثر فشارهای بینالمللی، بالاخره حقیقت را پذیرفت که علت سقوط این هواپیما موشکپرانی سپاه پاسداران بوده است. نکتهی ضمنی و نهفته در چنین احساس و چنین بیاناتی این استکه دولتهای لیبرال دموکراتیک که پرچمدارشان ایالات متحده است، درصورت وقوع اینگونه حوادث بهپاس ارزشهای لیبرال دمکراتیکْ بیدرنگ حقیقت را بیان میکنند تا مردم عزیزشان (مانند خردهبورژوازی دُردانهی ایرانی و اپوزیسیونی که از یک طرف طیف گستردهاش تو بغل «عمو» ترامپ و بورژوازی لیبرال دموکرات اروپاییآمریکایی غش میکند و سوی دیگر طیفش در آغوش دایی پوتین و بورژوازی تازه بهدوران رسیده و فوقالعاده خبیث چین از هوش میرود، دچار سرخودرگی و مغبونیت نکنند و دموکراسی بورژوایی نیز خدشهدار نشود.
*****
پرواز TWA تیدبلیوای 800، متعلق بهشرکت هواپیمایی ترنس ورلد ایرلاینر (TWA)، در 17 ژوئیه 1996 دوازده بعد از برخاستن از باند فرودگاه جان اف کندی بهطور ناگهانی منفجر شد؛ لاشهی آن در جنوب لانگ آیلند بهدرون اقیانوس اطلس سقوط کرد؛ و تمامی 230 سرنشین این بوئینگ 747 (212 مسافر و 18 خدمه) که از نیویورک بهقصد پاریس حرکت کرده بود، کشته شدند.
از صبح روز بعد از حادثه، کارشناسان ستاد ملی ایمنی حملونقل ایالات متحده بهمحل حادثه رفتند تا بتوانند از نزدیک شواهد موجود را بررسی نمایند. آنها قطعات لاشهی هواپیما را بهمنظور مونتاژ، بازسازی و بررسی تمامی احتمالات بهآشیانه منتقل کردند. مقامات سازمان امنیت حملونقل ملی بهبررسی علل فنی این سانحه پرداختند و همزمان، مسئولان افبیآی تحقیقات کیفری در مورد پرواز تیدبلیوای 800 را آغاز کردند.
انفجار ناگهانی این هواپیما فرضیههای اولیه متعددی چون وجود یک حملهی تروریستی، ورود یک بمب بهصورت قاچاقی بهداخل هواپیما، اصابت احتمالی یک شهابسنگ، هدف گرفتن اشتباهی این هواپیما توسط رزمناوهای نیروی دریایی ایالات متحده (که همزمان با سقوط هواپیما درحال مانور و تمرینات نظامی بودند) و حتی مداخلهی امواج الکترومغتاطیسی را نیز مطرح ساخت.
افبیآی 16 ماه پس از شروع تحقیقات اعلام کرد که هیچ مدرکی دال بر وقوع حملهی تروریستی پیدا نکرده است و بهتحقیقات خود در این خصوص خاتمه داد. سرانجام، ستاد ملی ایمنی حملونقل ایالات متحده آمریکا نتایج تحقیقات 4 سالهی خود را (که یکی از پیچیدهترین و پرهزینهترین تحقیقات سوانح هوایی تاریخ ایالات متحده آمریکا بهحساب میآید) در23 اوت 2000 منتشر کرد. این ستاد در گزارش خود علت انفجار این هواپیما را چنین اعلام کرد که: جرقه در مدار اتصال کوتاه الکتریکی (مدار سیمکشی هواپیما) سبب مشتعل شدن بخارهای مجاور مخزن سوخت که در بال میانی هواپیما قرار دارد، شده است و در نهایت مخزن خالی سوخت هواپیما بهحدی داغ گردیده که بهیکباره منفجر شده است.
هرچند بنا بهادعای مقامات مسئول رسیدگی بهسانحهی تیدبلیوای 800، انفجار هواپیما طبیعی و بهعلت بُروز نقص فنی در داخل هواپیما بوده است، اما برای بسیاری از کارشناسان و خویشاوندان قربانیان این سانحه، نتایج تحقیقات هیچگاه قابل قبول نبوده است. بهباور اینها شواهد موجود و مشاهدات عینی شاهدان حاکی از بُروز نقص فنی نیست و در این میان مقامات رده بالای آمریکایی بهمنظور پنهان ساختن اشتباهات خود حقیقت این ماجرا را پنهان کرده و در روند تحقیقات و ارائهی اطلاعات حقیقی صادق نبودهاند. برای مثال، علیرغم اینکه اطلاعات و مدارک رادار پروازی تیدبلیوای 800 در همان روزهای اولیه حادثه پیدا شده بود، مقامات امنیتی آمریکا اعلام کردند که این اطلاعات مفقود شده و بعد از دستبرد و بعضاً ناپدیدسازی این مدارک و اسناد، آنها را منتشر کردند.
بههرروی، تمامی شاهدان عینی این سانحه (که 736 نفر بودند) اذعان داشتند که لحظاتی قبل از انفجار هواپیما یک شئ نورانی عجیب (مانند یک گلولهی آتشین یا چیزی شبیه بهموشک) بهصورت زاویهدار از سمت دریا بهبالا حرکت شده و درست بلافاصله بعد از آن، هواپیما منفجر شده است. از میان شاهدان عینی 258 نفرشان در مصاحبه با افبیآی اصرار داشتند که هواپیما براثر برخورد یک شئ خارجی سقوط کرده است.
دایت برولی خلبان دیگری (از خطوط هوایی ایرفرانس) که همزمان با این هواپیما در آن منطقه در حال پرواز بود و لحظاتی قبل از انفجار دقیقاً بر بالای هواپیمای بوئینگ 747 (که بهترین زاویه دید است) قرار داشت، بیان کرد: «نور روشنی همراه با یک رد آتشین، نزدیک هواپیما، درست پیش از منفجر شدنش مشاهده کردم». بسیاری از شاهدان عینی از این فرضیه که رزمناوهای نیروی دریای آمریکا در حین مانور نظامی در محاسبات خود خطا کردهاند و این هواپیمای مسافربری را بهاشتباه مورد هدف قرار دادهاند، حمایت کردند. هرچند فرضیه سقوط هواپیما بهواسطهی اصابت موشک هنوز بهطور قطعی اثبات نشده است و هنوز هم پس از گذشت سالیان طولانی علت قطعی این سانحه در هالهای از ابهام باقی مانده است. اما فرضیه اصابت موشک بهاین علت از سایر فرضیهها قویتر است که نیروی دریایی آمریکا در همان روز (17 ژوئیه 1996) در سواحل جنوبی لانگ آیلندِ نیویورک (که از تراکم جمعیتی بسیار بالایی دارد)، مشغول برگزاری و انجام مانورهای سری و نظامی بود.
بههرروی، علیرغم انکارهای اولیه، سرانجام نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا پس از پیدا شدن اسناد و مدارک مفقود شده، حضور حداقل 3 رزمناو جنگی خود را در زمان وقوع این حادثه در اقیانوس اطلس پذیرفت.
....................
بههرروی، حقیقت فقط نزد خداست؛ چراکه او اَعلَم است.... درغیر اینصورت علت سقوط پرواز تیدبلیو 800 از پردهی اتهام ناشی از تناقض بین مشاهدات مردمی و نتیجهگیری دولتی بیرون میآمد!؟
*****
یکی از روشنگرانهترین معیارها برای ارزیابی طبقاتیـتاریخی یک کنش اجتماعی که تا تظاهرات ضددولتی هم پیش میرود، نگاه بهعمدهترین شعارهای آن است. شعارهای آکسیونهای پس از فاجعهی سرنگونی پرواز شماره 752 و خصوصاً در اعتراضات 21 دیماه 1398 بهشرح زیر بود:
ــ اینهمه جنایت، مرگ براین ولایت؛
ــ سلیمانی قاتله، رهبرش هم قاتله؛
ــ خامنهای حیا کن، مملکت رو رها کن؛
ــ بترسید، بلرزید، ما همه باهم هستیم؛
ــ 1500 نفر، کشتهی آبان ماست؛
ــ کشته ندادیم که سازش کنیم، رهبر قاتل رو ستایش کنیم؛
ــ بهمن نگو فتنهگر، فتنه تویی ستمگر؛
ــ مرگ بر دیکتاتور؛
ــ سپاهی حیا کن، مملکت رو رها کن؛
ــ توپ، تانک، فشفشه، آخوند باید گم بشه؛
ــ نظام جنایت میکند، رهبر حمایت میکند؛
ــ دشمن ما همینجاست، دروغ میگن آمریکاست؛
ــ ننگ ما، ننگ ما، رهبر الدنگ ما؛
ــ حکومت سپاهی نمیخواهیم، نمیخواهیم؛
ــ فرمانده کل قوا، استعفا استعفا؛
ــ سپاهی بیکفایت، مایه ننگ ملت؛
ــ خامنهای باهوش باش، ما ملتیم نه اوباش؛
ــ مرگ برستمگر، چه شاه باشه، چه رهبر؛
ــ مرگ براصل ولایت فقیه
ــ اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا.
منهای این نظرِ قابل تحقیق و بررسی که بخش عمدهی این شعارها مدیریت شدهاند؛ اما وجه مشترک همهی آنها، گرچه بهاشکال و پتانسیلهای متفاوت، رژیمچنجیاند، و نه تنها بار طبقاتی و سوسیالیستی ندارند، بلکه میتوانند بهمثابهی ابزار ضدسوسیالیستی نیز مورد استفاده قرا بگیرند!؟
*****
با کنار هم چیدن نکاتی که تا اینجا (همانند قطعات یک پازل) ارائه کردیم، تصویری ترسیم میشود که در پرتو دو سؤال اساسی (بهمثابهی دو روی یک سکهی واحد) چهرهای آشکارتر پیدا میکند: اول اینکه، عامل تعیینکنندهی شکلگیری و بروز فجایعی که اشاراتی بهآنها داشتیم، چیست؟ دوم اینکه چرا افراد و گروههایی که خود را اپوزیسیونِ رژیم جمهوری اسلامی معرفی میکنند، علیرغم وجود انبوه عظیمی از فجایع با قربانیهای بسیار پرشمارتر و جنایتبارتر، اینچنین روی فاجعهی موشکپرانی سپاه پاسداران بهسوی هواپیمای اوکراینی و سرنگونی آن متمرکز شدند، جزئیات آن را بهتصویر کشیدند و شیون و زاری سردادند، و حتی این نوحهسرایی را بازنشر کردند که: «ببینید با چه هیولاهایی طرفیم! جوانان ما را میکُشند، پیکرشان برمیدارند و تشییع میکنند! و ما را از گرفتن مراسم منع و تهدیدمان میکنند!»؟
گرچه پاسخ این دو سؤال بههم پیوسته در لابلای نکات ارائه شدهی بالا وجود دارد و با کمی دقت قابل بازخوانی است؛ اما از تکرار صریحتر و تأکیدآمیزتر این پاسخها میتوان بهاین نتیجه رسید که قسمت عمدهی آن بخش از سوسیال دمکراسیِ «اپوزیسیونِ» جمهوری اسلامی که خط فاصل خودرا از «محور مقاومتیهایِ» پرو شرقی و طرفدار وضعیت موجودِ جامعهی ایران جدا کرده است، بدون اینکه مورد اصابت موشک قرار گرفته باشد، بنا بهماهیت سوسیال دمکراتیک خودْ از آن سوی بام سقوط کرده و در نقطهی مقابل «پرو شرقیهای» طرفدار وضعیت موجود (که معنای عملیاش طرفداریِ شرمگینانه و پنهان از رژیم جمهوری اسلامی است)، در مقابل سؤالِ «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟! فعلیت «پرو غربی» را برای خود برگزیدهاند که در مختصات کنونی معنایی جز فعلوانفعلات رژیمچنجی در راستای منافع بورژوازی بهاصطلاح غربی و خصوصاً بورژوازی ایالات متحده ندارد.
انتخابِ راهکارهای راهبر بهسرنگونی سوسیالیستی نظام سرمایهداری حاکم بر جغرافیای سیاسی ایران مستلزم تلاش در ایجاد ارتباط ارگانیکشونده، سازمانیابنده و خودآگاهکننده با تودههای کارگر و مردم زحمتکشی استکه زیر فشارهای سیاسیـاقتصادیـاجتماعی و همچنین از پسِ سنتهای باقیماندهی ماقبل سرمایهداریْ بهطور اسفانگیزی در پراکندگی بهسرمیبرند و تشکل گریزند. چنین رویکردی مستلزم حضور اساساً معقول نسبتاً محسوس در داخل کشور، فعلیتی مستمر، نسبتاً طولانی، پُرشتاب، تحقیقاتی دربارهی علتها، و نیز رویگرداندن از هیجانات رژیمچنجی استکه نخستین گام آنْ تعویض ریل پوزیسیون رهبری و قهرمانی برای این مردم بهدوستی با آنهاست. در دشواری و سنگینی این نخستین گام بهکرشمه و تمثیل میتوان گفت که در مواردی ـحتیـ از قرار گرفتن در مقابل جوخهی اعدام هم دشوارتر است!؟
اما، رویکرد رژیمچنجی بهواسطهی مطلقیت بخشیدن بهپوستهی سیاسیِ نظام سرمایهداری، بزرگنمایی پارهای فجایع و پنهان کردن کلیت فاجعهآفرین این نظام در پسِ تبیینهای ایدئولوژیک آن (که زمینهی مناسبی برای کنشهای آکسیونیستیِ خارج از کشوری را فراهم میکند)، با تصوری زودبازده، مملو از هیجان، قهرمانگرایانهـقهرمانپرورانه، و در بسیاری از مواقع با استفاده از کمکهای سیاسیـاجتماعیـاقتصادیِ بورژوازی غربی یا غیرخودیـغربگرای منطقهای و نیز کمک خردهبورژوازی خودی همراه است، که با ماهیت «طبقهی متوسطی» سوسیال دمکراسی همخوان است و برخلاف پراتیک سوسیالیستی و انقلابی نیازی بهتغییر ریلهای انسانیـانقلابی در رابطه با کارگران، زحمتکشان و فرودستان جامعه ندارد.
بهبیان روشنتر: کنش انقلابیـسوسیالیستی یا تغییری که توأم با حرکت تاریخی باشد، مستلزم دگرگونیهای انقلابی بسیار ژرفی در خاصههای سوسیال دمکراتیک «اپوزیسیون» رژیم است؛ درصورتیکه کنشهای رژیمچنجی با تکیه روی جنبهی خردهبورژواییِ سوسیال دمکراسی، بینیاز از تغییرِ تکاملدهندهی خویشتن و حرکت تاریخی، تنها روی تغییرِ صرف که ناگزیر فقط پوستهی سیاسی نظام سرمایهداری را هدف میگیرد، متمرکز میشود و چنانچه بهاهداف خود (که احتمال تحقق آن بسیار ناچیز است) دست یابد، ارمغانش برای تودههای کارگر و مردم زحمتکش و فرودست وضعیتی بسیار استثمارگرانهتر و جنایتبارتر از وضعیت کنونی است. راز نوحهسرایی و بزرگنماییِ موشکپرانی بههواپیمای اوکراینی و چشم پوشیدن از ذات جنایتکارانهی نظام جمهوری اسلامی (که بورژوایی است) در همین «تغییرِ صرف»در مقابل «تغییرِ توأم با حرکت تاریخی» است.
آخرین کلام اینکه: شعار «خیابان سنگر است»، آگاهانه یا ناآگاهانه شعار همهباهمی و فراطبقاتی است که فقط بهدرد تحرکات رژیمچنجیِ ضدکارگری میخورد و بههمین دلیل هم ارتجاعی است. تودههایی که بدون سازمان و آگاهی طبقاتی بهخیابان میآیند، حتی اگر بهلحاظ کمّی بسیار هم پُرشمار باشند، ازآنجاکه از مناسبات تولیدیـاجتماعی خود که شاکلهی کیفیِ هویت آنهاست، تهی میشوند، امکان تبادل مفهومی ندارند و نامتشکلتر از پیش بهخانه بازمیگردند تا تحت سیطرهی بیشتر کنشهای رژیمچنجی قرار بگیرند و سیاهچال جمهوری اسلامی را بهسیاهچالی تبدیل کنند که خودشان از فعالین آن بودهاند!؟
*****
بههرروی، اگر قرار براین باشد که راستای تغییری انتخاب شود که حرکتی طبقاتیـتاریخی را در هرگام بهآزمون میکشد، در رابطه با تودههای مردم از اساس باید بهگونهی دیگری عمل کرد؛ یعنی:
برای مردمی که بهتحقیر در تمام شئون و مناسبات اجتماعی تن دادهاند، نباید برتر و شریفتر بود؛ شرافتمندان تنها بار حقارتهای چنین مردمانی را میافزایند.
برای مردمی که در تمام حرکات اجتماعی خطا کردهاند، نباید درستکارانی نصیحتگر بود؛ پندآموزان تنها بر بُعد خطای چنین مردمی میافزایند.
برای مردمی چنین فروکوفته و درمانده نباید دلسوز بود یا برآنان ترحم کرد؛ ترحم و دلسوزی تنها حسی است که حتی عشق را میکشد، کاری که از تنفر هم ساخته نیست.
آنچه در برابر این مردمْ انسانی است، مقدمتاً همدردی است.
در همدردی است که دو انسان برابر، با دردی مشترک بیآنکه وامدار یکدیگر باشند، در کنار هم میایستند، و بهامکان تبادلات انسانی و انقلابی دست مییابند.
در هر حسی غیر از همدردی، چه اشرافیت شرف باشد، چه نصیحتگری، یا تمایزی روشنفکرانه و یا ترحم، آدمیان دو پارهاند. پارهای با چهرهای نیمهخدایی و خودبیگانهکننده بهتصویر موجودی مینگرد که آن پارهی دیگر در فرودست، درحالیکه از انسانیت خود سلب شده آمادهی مصلوب شدن بر صلیب اشرافیت اوست.
در ترحم، تحقیر شریفانهی موجود اشرف، یا در جستجوی کُرنش و سپاس بندهوار موجودِ فرودست است یا در پی توهم باور بهبرتری خود بر دیگری است.
برای مردمی چنین باید تنها دوست بود و همدرد، همراه و همپا و شانه بهشانه. چنین کسی اگر چه خود حقیر نیست حقارت دیگران را برنمیتابد و اگر چه خطاکار نیست در خطای دیگران نیز خود را سهیم میداند و مسئولیت آن را میپذیرد.
آنکس که درد میکشد تنها بهدردِ خودْ آگاه است و آنکس که همدردی میکند نه تنها بهدرد، بلکه بهخود نیز آگاه است.
همدرد بودن چون گذر کردن از یک رود است آنسان که رود را از خویش بگذرانیم، گذشتن از یک کوه بهگونهای که کوه را در خود درنوردیم، پیمودن یک راه چونانکه راه را در خود بپیماییم. چنین است وحدت جانها و بدانیم که، جان هر زندهدلی، زنده بهجان دگریست.
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوششم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوپنجم
[به«نظرم» عموئی یک تودهای تمام عیار است. و با همه توان در خدمت «آرمانهای»پایهای حزبش و از همین منظر است که در نقل وقایع قلم زده است. کتاب «دُرد زمانه» بهقوت و دقت این سوگیری کاملاً جانبدارانه را بیان و عیان میکند. در نتیجه آنچه عمویی در این کتابش هم آورده پر رنگ کردن و ارج نهادن بههمان قداست متحزب خود اوست. شاید تنها حُسن و قبح کتابش هم در همین باشد. (درباره شناخت و تحلیل تاریخی حزب توده در مقام دیگر باید نوشت، که جای خود را درکارهایم دارد). در این بخش از خاطرات تنها بهوقایع زندان از دید عمویی در این کتاب اشاره میکنم، ددر نوشته عمویی «وقایع تقطیع و گزینش شده» آمده. او با یادآوری جریانسازی، تودهای بودنش و ضد جریان اصلی «چریکی» این رویداد را شرح داده و اوصافی دارد].
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوپنجم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوچهارم
یکی از سرگرمیها آنروزهای سلول انفرادی در پس حوداث خونبار مقاومت «کتاب گویی» برای جمع هم بندیها بود. من داستان کوتاهی از ماکسیم گورکی را برای جمع تعریف(بازخوانی ذهنی) کردم که مورد استقبال و تحسین (شخصیتهای مطرح«چپ») قرار گرفت. در این قصه کوتاه نویسندهای(که بنظر خود ماکسیم است) با انقلابیای(که به مشخصات لنین) است بر میخورد. انقلابی نویسنده را مورد سئوالاتی قرار میدهد و او را بسوی نوعی خودکاوی و خودشناسی از جنس «خودآگاهی» اجتماعی سوق میدهد. گفتگو در فضایی اتفاق می افتد که نویسندهی داستان سرمست از موفقیتهای حرفهایش پس از نشر و استقبال اثریست که به تازهگی منتشر کرده میباشد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوچهارم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیوسوم
رئیس ساواک آمد و بهبازجو چیزهایی گفت، و او هم دستور فلک کردن مرا داد. این تجربهی تازهای بود از کتک خوردن. یک چوب بهطول بیش از یک متر و بهقطر حدود پنج سانت، از دو سرش یک طناب کتانی ضخیم گذرانده بودند. شبیه یک کمان، اما با آزادی بیش از طول طناب. دو پا را از مچ بین چوب و طناب میگذاشتند و چوب را میپیچاندند تا پا بین طناب و چوب صفت میشد. شکنجهشونده روی زمین بهپشت قرار داشت و چوبِ فلک در دست دو نفر بود که ایستاده بودند. کفِ پا آمادهی شلاق خوردن بود؛ و شلاق هم همان کابل برق چند لایه بود. تعدادی زدند، اما خیلی ادامه ندادند. چوب را شُل کردند و پاهای کبود و ورم کرده آزاد شد. اینجا دیگر مثل بازجوییهای اوین دستور «پاشو راه برو» در کار نبود. جالب اینکه چشمبند و دستبند دوباره بهکار گرفته شد. اینبار یک پابند هم بهپاها زدند. وسیلهای مثل دستبند، اما ضخیمتر و با زنجیری بلندتر، بهحدی که میتوانستی فقط قدمهای کوتاه برداری.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیویکم
اولین تبعیدیها از هر دو زندان شماره چهار و سه همزمان فراخوانده شدند و بهزندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همهی زندانیان برای بدرقه بهراهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست میزدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف بهسمت درِ بند (زیر هشت) حرکت میکردند و با تک تک افراد دست میدادند و روبوسی میکردند. برخی میگریستند و برخی یاران همرزمشان را در بغل گرفته، میفشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانیکه بهتبعبد برده میشدند، بهدرود میگفتند. شعارها از جمله اینچنین بود: «امید بهپیروزی آتی خلق قهرمان».
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه