دربارهی جنگ و تهاجم روسیه بهاوکراین
آن افراد و گروههایی که با شعار توقفِ بلادرنگ جنگ ویا با بیانِ محکومیت تهاجم نظامی روسیه ظاهراً موضع صلحطلبانه میگیرند ـخواسته یا ناخواستهـ ضمن تأیید وضعیت بورژوایی موجودِ جهان (که جنگ ذاتی آن است)، اما با پرش از روندی که وضعیت موجود جهان حاصل آن است، با نگاه حقوقی/سیاسی بهمسئله و تحت تأثیر مدیای تحت کنترل بورژوازی غربی ـدانسته یا نادانستهـ از ناتو و کشورهای شاکلهی آن (یعنی: بورژوازی غربی) دفاع میکنند؛ و بدینترتیب، با یک دست جنگ را پس میزنند و با دست دیگر همین جنگ را (چهبسا بهگونهای مخربتر) پیش میکشند.
دربارهی جنگ و
تهاجم روسیه بهاوکراین
نوشتهی: عباس فرد
تصویری کوتاه از جنگ
شکی در این نیست که اوکراین (صرفنظر از انگیزه و آنچه دلیل نامگذاری میشود) مورد تهاجم نظامی روسیه قرار گرفته است؛ همچنین شکی هم در این نیست که صرفنظر از تعداد کشتهها و زخمیها و نیز میزان خرابیها و چگونگی پایان یافتن این تهاجم نظامی، تودههای مردمِ اوکراین (نه طبقهی حاکم، دولت و دستجات فاشسیتی در این کشور) عمدهترین قربانیهای این تهاجم نظامی خواهند بود؛ علاوهبر همهی اینها، در این نیز شکی نیست که کنش و عملکرد همهی دولتها، نهادها، گروهها و افرادِ همسو با دولتها که آشکارا ویا از پشتِ پرده ـبههرنحوی، اعم از سیاسی و اقتصادی و اجتماعیـ از یکی از طرفین این جنگ حمایت میکنند، بورژوایی/امپریالیستی و ارتجاعی است.
بنابرهمهی این پارامترها (که در اثبات درستی آنها میتوان هزاران نوشته و سند ارائه کرد و بهتبادل گذاشت) تهاجم نظامی روسیه بهاوکراین و آنچه دولت اوکراین دفاع از وطن مینامد، فاقد هرگونه عنصرِ متصوری از ترقیخواهی و تکاملگرایی طبقاتی در همسویی با تهیدستان و تودههای مردم است؛ چراکه شرطِ ترقیخواهی و تکاملگراییِ همسو با تودههای مردمْ نه تنها حضور سازمانیافته و بهلحاظ طبقاتی نسبتاً خودآگاه کارگران و زحمتکشان در کشور مورد تهاجم است، بلکه این شرط مقدماتی (حتی برفرض موجودیت) اساساً درصورتی فعلیت اجتماعی/تاریخی پیدا میکند که تودههای کشور مهاجم و کشور مورد تهاجم ضمن سازمانیافتگی طبقاتیِ نسبتاً خودآگاه، درعینحال با یکدیگر رابطهی گستریابندهی طبقاتی، اجتماعی و تاریخی نیز داشته باشند تا بتوانند، در ناچیزترین حدِ متصور و ممکن (یعنی: از جنبهی دموکراتیک مبارزهی طبقاتی)، توانایی طبقاتی/اجتماعی/تاریخی خود را بهدولتهایی که هنوز بهشیوهی انقلابی سرنگون نشدهاند، بهطور نسبی تحمیل کنند. اما از آنجاکه تودههای کارگر و زحمتکش در روسیه و اوکراین دارای سازمانیافتگی طبقاتیِ نسبتاً خودآگاه نیستند؛ از اینرو، میتوان نتیجه گرفت که جنگِ فیالحال موجود و جاری در اوکراین نه تنها از همهی جنبههای متصورْ فاقد هرشکل و گونهای از ترقیخواهی و تکاملگرایی طبقاتی و انسانی است، بلکه در همهی وجوهِ متصورْ ارتجاعی نیز هست.
این امری بدیهی استکه در حاکمیت سرمایه و استقرار نظام سرمایهداری (یعنی: در حاکمیتی مبتنیبر رقابت همهی صاحبان سرمایه برعلیه یکدیگر) موضوع و علت عمدهی هرگونه ستیزی در درون ویا بیرون از کشورها (اعم از سیاسی، تبلیغاتی ویا نظامی)، بیرون کشیدن مقدار بیشتری سود از جیب رقیب استکه او نیز ـدرست همانند رقیب خویشـ سود را از جان و شرف تودههای مردم و فروشندگان نیرویکار بیرون کشیده شده است. بنابراین، موضوع اساسی و عمدهی انواع ستیزها و درگیریها (بین بلوکبندیهای اقتصادی/سیاسی/نظامی) نیز تصرف و دراختیار گرفتن آن امکانات سیاسی/اجتماعی/طبیعیای استکه زمینهساز افزایش سود برای یک طرف از رابطهای ذاتاً رقابتآمیز بهزیان طرف دیگر است.
بهبیان مشخصتر، جنگِ دولتها باهم (و ازجمله جنگ روسیه با اوکراین)، صرفنظر از اینکه کدام طرف مهاجم و کدام طرف مورد تهاجم باشد ـدر واقعـ جنگ برعلیه مردم کارگر، زحمتکش و تهیدست در هردو کشور است. با وجود این، ازآنجاکه ویژگی سرمایه در وضعیت کنونی دارای بیشترین گسترش و تبادلات جهانی در تاریخ بشری است، و ازآنجاکه سرمایه (در هرشکل و در هرکجای جهان) سودمحور و ناگزیر توسعهطلب است؛ از اینرو، میتوان گفت: جنگ بهعنوان تهاجمی ضدمردمی و ذاتاً سرمایهدارانه، تودههای کارگر و زحمتکش در کشورهای درگیر جنگ را بهطور مستقیم و کارگران و زحمتکشان کشورهای بهاصطلاح غیرمتخاصم را بهطور غیرمستقیم (و چهبسا بسیار شدیدتر) بهمسلخ سودآفرینی بیشتر و انباشت شدیدتر سرمایه میکشاند. بنابراین، فرقی نمیکند که این تهاجم ضدمردمی و سرمایهدارانه (که زمینهی جهانی و گسترهی ضدانسانی/نوعی نیز دارد، و درعینحال بازسازیکننده و بقابخشندهی نظام سرمایهداری است) بین کشورهای شمالی/متروپل، جنوبی/پیرامونی ویا شمال و جنوب جریان داشته باشد؛ چراکه سرمایه ماهیتاً و بهویژه در وضعیت کنونیاش ـهم در رقابت، هم در شراکت و هم در تخاصمـ جهانی است، ناگزیر جهانی عمل میکند، و آسیبهای وجودیاش را بههمهی جهان میگستراند.
دربارهی نیروهای نظامی/ارتشی و جنگ
این واقعیت بارها بهطور مستدل، با استفاده از فاکتورهای عینیِ بسیار و در نوشتههای معتبر بهاثبات رسیده است که مهمترین علت وجودیِ ارتشهای رنگارنگ بهمثابهی انواع نیروهای نظامیِ (اعم از ملی، نیابتی ویا پیمانهای منطقهای و بهاصطلاح بینالمللی) عمدتاً حفاظتِ نظامی و سرکوبگرانه از سرمایهداری خودی در مقابل اوجگیری مبارزهجویی کارگران و زحمتکشان، و ـنیزـ حفاظت در برابر آن چیزی است که تحت عنوان دشمن از آن یاد میشود. اما ازآنجاکه نظام سرمایهداری (اعم از پیشرفته یا درحال توسعه) بدون انباشت شدتیابنده سرمایه و توسعهی روزافزونِ بازارهای فروش کالا و نیز دستیابی بهعرصههای تازهی بلع مواد خامْ امکان تداوم و بقای خودرا از دست میدهد؛ از اینرو، خاصهی ذاتی همهی ارتشها و دستجاتِ نظامیِ وابسته بهکشورهای فیالحال موجودْ علاوه بر سرکوب جنبشهای مردمی، ایجاد زمینهی گسترش قدرت همهجانبهی بورژوازی خودی بهزیان بورژوازی غیرخودی در همهی زمینههای متصور و ممکن است. اینچنین گسترشی در آشکارترین ودرعینحال نهاییترین شکلِ خودْ جنگ نامیده میشود.
بنابراین، «جنگْ» تداوم و درعینحال گسترشِ ستیزهای اقتصادی/سیاسی دولتهای بورژوایی برعلیه یکدیگر است؛ ازاینرو، حاصلی جز تخریب، ایجاد امکان برای بقای بیشتر نظام سرمایهداری و سرکوب مبارزهجویی تودههای مردم ندارد؛ درصورتی که «مبارزه» ناگزیر طبقاتی است، بارِ فراروندگی اجتماعی/تاریخی دارد و با سرکوبِ بورژوازی خودی و حتی غیرخودی مواجه میشود.
بدینترتیب است که میتوان گفت: همانطور که رقابتْ ذاتیِ سرمایه (در هرشکل و اندازهای از آن) است و نظام سرمایهداری بدون رقابتْ فاقد معنی (و در واقع) لاوجود است، جنگ نیز بهعنوان شکلِ ویژهای از فعلیتِ سیاسیْ درقالب ارتشها و دستجات نظامیْ ذاتی نظام سرمایهداری است، و گفتگو از وجودِ نظام سرمایهسالارِ بدون جنگ (صرفنظر از شکلِ بُروز و اوجگیریهای دورهای آن) همانند بررسی تعداد فرشتگانی است که میتوانند نوک یک سوزن برقصند.
بهطورکلی، وجودِ ارتشها و دستجات مختلف نظامیِ وابسته بهدولتها (یعنی: فعلیت هرگونه نهاد نظامی فیالحال موجود) درست همانند کلیتِ نظام سرمایهداری در سه بُعدِ لاینفکِ اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خودمینمایاند. این خودنمایاندن و تبارزِ یکی از ابعادِ وجودیِ ارتش، بهگونهای است که در وضعیتهای گوناگون یکی از این سه بُعد چهرهی عمده و لولایی بهخود میگیرد. بهبیان دیگر، وجودِ ارتشها و دستجاتِ نظامیِ بدون نهادهای سیاسیِ تبلیغکنندهی ملیت، قومیت، نژاد و سرزمینِ خودی در برابر ملیت، قومیت، نژاد و سرزمین غیرخودی (که دشمن نامیده میشود)، درست همانند وجودِ ارتشی که فاقد نهادهای تحقیقاتی/تکنولوژیک است و بهعنوان سرمایهدار نقشی در سودافزایی بهاصطلاح ملی ندارد، تصویری استکه فقط برای تحمیق تودههای مردم جعل شده و هماینک نیز جعل میشود.
بُعدِ اجتماعی ارتشها که در تبلیغ ناسیونالیسم و دفاع از سرزمین خودی در برابر «دشمن» خودمینمایاند و مانع بسیار سخت (و در واقع سرکوبکنندهای) در مقابل سازمانیابی طبقاتی و انترناسیونالیستی کارگران و زحمتکشان ایجاد میکند، در همهی موارد و در همهی کشورهای تاکنون موجودْ چنان با کلیت نظام اقتصای/سیاسی جوامع مختلف گره خورده و لاینفک بوده که گویا ارتش نام دیگرِ کلیت نظام سرمایهداری در کشورهای گوناگون بوده است.
نقش سیاسی ارتشها، علیرغم فعلیت و تأثیرگذاری مداومشان، در اغلب موارد در پسِ دیگر ابعادِ وجودیِ خویش و همچنین در پسِ نهادهای شاکلهی دولتها پنهان میشوند تا در مواقع بهاصطلاح اضطراری پرچم بربیافرازند و همهی امکانات مملکتی و مردمی را بهقربانگاه حذف رقبا، انباشت سود و تجدیدحیات نظام سرمایهداریِ خودی ببرند.
مالکیت و سودافزایی سرمایه در ارتباط با ارتشها و نیروهای نظامی عمدتاً بهدو گونهی ظاهراً متفاوت واقع میشود: یکی، مالکیت مستقیم سرمایه و همچنین تولید و فروش سلاح و انواع خدمات نظامی و غیرنظامی بهشکل مستقیم (مانند ایران و مصر)؛ و دیگری، مالکیت غیرمستقیم سرمایه و همچنین تولید و فروش انواع سلاح و خدمات نظامی و غیرنظامی توسط شرکتهای تولیدکنندهی انواع سلاحها و خدمات نظامی که عمدتاً در اختیار ارتشها قرار میگیرند و بهدیگر کشورهایی نیز صادر میشود که در لیست «دوستان» قرار دارند. نمونههای بارز و درحال گسترش این شکل از مالکیت و سودافزایی سرمایه نظامی توسط شرکتهای وابسته بهنهادهای ارتشی را عمدتاً در کشورهای توسعهیافتهی شمال و غرب اروپا و همچنین در آمریکای شمالی مشاهده میکنیم که ایالات متحده (بهعنوان جنگسالارترین کشور جهان) در رأس آن قرار دارد.
کارکرد تحقیقاتی/تکنولوژیک ارتشها در بسیاری از مواردِ موجود (ازجمله در ایران و آمریکا و روسیه) منهای جنبهی شکلی مالکیتْ چنان جدی و گسترده است که میتوان بهعنوان موتورِ بسیاری از اکتشافات و اختراعاتِ ملی و جهانی از آن نام برد. در لحظهی فیالحال موجود، صنایع ارتشی و وابسته بهارتش در اغلب کشورهای جهان براساس مدیریت نئولیبرالی بهطور روزافزونی بهمالکیت افراد و شرکتهایی درآمده که محصولات خود را (اعم از سلاح و خدمات نظامی) بهدولت میفروشند. بارزترینِ چهرهی این شیوهی مالکیتِ ارتشی را در کشورهای سرمایهداری بهاصطلاح پیشرفته (عمدتاً در قالب ناتو)، در روسیه، در اوکراین و حتی بهطور نسبی در ایران هم میتوان دید. این امر بهخودی خود معنای دیگری جز گسترش اقتصادی/سیاسی/اجتماعی ارتشها، افزایش بودجههای نظامی، تحمیل هرچه بیشتر اختناق بهجامعهی خودی و افزایش احتمال درگیریهای نظامی ندارد.
چند نکته دربارهی ماهیت تهاجم روسیه
و جنگ بین روسیه و اوکراین
1}
ناتو که در چهارم آوریل 1949 بهعنوان یک پیمان نظامی/دفاعی در تقابل دفاعی با نیروی اتمی شوروی (سابق) شکل گرفت، 12 عضو رسمی داشت. اما اینک بدون تجربهی حتی یک درگیری دفاعیِ واقعی و 25 سال پس از فروپاشی شوروی و انحلال پیمان ورشو (که 3 سال پس از ناتو شکل گرفت)، 30 عضو رسمی دارد؛ و در تدارکِ پذیرش سیویکمین عضو در همسایگی روسیه بود که اوکراین بهعنوان نامزد شرکت در ناتو مورد تهاجم نظامی روسیه قرار گرفت و جنگی شعلهور شد که پایان آن همچنان نامعلوم است.
2}
بررسی تاریخچهی شکلگیری و تداوم وجودی ناتو (که منهای شامورتیبازیها و سیاهنماییهای اداری/حقوقی)، حتی یک درگیری دفاعی هم نداشته، بهعلاوهی انحلال پیمان نظامی ورشو (که بههنگام شکلگیری ناتو نیرویی مهاجم درنظر گرفته میشد)، و همچنین با در نظر گرفتن اینکه ناتو بهطور پیوستهای بهکشورهای دیگر و بهویژه بهطرف روسیه گسترش یافته است، بهسادگی این نتیجهگیری را پیشنهاده دارد که ماهیت تعریف شدهی دفاعی ناتو با چرخش 180 درجهای از پیمانی ظاهراً دفاعی بهپیمانی چرخیده که نیرویی اساساً و هرچه آشکارتر تهاجمی است.
3}
این درست استکه ناتو هماینک دارای 30 عضو است و مدیریت آن شکلِ بهاصطلاح دمکراتیک/دفاعی دارد؛ اما منهای فورمالیتههایی که اقتدارگرایی آمریکایی را پشت خود پنهان میکنند و جلوهی دموکراتیک/دفاعی بهآن میدهند، واقعیت این استکه بیشترین هزینهی ناتو را آمریکا و کانادا میپردارند، و عامل و هدف اصلیِ تشکیل ناتو نیز از همان سال 1949 فقط مقابله با خطر توسعهطلبی شوروی نبود. در واقع، عمدهترین دلیل تشکیل ناتو ایجاد بازوی نظامی برای حفظ و توسعهی دستآورهایی بود که طرح مارشال در خدمت ایالات متحده قرار داده بود که مجموعاً در سه عبارت خلاصه میشود: تبدیل اروپا بهبازار کالاها و سرمایههای آمریکایی، در دست داشتن عامترین جنبهی مدیریت سیاسی (و حتی فرهنگیِ) اروپا، و تبدیل اروپا بهپایگاهی برای گسترش جهانی سیاستها، فرهنگ، کالاها و سرمایههای آمریکایی بههمهی جهان.
4}
مهمترین ویژگی گسترش کمی/کیفی ناتو پس از فروپاشی شوروی و انحلال پیمان ورشوْ جهتگیری آن بهطرف اروپای شرقی، بهویژه بهسوی کشورهای بلوک شرق سابق، و از همه مهمتر بهطرف کشورهایی بوده است که در همسایگی روسیه قرار دارند.
5}
آمریکا جنگسالارترین کشور در همهی تاریخ بشری است. بهبیان آمار: از سال 1945 تا 2001 در 153 نقطهی جهان 248 درگیری نظامی واقع شده که 201 مورد آن (یعنی: 81 درصد از کلیه جنگها در این بازهی زمانی) را آمریکا آغاز کرده است.
6}
رهبریِ سیاسی و عملیاتی ناتو بهواسطهی سلطهی مالی/سیاسی و همچنین نوچههایی (مانند انگلیس، استرالیا، کانادا و مانند اینها) عمدتاً در دست آمریکا بوده است؛ و نیروهای ناتو در طول 20 سال گذشته در کشورهایی مانند سومالی، عراق، پاکستان، افغانستان و از همه مخربتر در بالکان و لیبی تحت پوشش ارائهی کمک، دخالت نظامی کرده است. قصد از تهاجم نظامی بهبالکان و لیبی تخریب مدنیت نسبتاً پیشرفته و البته غیرآمریکایی این دو کشور بود. تخریب همهی زیرساختها و مؤسسات تولیدی و اجتماعی این دو کشور بهگونهای بوده است که مردم برای بقای زیستی خود چارهای جز پذیرش تابعیتِ استعماری ویژهی دولت آمریکا را نداشتند که نتیجهاش گسترش فقر مادی و فرهنگی روزافزون در این دو کشور بوده است.
7}
در سپتامبر سال گذشته در خاک اوکراین یک مانور نظامی انجام شد. بسیاری از کشورهای عضو ویا کاندید عضویت در ناتو در این مانور نظامی حضور داشتند. با توجه بهبحثهای روبهافزایشی که موضوع آن عضویت اوکراین در ناتو بوده است، این احتمال بهذهن متبادر میشود که انجام این مانور نظامی نوعی خیرمقدم از سوی بخشی از اعضای ناتو در موافقت با عضویت اوکراین در ناتو بوده است. این کشورها عبارت بودند از: ایالات متحده، بلغارستان، کانادا، گرجستان، آلمان، لیتوانی، مولداوی، لهستان، ترکیه و انگلستان. ضمناً تیپ مشترک نظامی لیتوانی/اوکراین/لهستان نیز در این مانورها حضور داشت. علاوهبر همهی اینها باید یادآور شد که فراتر از افزایش گفتگوها دربارهی جنگ احتمالی بین اوکراین و روسیه در میان کشورهای عضو ناتو، تعداد سربازان این اتحاد نظامیِ اساساً ضدروسی نیز در کشورهای عضو و خصوصاً درکشورهای نزدیک بهمرزهای روسیه افزایش چشمگیری داشته است.
8}
مهمترین دلایل «انقلاب» رنگی و درعینحال خونینِ سال 2014 برعلیه ویکتور یانوکویچْ (که فرد چندان خوش نامی هم نبود) مخالفت او با عضویت اوکراین در ناتو و همچنین در اتحادیه اروپا بود. یانوکویچ ضمن اینکه بهطور همهجانبهای از گسترش رابطهی اوکراین با روسیه حمایت میکرد، درعینحال با گسترش و اقتداریابی انواع دستجاتِ روبهرشد و آشکارا نئونازی و فاشیستی بهعنوان ارتش خصوصی الیگارشهای اوکراین (که تحت تعلیم و حمایت مالی نیروهایی آمریکایی/اروپایی بودند و در سرکوب و ترور فعالین مدنی و اتحادیهایِ پیشرو فعالیتی روبهتزاید داشتند) مخالف بود. بههرروی، روسها تحولات سیاسی اوکراین در سال 1914 را کودتا میدانند. گذشته از این جنبهی مسئله، الحاق کریمه بهروسیه و مبارزهی سیاسی بسیار سخت و خونین مردم دنباس (که تا امروز بیش از 15 هزار کشته بهجا گذاشته است)، بهاعلام خودمختاری جمهوریهای دونتسک و لوهانسک منجر گردیده است. گرچه این دو منطقهی خودمختار مورد حمایت روسیه قرار دارد و در توافقنامه مینسک (با حضور رهبران بلاروس، روسیه، آلمان، فرانسه و اوکراین) نیز بهطور ضمنی بهرسمیت شناخته شدند؛ اما ارتش روسیه ضمن حمایت از نیروهایی که از آنها طرفداری میکرد، بهشکل بسیار خونین و جنایتکارانهای دست بهترور و کشتار کمونیستها و دیگر نیروهایی زد که وابسته بههیچ دولتی (ازجمله روسیه) نبودند. این نکته را نیز باید یادآور شد که از 2014 تاکنون دستجات فاشیستی در اوکراین (از یک طرف) در روندی تصاعدی و برنامهریزی شده افزایش یافته و مسلح شدهاند، و (از طرف دیگر) بهطور سیستماتیک (و طبعاً برنامهریزی شده) در دستگاه بوروکراسی دولتی اوکراین ادغام شدهاند. نتیجه اینکه منهای جنبهی کمّی و شکلِ مذهبی/نژادیِ وقوع وقایع در آلمانِ دههی 1930 و مقایسهی محتوایی این وقایع با آن رویدادهایی که طی 10 سال گذشته در اوکراین واقع گردید، آنچه بهطور چشمگیری توجه را بهخود جلب میکند، رشد و گسترش دستجات بنیادگرای دستِراستی و فاشیستی در جریان سرکوب خونین نیروهای پیشرو و کارگری در هردو کشور آلمان و اوکراین است. صرفنظر از تبیین تفاوتهای جزئی بسیار (که در حوصلهی این یادداشت نیست)، مهمترین تفاوت فاشیسم آلمانی با فاشیسم اوکراینی در این استکه فاشیسمِ آلمانی ضمن دریافت کمکهای همهجانبه از کشورهای بهاصطلاح دموکراتیکِ اروپایی/آمریکایی، در عینحال رؤیای سرکردگی جهان را در سر میپرورانْد؛ درصورتیکه فاشیسم اوکراینی بهدلیل تاریخی و اجتماعی/تولیدی در ارائهی خدمات امپریالیستی و نیز چاکرمنشی در مقابل اربابان اروپایی/آمریکاییِ مثلاً دموکرات خود، همانند همهی دیگر جیرهخواران قدرتهای امپریالیستی، احساس سرفرازی و موفقیت میکند.
9}
در مرحلهی سرمایهداری امپریالیستی همهی آن سرزمینهایی که هویت کشوری پیدا کرده و پیدا میکنند، صرفنظر از چگونگی و جنبهی حقیقیِ رسمیت «جهانی» آنها و حتی صرفنظر از داشتن یا نداشتن چنین رسمیتی، ذاتاً عملکردی امپریالیستی داشته و خواهند داشت. بهبیان دیگر، هرکنش و واکنشی که صراحتاً و عملاً جنبهی تاریخی/اجتماعی/طبقاتی و بهویژه خاصهی فرارونده نداشته باشد، خواسته یا ناخواسته، آسیاب را بهنفع یکی از امپریالیستهای ریز و درشت (و حتی میکروسکپیِ) سرمایهداری انحصاری چرخانده است. چراکه وجودِ سرمایه انحصاری الزاماً بهمعنای وجودِ مبلغ معینی از سرمایه در سرزمینی نیست که در محدوهی جغرافیایی خاصیْ چیز، چیزها ویا سرمایههایی را در انحصار داشته باشد. سرمایه انحصاری/امپریالیستیْ شبکهی مبادلاتیِ سرمایه در زمانهای است که بارزترین چهرهی وجودیِ سرمایه، انحصار آن و غارت نیرویکار در شکلِ تجسدیافتهاش در کشورهای اصطلاحاً پیرامونی است. بنابراین، در وضعیتِ جهانِ کنونیْ همهی کنش و واکنشهای سیاسیِ غیرطبقاتی/تاریخی/فرارونده ـکمبیش و بهگونههای مخلتفـ خاصه و عملکردی امپریایستی، ضدانسانی و ارتجاعی دارند. در این میان، بهویژه از جنبهی کیفی (نه الزاماً کمّی)، فرقی بین ماهیت جمهوری اسلامی، دولت ایالات متحده، روسیه، اسرائیل، کشورهای عربی و تا اندازهای ـحتی کوباـ هم نیست.
10}
حمله و تهاجمِ نظامی روسیه بهاوکراین همانند وقوع هرپدیدهی مادی دیگری در هستی بیکران، خلقالساعه نبوده است. این تهاجم بربستر مجموعهای از عوامل واقع گردید که در بندهای بالا بهبعضی از آنها اشاره کردم. با همهی این احوال، 30 سال گذشته، مملوِ تعاملات، همگرایی و درخواستهای بینالمللیِ سیاسی از سوی دولت روسیه در اعتراض، هشدار، پرخاش و حتی التماس در برابر غرب و آمریکا براین مبنا بوده که لطفاً سرِ خرِ ناتو را اندکی از قلبِ وجودیِ «ما» (یعنی: فدراسیون روسیه) بهطرف دیگری بگردانید. ولادیمیر پوتین در سخنرانی 18 مارس 2014 خویش، که ضمیمه کردن کریمه توسط فدراسیون روسیه را توجیه میکرد، گلایه و حتی کینه خود نسبت بهرهبران غربی را اینچنین بهنمایش گذاشت: «آنها بارها و بارها بهما دروغ گفتند، بدون اطلاع ما تصمیمهایی گرفتند و ما را درمقابل عمل انجام شده قرار دادند. گسترش ناتو بهسمت شرق و نیز ایجاد زیربناهای نظامی در نزدیکی مرزهای ما مؤید این امر است». علاوه براین، مدارک بسیاری منتشر شده است که مؤید انواع تذکرات روسیه بهپیشروی ناتو بهطرف روسیه و درخواست بیطرف ماندن اوکراین بوده است. پاسخ سران و مسؤلان ناتو بهروسیه، ضمن ادامهی پیشروی برنامهریزی شده بهطرف روسیه، تقویت دستجات فاشیستی در اوکراین و ادغام آنها در بوروکراسی دولتی، درعینحال انکار قصدِ آسیب رساندن بهفدراسیون روسیه بوده است. اینگونه مدارک با یک جستجوی سادهی اینترنتی (حتی بهزبان فارسی هم) قابل دستیابی است.
بهگزارش اسپوتنیک (که در هلند قابل دسترسی نیست)، ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه در سخنرانی خود خطاب بهشهروندان گفت: پنج موج گسترش ناتو وجود داشت و روسیه را بهسادگی فریب دادند. پوتین گفت: «امروز یک نگاه بهنقشه کافی است تا ببینیم چگونه کشورهای غربی بهوعدههای خود مبنیبر جلوگیری از حرکت ناتو بهشرق عمل کردهاند. آنها بهسادگی ما را فریب دادند. ما پنج موج از گسترش ناتو را یکی پس از دیگری دریافت کردیک». وی توضیح داد که لهستان، جمهوری چک، مجارستان در سال 1999، بلغارستان، استونی، لتونی، لیتوانی، رومانی، اسلواکی و اسلوونی در سال 2004، آلبانی و کرواسی در سال 2009، مونتهنگرو در سال 2017 و مقدونیه شمالی در سال 2020 بهعضویت این ائتلاف پذیرفته شدند.
11}
عضویت اوکراین در ناتو و استقرار پایگاههای نظامی/سیاسی/اطلاعاتی ناتو در اوکراین با وقوع همین امر در دیگر کشورهای عضو ناتو تفاوت چشمگیر، و حتی خیرهکنندهای دارد. بهجز روسیتبارها، روسیزبانها و مسیحی/ارتدوکسها که حدود یکسوم مردم اوکراین را تشکیل میدهند)، بقیه مردم این سرزمینْ دلِ خوشی از روسیه ندارند. گرچه این امر در همهجا و همهی مناطق یکسان نیست؛ اما منهای مسائل و خاطرات تاریخیِ شروع شده از قرن شانزدهم و همچنین منهای بقایای دفرمهی نوعی آنارشیسمِ دهقانیِ معروف بهماخنوئیسم [که ریشهی آن بهمقابلهی دهقانیِ بخشهایی از اوکراین با انقلاب اکتبر برمیگردد]، این نادلخوشی بیشتر ناشی از بازتولیدِ برنامهریزی شدهی خاطراتی استکه بهمصادرهی محصولات کشاورزی و اشتراکیسازیهای استالینی برمیگردد. گرچه تودهی دهقانان اوکراینی در مقابل سیاستهای مخرب و فقیرسازنده و قحطیزای استالین دست بهمقاومت زدند، اما این مقاومتها که اوج آن سال 1932 بود با شدت هرچه تمامتر و بهگونهی خونینی سرکوب شد. بههمین دلیل، پس از اوجگیری جریانات فاشیستی/هیتلری در آلمان، پارهای از گروهبندیهای نسبتاً ثروتمند و میانی اوکرائینی که از سیاستهای روسی/استالینی عاصی شده بودند، بهفاشیسم آلمانی روی آوردند و طی جنگ دوم جهانی نیز همکاری نسبتاً گستردهای با نیروهای آلمانی و برعلیه نیروهای شوروی داشتند. نتیجه اینکه بخش قابل توجهی از مردم اوکراین دارای زمینهی پذیرش تبلیغات ضدروسی/فاشیستی هستند؛ و همین امر بهفاشسیتهای مورد حمایت مادی و «معنوی» ناتو این امکان را میدهد تا حضورِ مفروضِ ناتو در اوکراین را بهفعلیتی تهاجمی، قابل تعبیر بهانتقامجویانه، مثلاً رهاییبخش و چهبسا بسیار خطرناک برای بقای روسیه تبدیل کنند. بهطورکلی، حضور ناتو در اوکراین میتواند بهنوک پیکانِ تهاجم نظامیِ همهجانبه و تااندازهای آمیخته بهآرمانگراییِ «رهایی»بخش و بورژواییِ ضدروسی تبدیل شود؛ پیکان مهاجمی که از حمایت و تدارکات دیگرهمسایههای ناتوئیِ روسیه و همچنین از کمکهای فراوان مالی و تبلیغاتیِ آمریکا و پارهای کشورهای اروپایی نیز برخوردار است. بهبیان دیگر، ناتو (در واقع: آمریکا و پارهی معدوی از کشورهای اروپایی) قصد دارند با استفاده از وضعیت سیاسی/فرهنگی ویژهی بخشی از مردم اوکراین که فقر شدید اقتصادی هم بهآن اضافه میشود، با پخش پول، سلاح، آرمانگراییِ ماورائی/فاشیستی و امیدهای دروغین دولتِ ادغام شده در دستجات فاشیستیْ اوکراین را بهجنگ نیابتی برعلیه روسیه بکشانند. بدینترتیب، تودههای مردم کشورهای عضو ناتو باید از ملزومات زندگی خود بکاهند تا ناتو بهزعامتِ عملی ایالات متحده برعلیه روسیه دست بهجنگی بزند که نیابتی است و بیشترین قربانی را نیز از میان مردم فریبخوردهی اوکراین برمیگزیند. قصد از خوشآمدگویی دولتهای اروپایی بهپناهندگان اوکراینی که از جنگ گریختهاند، تداومِ تجدیدحیاتیافتهی همین جنگ نیابتی برعلیه روسیه است که علیرغم حکومت بورژوایی/مافیایی حاکم برآن، اما مُهر انقلاب اکتبر را نیز برپیشانیِ تاریخی خود دارد.
12}
اخبارِ خبرگزاریهای معتبرِ غربی و غربگرا وهمچنین اسناد قابل دستیابیِ بسیاری از شدتیابی اختلافاتی حکایت میکنند که دولتیهای آمریکا نسبت بهمدیریت امپریالیستی جهانْ حداقل از از 15 سال گذشته باهم داشتهاند. اختلاف فیالحال موجودِ راست بهاصطلاح افراطی آمریکایی بهسرپرستی ترامپ با دولت ظاهراً غیرراست و غیرافراطیِ بایدن دربارهی رفتار آمریکا نسبت بهتهاجم نظامی روسیه بهاوکراین چنان شدتیافته که حملهی طرفداران ترامپ بهساختان مجلس نمایندگان در سال گذشته را همانند تمرینی بهذهن متبادر میکند که بهقصد اجرای عملیاتی معین، واقعی و جدی انجام شده است. گرچه اینگونه اختلافات در موارد نه چندان نادری بهدعوای قُضات و صاحبان سرمایهها در شاخههای مختلفِ انباشتِ سود شباهت دارد که درمورد چگونگی اعدام متهمین با هم دارند، اما همین اختلافاتِ اساساً تاکتیکی و حتی عمدتاً «شکلی» در کلیت خویش نشاندهندهی تغییرِ روبهافزایش و شدتیابندهی بینشِ امپریالیستی دستگاه بوروکراسی ایالات متحده بهمثابهی «خردِ» نظام امپریالیستیِ نظام است که بهنوبهی خود از تغییرات اقتصادی/سیاسیِ درونی و بیرونی این ابرقدرتِ جهانِ دوقطبی حکایت میکند.
13}
در رابطه با تغییر بینشِ سیاسی در میان دولتیهای ایالات متحده، برای مثال میتوان مقالهی هنری کسینجر را در نظر گرفت که در پنجم مارس 2014 در واشنگتن پست منتشر شد: کسینجر در این مقاله دربارهی رابطهی آمریکا (از یک طرف) و بحران رابطهی روسیه و اوکراین (از طرف دیگر) ضمن ابراز نگرانی، تحلیل و رهنمودهایی هم ارائه میدهد که در ادامه اشاراتی بهآن خواهیم داشت. تفاوتِ قابل تعبیر بهتناقضی که بین نظرات کسینجر و وقایع فیالحال جاری وجود دارد، بیانکنندهی تغییرِ اساسی در بینش کسینجرِ 100 ساله با ترامپ 76 ساله و بایدن 80 ساله است. این تفاوت تقریباً 20 ساله بین مدعایان رهبری کشتیِ غولآسای آمریکا با نظراتی که در دههی 1990 بهنوعی در راهبری آمریکا نقشآفرین بودند، بیش از هرچیز نشاندهندهی تحولات اقتصادی/سیاسی در درون و بیرون آمریکاست. بنابراین، همانطور که کسینجر بهدرستی میگوید: سرانجامِ درگیری نظامیِ نیابتیِ آمریکا و ناتو با روسیه قابل پیشبینی نیست؛ و اغلب پیشگوییها (حتی آنجا که بنا بهاحتمال گذاشته میشود) بیش از اینکه بیانکنندهی نسبیِ واقعیت باشد، بیشتر جادوگرانه مینماید. کسینجر علیرغم اشاره و حتی تأکید روی اشتراکات دینی، فرهنگی و زبانی بین روسیه و اوکراین و همچنین اشاره بهاشتراکات تاریخی در دورههای متفاوت و بهویژه اینکه اوکراین سالها جزئی از خاک روسیه بوده، و حتی مخالفان مشهور شوروی سابق (مانند الکساندر سولژنیتسین و جوزف برادسکی) براین اصرار داشتند که اوکراین بخشی جداییناپذیر از تاریخ روسیه و در واقع خاک روسیه است ــ و همچنین تأکید روی ترکیب جمعیتی و زبانی اوکراین که روسی/اوکراینی هستند، بخش قابل توجهی بهزبان روسی تکلم میکنند و بهلحاظ دینی نیز بخشی ارتدوکس و بخشی هم کاتولیکاند؛ کسینجر براین باور استکه هم روسیه و غرب (یعنی: آمریکا و اروپا) باید تلاش کنند تا اوکراین در تعاملِ دمکراتیکِ گروهبندیهای قومی/دینی مختلف درونی بهطور مستقل و از جنبههای مختلفِ اقتصای/سیاسی/اجتماعی متناسب با ویژگی خودْ توسعهی پیدا کند. کسینجر براین باور استکه روسیه باید بپذیرد که تلاش برای وادار کردن اوکراین بهیکی از اقمار خود یا تغییرِ مجددِ مرزهای این کشور بهنفع روسیه، مسکو را یکبار دیگر (همانند دورهی اتحاد شوروی سابق و حتی دورهی حاکمیت تزارها) بهتقابل با اروپا و آمریکا میکشاند. تقابلیکه پایان آن بههرصورت که باشد، قابل پیشبینی نیست.
کسینجر در مقابل توصیههایش بهروسیه، بهغرب (یعنی عمدتاً آمریکا) نیز توصیههایی دارد که همانند روسیه توجهی بهآن نشده است. او براین استکه ایالات متحده باید (بهجای تقویت یکی از جناحها و گروهبندیهای قومی/زبانی/مذهبی) باید بهدنبال راهی برای همکاری دو بخش عمدهی گروهبندیهای این کشور با یکدیگر باشد؛ آمریکا باید بهدنبال آشتی جناحها، بخشها و گروهبندیهای مختلف باشد، نه سلطه یک جناح بردیگری که از سال 2014 تا بهحال دنبال شده است. کسینجر ضمن اینکه ماهیت درگیری بین ویکتور یانوکوویچ و رقیب سیاسی اصلی او، یولیا تیموشنکو، را چهرهی بارز ستیز دو جناح عمده در اوکراین میداند که تمایلی بهتقسیم قدرت نداشتند، توصیهاش بهدولتیهای اوکراین، روسیه و غرب در 4 نکته خلاصه میشود:
الف) اوکراین باید حق انتخاب آزادانهی نهادهای اقتصادی و سیاسی ویژهی خودرا را داشته باشد.
ب) اوکراین نباید بهناتو بپیوندد. [کسینجر این نظر را درسال 2007 هم در زمان بوش پسر ارائه کرد].
پ) اوکراین باید در انتخاب دولتی بکوشد که با وضعیت مردم این کشور سازگار باشد. ضمن اینکه رهبران این کشور نیز باید سیاست آشتی و همگرایی بین بخشهای مختلف مردم این کشور را [فراتر از تفاوتهای قومی/زبانی/مذهبی/منطقهای] پیش ببرند. اوکراین در سطح بینالمللی باید وضعیتی مشابه با وضعیت فنلاند را دنبال کند. هیچ شکی در استقلال فنلاند وجود ندارد. این کشور ضمن اینکه در بسیاری از موارد با غرب همکاری میکند، اما با دقت از خصومت ساختاری با روسیه اجتناب میکند.
ت) گرچه الحاق کریمه بهروسیه با قوانین نظم کنونی جهان سازگار نیست؛ اما اوکراین باید سیاستی را پیش بگیرد که پُرتنش نباشد. برای ایجاد چنین سیاستی روسیه باید بهانتخاباتی در کریمه رضایت بدهد که زیر نظر ناظرین بینالمللی انجام میشود. بههرروی، اوکراین باید خودمختاری کریمه را بهرسمیت بشناسد.
کسینجر در پایان مقالهاش تصریح میکند که اصول چهارگانهی فوق نه نسخه، که نوعی راهحل است که الزاماً برای همهی طرفهای دعوا خوشآیند نیست. نظر نهایی او این استکه اگر راهحلهایی از این دست انتخاب نشود، حرکت بهسمت رویارویی تسریع خواهد شد و زمان این رودرویی نیز بزودی فرا میرسد.
14}
تهاجم نظامی روسیه بهاکراین را از 3 زاویه متفاوت میتوان مورد بررسی قرار داد:
یک): نخستین و رایجترین نگاه، نگاهِ تبلیغاتی/رسانهای فیالحال موجود است که عمدتاً تحت کنترل کشورهای اروپایی/آمریکایی قرار دارد و تصویری کربلایی/عاشورایی از این تهاجم نظامی میدهد. در اینگونه تصویرپردازیها (که بهخودی خودْ بخشی از ستیز بلوکبندیهای سرمایه امپریالیستی را تشکیل میدهند)، اخبار و واقعیات بهگونهای دستچین و حتی جعل میشوند تا روسیه را در نقش شِمر و اوکراین را در نقش امام حسین بهتصویر بکشند. صرفنظر از بررسیِ درستی یا نادرستیِ جزئیاتِ اینگونه «اخبار» و «اطلاعاتِ» تبلیغاتی (که در لحظهی وقوع وقایع امری تقریباً غیرممکن بهنظر میرسد)، کلیت نگاه علمی/تحقیقی نه تنها با شک و تردید بسیار بالایی بهاینگونه دادههای اغلبْ تناقضآلود برخورد میکند، بلکه اساس کار تحقیقی را روی آن عواملی متمرکز میکند که از عمدگیِ زیزبنایی برخوردارند، و اصطلاحاً علتالعلل بهحساب میآیند.
دو): نگاه دوم بررسیِ عمدتاً سیاسی و خصوصاً حقوقیِ تهاجم روسیه است که گرچه از قراردادهایِ حقوقی/قانونیِ فیالحال موجود که مُهر توازون قوایِ زمانهی معینی را برپیشانی دارند، در میگذرد؛ اما بنا بهمتدولوژی حقوقی خویش (که بههرصورت ـآگاهانه یا ناآگاهانهـ اصل را بر مبادلهی برابر دربازار میگذارد)، بهسیاست و برتری قدرت میگراید و توانِ بررسی جامعالاطراف و طبقاتی/تاریخی مسئله را از خود سلب میکند؛ و بدینترتیب، عوامل مورد بررسی را براساس گرایش سیاسی/حقوقی خویش چنان برمیگزیند که در واقعیت چیزی جز بهنتیجهی دلخواه رسیدن نیست.
سه): نگاه سوم که صبغهی مارکسی دارد، بررسی مسئلهی تهاجم روسیه بهاوکراین را از زاویه مبارزهی طبقاتی شروع میکند و جستجویِ فرارفتهای تاریخی و نهایتاً استقرار صلح، آزادیهای دموکراتیک و نهایتاً سوسیالیسم را هدف میگیرد.
15}
فرض کنیم که روسیه اعتراض بهپیشروی ناتو بهطرف مرزهای خودرا بهجای تهاجم نظامی بهاوکراین بهشیوهی دیگری (مثلاً بهشکل سیاسی و در مجامع بینالمللی) پیگیر میشد. آیا پیشروی ناتو متوقف میشد؟ از بررسی و تحقیق علمی/انتزاعی (که موقتاً بگذریم)، تجربهی 30 سالهی گذشته در این زمینه نشان میدهد که ناتو در پسِ مانورهای حقوقی/قانونی و شگرهای تبلیغاتی (همچنانکه در رابطه با شوروی سابق عمل میکرد)، همچنان بهپیشروی و هرچه مسلحتر کردن اعضای خود و نیز سازماندهی دستجات رنگارنگی که از یک سو حقوقی بشریاند و از دیگرسو ـعملاًـ فاشیستِ مثلاً بینالمللی، ادامه میداد. اما صرفنظر از حق و حقوق رایج بینالمللی (که همواره در خدمت قدرتهای برتر بوده و خواهد بود)، قصدِ ناتو از پیشروی بهطرف مرزهای روسیه و تقویتِ پوشیده و حتی آشکارِ دستجات و نهادهای فاشیستی در اوکراین چیست؟ پاسخ بهاین سؤال بسیار ساده و روشن است: نابودی رقیبِ سیاسی/اقتصادی/جهانیِ خویش، که اگر نابود نکند، ناگزیر در خطر نابودی قرار میگیرد! بهبیان سادهتر: قصدِ ناتو از پیشروی بهطرف مرزهای روسیه و راهاندازی دستجات آدمخوارِ فاشیست در اوکراین بالکانیزه کردن روسیه، تقسیم این سرزمین پهناور و بهلحاظ امکانات اقتصادی و طبیعی مستعد رشد و گسترش، بهکشورهای کوچکی است که ناتو پیش از این در یوسلاوی «تجربه» کرده است. فرض کنیم که روسیه در محدودهی روال سیاسی/حقوقیِ بینالمللی متوقف میماند و مدافعان «حقوق بشرِ» امپریالیستی/غربی هم میتوانستند یک انقلاب رنگیِ خیلی پُررنگ را (همانند آنچه در بسیاری از کشورها راه انداختهاند) در داخل روسیه هم راه میاندختند و روسیه را در آستانهی فروپاشیِ اقتصادی/نظامی/سرزمین قرار میدادند! دراینصورت مفروض، آیا آخرین گروههای باقیمانده از دستگاه دولتی روسیه برای بقای خویشْ از قدرت بیهمتای اتمیِ خود استفاده نمیکرد و کلیت حیات را روی کرهی زمین بهمخاطره نمیانداختند؟ آیا از همهی این فرضها باید بهاین نتیجه برسیم که تهاجم نظامی بهاوکراین، در مقایسه با احتمال استفاده از بمبهای اتمی، حرکتی مترقی و انساندوستانه و پیشرونده بوده است؟
16}
همهی وقایع و رویدها نشان از این دارند که نگرانی روسیه از پیشروی ناتو بهطرف مرزهایش چندان هم بیمورد، غیرواقعی و بهانهجویانه نبوده است. بنابراین، بقای روسیه در درازمدت مستلزم نوعی واکنش در مقابل ناتو، ایالات متحده و پارهای از دولتهای اروپایی (بهویژه در مقابل اوکراین) بوده است. با توجه بهاین مسئله، فرض کنیم که دستگاه حاکمهی روسیه بهجای آنچه اکنون هست، دارای مختصاتی قابل تعبیر، ویا نزدیک بهآن چیزی بود که حقیقتاً میتواند سوسیالیستی نامیده شود. دراین صورت مفروض، برخلاف آنچه امروز در جریان است، نیازی بهتهاجم نظامی نبود. چرا؟ برای اینکه یکی از مشخصات چنین دولت مفروضی داشتن مناسبات سوسیالیستی با تودههای مردم در کشورهایی است که همچنان تحت سلطهی صاحبان سرمایهها قرار دارند. بدینترتیب، اگر دولتها برعلیه روسیه مفروضی توطئه میکردند که بهنوعی سوسیالیستی بهحساب میآمد، درعوض تودههای مردم کارگر و زحمتکش و تهیدست با اعتصابات، اعتراضات و مبارزات خودْ در مقابل دولتهای حاکم برکشورشان میایستادند و بهطور روزافزونی از توان توطئهگری آنها برعلیه نیروهای مترقی و انقلابی میکاستند. علاوهبر حمایتهای مردمیِ بینالمللی که دولتِ مفروضِ سوسیالیستیِ روسیه میتوانست از آن برخوردار باشد، این امکان را نیز در اختیار داشت که با برپایی تظاهراتهای مثلاً 20 میلیونیِ دفاعیِ ماهانه در داخل کشور خودش، نه تنها دولتهای مهاجم خارجی را بهوحشت بیندازد، بلکه مردم دنیا را نیز برعلیه توطئهگریهای بورژوازی بهاصطلاح خودی بربینگزد و ستیز ناشی از رقابتها امپریالیستی را بهمبارزهی انقلابیِ مردم کارگر و زحمتکش برعلیه موجودیت نظام سرمایهداری فرابرویاند. اما همهی این اتفاقات مشروط براین استکه ستیز و تنشِ بین روسیه و همپیمانهای دور و نزدیک اقتصادی/سیاسیاش (از یک طرف) و ناتو و کشورهای غربی (از طرف دیگر) رقابت بورژوایی نباشد و جنبهی ترقیخواهانه/انقلابی در مقابله با ارتجاع و ضدانقلاب داشته باشد، که متأسفانه چنین نیست.
17}
براساس نکاتی که تا اینجا ارائه کردم، در بررسی حملهی روسیه بهاوکراینْ قبل از اینکه بهدنبال مقصر و شروعکننده بگردیم و یکی از طرفین یا هردو طرف را بههردلیلی محکوم کنیم، باید بهاین واقعیت تلخ و مصیبتبار توجه داشته باشیم که وضعیت کنونی مبارزهی طبقاتی و جنبشهای پیشرو و انقلابی در جهان بهگونهای استکه دولتها بدون کمترین بیمی از کنش تودههای مردمْ مسائل، تضادها و مشکلات خود را بهشیوهی بورژوایی، سودمحورانه و طبعاً نظامی «حلوفصل» میکنند. اگر کسی از چرایی وضعیت موجودِ مبارزهی طبقاتی سؤال کند، اساسیترین جوابی که میتوان و باید بهاو داد، سرکوب در ابعاد و اشکال گوناگون است. اما این سرکوب قابل توصیف بههمهجانبه در کجا و چگونه واقع شد؟ ازآنجاکه این سرکوب در دو مختصات متفاوت واقع گردیده است؛ ازاینرو، پاسخ بهآن نیز دارای دو قسمت ماهیتاً متفاوت و ذاتاً همسوست.
حقیقت این استکه برای بررسی وضعیتِ کنونی مبارزهی طبقاتی در جهانْ قبل از هرچیز باید بهانقلاب اکتبر برگردیم. انقلاب اکتبر عظیمترین امید رهاییِ همهجانبه را در تاریخ جهان بهوجود آورد. بههمین دلیل هم عدم تحقق چشماندازهایی که انقلاب اکتبر بهانحای گوناگون وعده داده بود و سرانجامْ فروپاشی اتحاد شوروی سابق با گستردهترین یأس و طبعاً تسلیم بهوضعیت سرمایهدارانهی موجودِ جهان همراه بود. اما این تمام ماجرا نیست. سرکوب و ترور سیستماتیک فعالین کمونیستِ غیراستالینیْ بهرهبری چکا، کا.گ.ب و احزاب کمونیست طرفدار مسکو در بسیاری از کشورهای اروپایی و غیراروپاییْ نه تنها امیدهای برخاسته از انقلاب اکتبر را بهطور گسترده و درمیان تودههای مردم خنثی کرد و حتی بهضد خود تبدیل نمود، بلکه بسیاری از روشنفکران طرفدار انقلاب اکتبر را نیز بهواسطهی آمیزهای از ناامیدی و ترس و تطمیعْ خودرا در خدمت نهادهای گوناگون بورژوایی قرار دادند. این خدمتگزاری ناشی از ناامیدی/ترس/تطمیعْ تاآنجایی گسترده بود که میتوان چنین ادعا کرد که یکی از پایههای مدیای فریبدهندهی افکار عمومی در غرب را همین روشنفکرانی پایهگذاری کردند که از جهنم استالینیستی بهجهنم سرمایهداری گریخته بودند و در مواردی هنوز هم بهواسطهی همین حهنم دوم است که عنوان روشنفکری را یدک میکشند. با همهی این احوال، یأس برخاسته از دفرمه شدن انقلاب اکتبر، چرخشِ ضدانقلابی آن و سرکوبهای استالینی و استالینیستی یک طرف قیچی سرکوب صدسال گذشته را تشکیل میدهد.
طرف دیگر این قیچیِ سرکوب و جنایت که سازای وضعیت تسلیمآمیز کنونیِ مبارزهی طبقاتی در عرصهی جهانی است، همین بورژوازی امپریالیستی اروپایی/آمریکایی است که جنایات، سرکوبهای خونین و کشتارهای میلیونی (برای نمونه: کشتار چندصدهزار نفرهی انقلابیون اندونزی در سال 1966-1965) خود را پُشت لیبرالیسم و نئولیبرالیسم و مدیریت افکار تودههای مردم تحت عنوان دمکراسی و انتخابات ازاد پنهان میکند. این بالِ قیچی سرکوبِ یأسآور و ایجادکنندهی روحیه تسلیمطلبی در وضعیت کنونی (یعنی: سرمایهداری اروپایی/آمریکایی بهعلاوهی ملحقات آسیایی/ژاپنی و غیرآسیاییاش) در یک قرن گذشته طی دهها تهاجم نظامی جنایتکارانه (مثلاً تهاجم بهکره و ویتنام)، راهاندازی دهها درگیری قبیلهای در آفریقا با قربانیهای میلیونی (مثلاً در رواندا با بیش از 800 هزار قربانی)، دهها کودتای خونین (برای نمونه کوتای پینوشه در شیلی)، ترور هزاران فعال مدنی و اتحادیهای (بهویژه در آمریکای لاتین)، تعلیم دهها سازمان اطلاعاتی/سرکوبگر (مانند ساواک) و بالاخره ایجاد صدها بنگاه خبرپراکنی و جعل اخبارْ بهلحاظ کمّی ـچهبساـ بُرندهتر و جنایتآمیز از بال دیگرِ قیچیِ سرکوبِ عمدتاً کیفیِ استالینی و استالینیستی عمل کرده و در ایجاد وضعیت کنونی که درگیر انواع و اقسام جنگها هستیم، نقشآفرین بوده است.
آنچه در رابطه با مسئلهی بالا باید روی آن تأکید کرد، این استکه این دو بالِ قیچیِ سرکوب بدون یکدیگر امکانِ وجودی مؤثر خویش را از دست میدادند. بهبیان دیگر، آن بالی که با دفرمه شدن انقلاب اکتبر شکل گرفت بدون بال امپریالیسم غرب احتمال وجودی خود را تا اندازهی بسیار زیادی از دست میداد. از طرف دیگر، چنانچه انقلاب اکتبر دفرمه نشده بود و بهطور نسبی بهاهداف خود میرسید، بالِ دیگرِ قیچی سرکوب (یعنی: امپریالیسم غرب) اصولاً نمیتوانست اینچنین یکهتازی سرکوب کند و اینچنین بهبقای خود ادامه دهد. چراکه در هرگام و هرتحولی با مبارزان و مبارزهای هرچه قدرتمدترشوند روبرو میشد که چهبسا اساس وجودیاش را لاوجود میکرد.
18}
نتیجهی نهایی اینکه آن افراد و گروههایی که با شعار توقفِ بلادرنگ جنگ ویا با بیانِ محکومیت تهاجم نظامی روسیه ظاهراً موضع صلحطلبانه میگیرند ـخواسته یا ناخواستهـ ضمن تأیید وضعیت بورژوایی موجودِ جهان (که جنگ ذاتی آن است)، اما با پرش از روندی که وضعیت موجود جهان حاصل آن است، با نگاه حقوقی/سیاسی بهمسئله و تحت تأثیر مدیای تحت کنترل بورژوازی غربی ـدانسته یا نادانستهـ از ناتو و کشورهای شاکلهی آن (یعنی: بورژوازی غربی) دفاع میکنند؛ و بدینترتیب، با یک دست جنگ را پس میزنند و با دست دیگر همین جنگ را (چهبسا بهگونهای نخربتر) پیش میکشند.
بنابراین، تنها آن موضعگیریها و کنشهای نظری/عملیِ صلحطلبانهای را باید مورد توجه و تأیید قرار داد که طرح و رویکرد نسبتاً روشنی در امرِ تشدید مبارزهی طبقاتی و سازمانیابی دمکراتیک کارگری در کشورهای مختلف (اعم از شرقی یا غربی) دارند و در راستای سازمانیابی ضدسرمایهدارانه و تبادل ارزشهای نوعی/انسانی درجهت استقرار سوسیالیسم حرکت میکنند. فعالینی از این دست، گرچه بهلحاظ کمّیْ پُرشمار نیستند، اما از آنجاکه در راستای تکامل و باروریِ کیفی مبارزهی طبقاتی و جامعه بهطورکلی حرکت میکنند ـ رشد میکنند، افزایش مییابند، ارتقا خواهند داشت و سرانجام با استقرار مناسبات تولیدی/اجتماعی انسانمحورانه و پس زدن روابطِ خودبیگانهساز شورِ عاشقانهی انسان بودنِ بشریت را بازمیآفرینند.
پس، با پرچمی پیش برویم که با سرفراز روی آن نوشتهایم: برقرارباد صلح، پیش بهسوی مبارزهی دمکراتیک کارگری در سراسر جهان، برقرارباد سوسیالیسم.
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیویکم
اولین تبعیدیها از هر دو زندان شماره چهار و سه همزمان فراخوانده شدند و بهزندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همهی زندانیان برای بدرقه بهراهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست میزدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف بهسمت درِ بند (زیر هشت) حرکت میکردند و با تک تک افراد دست میدادند و روبوسی میکردند. برخی میگریستند و برخی یاران همرزمشان را در بغل گرفته، میفشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانیکه بهتبعبد برده میشدند، بهدرود میگفتند. شعارها از جمله اینچنین بود: «امید بهپیروزی آتی خلق قهرمان».
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیویکم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیام
عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمهی افراد این گروهِ محاکمه مسنتر بود. برادرش عبدالرضا بیشتر در سایه قرار داشت.
عباس، دانشجوی رشتهی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان میشناختم. زمانیکه عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی میکرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباطهای من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفتهی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.
سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من اینطور خبر شدم که «او که در زندان بهلحاظ روحی آسیب دیده بود.» شاید هم بهاین نتیجه رسیده بود که با مبارزهی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیام
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستمونهم
البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان میگذاشته و از این دو نفر برای تمایل بهمشارکت سئوال میکرده که حاضر بهفرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را بهما میداد و علی را هم بهشهادت میگرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و بهشدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمیدانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاقها(سلولها) اصلاً بسته نشود.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهشتم
......
بیژن (هیرمنپور) با من مرتب وقت میگذاشت و برایم از تجارب و دانستههایش با دقت و گسترده میگفت. این پیوند گرچه بنا بر حادثهی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را میتوانم بهیاد بیاورم که در تشخیصهای بعدی و انتخابهای آتیام تعیینکننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت بهوی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقلهای ارتباطی، همه از او دوری میکردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منشهای رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «مییپنداشتند ساواکی است.»
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه