سه دیدگاه درباره زنان و اعتصابات
صاحبان قدرت و زنانی که بهطبقات اجتماعی ممتازتر تعلق دارند، بهموازات جشن پیروزیهای قدیمی، سیاستهای لیبرال/فمینیستی و «برابریسازی جنسیتی» در دیگر کشورها، میتوانند چشم خود را بر بیعدالتیهای کنونی در کشور خود ببندند. روایت جنبش، با اسطورهسازی و رمانتیکسازی مبارزات و پیروزیهای گذشته، شکلی از عملکرد تاریخی است که همیشه در زمینهای معنادار قرار دارد، ...
سه دیدگاه درباره زنان و اعتصابات
نویسندگان: ایوا اشمیتز Eva Schmitz، اولینا یوهانسون ویلن Evelina Johansson Wilén، والگرور پالمادوتیر Valgerður Pálmadóttir، والگرور پالمادوتیر Valgerður Pálmadóttir
منبع: اینجا
ترجمه: سارا طاهری
اعتصابات گستردهی زنان در سالهای اخیر در سراسر جهان فراگیر شده است. زنان در اسپانیا، آرژانتین، سوئیس، ایتالیا و آلمان (و حدود پنجاه کشور دیگر) در اعتراض بهمسائل مربوط بهمحدودیت حق سقط جنین، خشونت علیه زنان، از بین بردن رفاه و همچنین کار بدون دستمزد و دستمزد پایین زنان اعتراض کردهاند. با این حال مشخصهی اعتصاب زنان با قرار دادن صریح نقش ویژه زنان در تولید و تولید مثل امر تازهای نیست. در متنهای زیر، سه چشمانداز در مورد این مسئله باهم تلاقی پیدا میکنند.
دیدگاه نخست از: ایوا اشمیتز Eva Schmitz
دربارهی نویسنده مقاله: ایوا اشمیتز جامعه شناس، محقق در رابطه با کاربردهای رادیولوژی سابق و مراقبت از جوانان است. ازجمله کتابهای او زنان و رفقا نام دارد که بهنقش زنان در ساخت جنبش کارگری تا پایان دههی 1930 و خواهرخواندگی بهعنوان یک عمل سیاسی میپردازد: سازمان زنان در سوئد 1968 تا 1982.
اعتصاب زنان سوئدی: دیدگاهی تاریخی
اوا اشمیتز موارد تاریخی اعتصاب زنان را مورد بحث قرار میدهد و بهاین موضوع اشاره میکند که چگونه زنان، برعکس فرض معمول در جامعه، اعتصاب کنندگان فعالی بودهاند.
اعتصابات یکی از مهمترین سلاحهای پرولتاریای صنعتی درحال رشد در مبارزه برای دستمزدهای بالاتر، ساعات کاری کوتاهتر، شرایط کارِ بهتر و حق سازماندهی در اتحادیه کارگری بود. ظهور جنبش سندیکایی در اواخر قرن نوزدهم با پیشرفت شیوهی تولید سرمایهداری اغلب پاسخی بهاعتصابات خودجوش کارگران بود. در سال 1928 قانون قرارداد دستهجمعی تصویب شد. این قرارداد بدین معنی بود که در طول مدت قرارداد اعتصاب ممنوع بود. اعتصابکنندگان مجبور بهپرداخت جریمه میشدند و اتحادیهها اجازهی حمایت از کارگران اعتصابی را نداشتند. با اعتصاباتِ بهاصطلاح وحشی در دههی 1970، این قانون شدت بیشتری پیدا کرد.
کارگران زن بین 16 تا 20 درصد پرولتاریای صنعتی را در سالهای 1900-1930 تشکیل میدادند. در جاهایی که صنعت نساجی مسلط بود، تعداد زنان بهحدود 50 درصد از کل کارگران صنعتی میرسید. این کارگران عمدتاً زنان مجرد بودند که در این صنعت کار میکردند، اما بسیاری از آنها مادر نیز بودند و بنابراین مسئولیت تأمین زندگی خانواده را برعهده داشتند. اما ایدئولوژیِ مسلطْ مرد را بهعنوان نانآور خانه محسوب میکرد و این بهانهای برای سرمایه بود تا دستمزدهای کمتری بهکارگران زن بپردازد. همانطور که آنا یوهانسون ویسبورگ، کارگر کارخانه آبجوسازی میگوید: «... چیزی که ما زنان کارگر را بیش از هر مشکل و نگرانی دیگری آزار میداد، این بود که دستمزد رفقای مرد ما بیش از دو برابر ما دستمزد ما بود، حتی اگر ما دقیقاً همان کار را انجام میدادیم. آنها هفتهای 16 کرون میگرفتند، ما 50/7 کرون میگرفتیم. با این حال، زندگی برای ما هم بهاندازه رفقای کارگر مرد گران بود».
با وجود این، بیعدالتیها برای اولین بار در تاریخ، فرصتهایی را برای زنان ایجاد کرد تا از نظر مالی مستقل شوند. بلشویک روسی، الکساندرا کولونتای، نوشت آنچه بیش از همه بهتغییر بنیادی در عادات خانواده کمک کرد، «بدون شک گسترش عمومی کارِ با دستمزدْ در میان زنان بود». الیزابت فاکس جنووز Elisabet Fox Genovese بهعنوان مورخ، ادعا میکند که «جامعه بورژوایی نه تنها یک مدل جدید و فردگرایانه بهزنان ارائه میدهد، بلکه فرصتهایی در زمینه برابری واقعی با مردان را در اختیار آنها قرار میدهد که قبلاً غیرقابل تصور بود». او درحالی که تأکید میکند ایدئولوژی بورژوایی و شرایط اجتماعی سرمایهداری موانعی را برای رشد فردی زنان ایجاد میکند؛ درعوض، ترکیبی از آداب و رسوم و علم مدرن تابعیت زنان [از جامعهی مردسالار] را توجیه میکنند.
اعتصاب بهسلاحی تبدیل شد که پرولتاریای صنعتی زن در مبارزه برای استقلال اقتصادی از آن استفاده کرد. در اواخر قرن گذشته تشکلات صنفی در میان زنها نسبتاً پایین بود و بسیاری از اعتصابات خود بهخود و بدون تأیید اتحادیه کارگری آغاز میشد. عدهای با پیوستن زنان کارگر بهاتحادیههای کارگری خواستار پیگیری مطالبات زنان در مذاکرات جمعی شدند. وقتی کارفرما با پیشنهاد آنها موافقت نکرد، کارگران تصمیم بهاعتصاب گرفتند. زنان هم بهتنهایی و هم با همکاران مرد خود دست بهاعتصاب زدند. در برخی درگیریها هم بهتنهایی دست بهاعتصاب زدند و کارگران مرد در کارخانه ماندند.
الکساندر کولنتای
در مبارزه طبقاتی، کارگران زن از خود رزمجویی و فداکاری نشان دادند که این با تصور بسیاری از اتحادیهها در تضاد بود. بههمین دلیل از کارگران زن بهعنوان یک مشکل سخن میگفتند و مدعی بودند که سازماندهی آنها دشوار است، [نظر براین بود که] زنها بهسازمانیابی بیعلاقه هستند و موجب تجزیه و شکاف بین کارگران میشوند. از سال 1890 تا آغاز دههی 1930، کارگران بنایی (یعنی: کارگرانی که شاگرد بنا هستند)، کارگران نساجی، کارگران آبجوسازی، کارگران تنباکو[سازی]، کارگران صحافی، کارگران شکلاتسازی، کارگران تلفنچی، دستیاران مغازه، کارگران لاستیک[سازی]، خیاطها و مانند آنها وارد مبارزه طبقاتی گستردهای شدند. اکثر آنها تا آن زمان در اتحادیههای کارگری سازماندهی نشده بودند، اما بهسرعت ظرفیتِ سازمانی در امر رهبری این اعتصابها را ــاز طریق تشکیل کمیتههای اقتصادی و کمیتههای اعتصاب و کمیتههای مذاکرهــ پیدا کردند.
یکی از اولین اعتصابها در سال 1890 در میان 400-500 بافنده در چندین کارخانه نساجی در نورشوپینگ رخ داد. «ما از روی میل و هوس اعتصاب نکردهایم . ما مجبور بهاعتصاب شدهایم و هرگز نمیتوانیم با شرایطی غیر از شرایطی که اعلام کردهایم بهکار برگردیم». آنها پس از یک اعتصاب سه هفتهای موفق شدند کارفرما را مجبور کنند بهمطالبه افزایش دستمزد پاسخ دهد. آزار و اذیت سرکارگران نسبت بهکارگران زن نساجی امری رایج بود، و زنان برای خلاصی از شر سرپرستها گاهی دست بهاعتصاب میزدند.
اعتصاب اغلبْ موجب سازمانیابی زنان کارگردر اتحادیهها میشد، و درعین حال میتوانست برای سایر گروههای زنان کارگر نیز منبع الهامبخشی برای شروع مبارزه باشد. در کارخانه شکلاتسازی استور در استکهلم در سال 1907، 66 زن پس از خودداری مدیر از امضای قراردادی که اتحادیه در مورد دستمزد و ساعات کار کارگران زن ارائه کرده بود، دست بهاعتصاب زدند. با وجود اینکه تنها یکی از کارگران مرد بهاعتصاب پیوست، اعتصاب با پیروزی بهپایان رسید. کارگرانِ بیسازمان در کارخانهی قندْ اعتصاب زنان کارخانه شکلاتسازی استور را دنبال کردند و تصمیم گرفتند پس از پیروزی بهاتحادیه بپیوندند. سپس کارفرما اعلام کرد که زنان درصورت عضویت اتحادیه باید خود را اخراج شده بدانند. بههرروی، با الهام از مبارزات کارگران شکلاتسازی بود که 72 زن در کارخانهی قند پیشنهادی برای توافق ارائه کردند و دست بهاعتصاب زدند. آنها پس از سه هفته، حق عضویت در اتحادیه کارگری، دستمزد بالاتر و ساعات کار کمتر را بهدست آوردند.
مبارزه برای حق سازماندهی در اتحادیه کارگری تا دههی 1920 ادامه یافت. در سال 1922، 2000 اُپراتور جوان تلفن برای حق سازماندهی در [شرکت] تلگراف/ماننا فوربوندت دست بهاعتصاب زدند. آنها جلسات روزانهی اعتصاب برگزار میکردند و گاردهای [محافظِ]اعتصاب را نیز سازمان دادند، و پس از یک هفته بهخواستههای خود رسیدند. مبارزه طبقاتی در دههی 1920 تشدید شد، این زمانی بود که هجوم هرچه بیشتر کارفرمایان علیه کارگران، از جمله تلاش در کاهش شدید دستمزدها شروع شده بود. یکی از گروههایی که نقش برجستهای در این دوران داشتند، خیاطانی بودند که در اولین بخش از دههی 1920 در سراسر سوئد بهطور مکرر علیه این حملات اعتصاب میکردند. یکی از آخرین اعتصابات کارگران زن در این دوره، اعتصاب کارگران نساجی در سال 1931 بود. 34000 کارگر نساجی اعتصاب کردند که 75 درصد آنها زنان کارگر بودند. از جمله مطالبات کارگرانْ افزایش 25 درصدی دستمزد بود. پاسخ کارفرمایان بهمطالبات کارگران پیشنهاد کاهش 10 درصدی دستمزد بود. پس از یک اعتصاب دو ماهه، اتحادیه کارگران نساجی قراردادی را امضا کرد که مستلزم کاهش دستمزدها بود.
مبارزهی طبقاتی در میان کارگران زن در دورهی 1890 تا آغاز دههی 1930 برای افزایش دستمزد اهمیت زیادی داشت. نیاز بهمبارزه و ازجمله برای کارگران زن با دستمزدِ کمْ همچنان باقی ماند. بازهم اعتصاب بهیک سلاح مهم تبدیل شد و این زنان نظافتچی ASAB بودند که در اواسط دههی 1970 رهبری این زنان را بهعهده گرفتند و بهدنبال آن خیاطهای برازونز دست بهاعتصاب زدند. مطالبات این اعتصاب، داشتنِ دستمزدی که بتوان با آن زندگی کرد، استقلال مالی و کرامت انسانی بود. «ما نباید برای هر ریالی دستمان را جلوی مردان خود دراز باشد، بلکه بایستی بتوانیم هزینهی زندگی خود را خودمان تأمین کنیم». خیاطهای کارخانهی برازون میگفتند که بسیاری از آنها مجبور بهدرخواست کمک هزینه میشدند، زیرا امکان زندگی با حقوق کم وجود نداشت. «کدام مردی این دستمزد را میپذیرد. اما احتمالاً زن بودن ما دلیل این امر است و ما سکوت کردهایم و جرأت نکردهایم کاری انجام دهیم».
اعتصاب نظافتچیهای ASAB همچنین مبارزهای علیه بوروکراسی در درون جنبش سندیکایی بود که رادیکالیزاسیون مداوم کارگران را یک تهدید میدانست. این بوروکراسی انتظار این را نداشت که اعضای زن ابتکار عمل را بهدست بگیرند، خود را مستقل سازماندهی کنند و سخنگوی خود باشند. اقدامات بازرسین و هیئتهایی از اتحادیه سراسری نشاندهنده دیدگاهی تحقیرآمیز نسبت بهزنان بود. با وجود دههها مبارزه برای حقوق زنان، اتحادیههای آنها گوئی از نظر زمانی در زمانهای قبل متوقف شده بودند. خانم اینز از شهر بورلنگه درباره جلسه با اتحادیه کارگران املاک و مستغلات صحبت میکند: «ما در مورد اینکه درآمدمان چقدر ناچیز است، صحبت کردیم؛ اما با خنده مواجه شدیم. [یکی از مسؤلان مرد] بهمن گفت اگر فکر میکنی درآمد بسیار بدی داری، بهنظر من باید دست از کار بکشی. من هرگز آن کلمات را فراموش نمیکنم - و فکر میکردم: [پس] واقعاً این باید اتحادیه باشد»!
مبارزه فقط بهدستمزدها محدود نمیشد، بلکه بر سر حق اعتصاب هم بود. اتحادیه کارفرمایان (SAF) سعی کرد موج اعتصابات «وحشی» را متوقف کند، و از اعضای خود خواست تا [مشخصات] کارگران اعتصابی را بهدادگاهِ کار گزارش دهند. نظافتچیهای ASAB در شهر خووده اخراج شدند و دادگاه کار در بهار 1975 حکم داد که ASAB حق دارد کارگران را در صورت امتناع از بازگشت به کار اخراج کند. با این حال، حمایت افکار عمومی دربارهی اعتصابکنندگان آنقدر قوی بود که ASAB مجبور شد اعتصابکنندگان را مجدداً استخدام کند. اعتصاب کارگران برازون در شهر یلیواره هرگز آنچنان مورد توجه قرار نگرفت. مدیریت شرکت ترجیح داد منتظر صدور حکم علیه خانمهای نظافتچی بماند و با رسیدن آن، خیاطها که هشت هفته اعتصاب کرده بودند، اخراج شدند. امروزه کارگران نساجی با دستمزد پایین در بنگلادش، کامبوج و سایر کشورها بهمبارزهی خود ادامه میدهند. مهم بودن یک اعتصاب، صرفنظر از نتیجهی آن، در چند کلمه از خانم اینس آرنسون از شهر بورلنگه بهخوبی خلاصه میشود:
اگرچه این یک اعتصاب غیرقانونی و وحشی بود، اما ما بهخواستههای خود رسیدیم. این مبارزه برای نشان دادن اینکه زنان و در این مورد معین زنان نظافتچی ارزش خاص خودرا دارند، اهمیت ویژهای داشت. این اعتصاب نشان داد که زنان بهطورکلی و ازجمله زنان نظافتچی میتوانند مطالباتی را برای زندگی بهتر مطرح کنند. اعتصاب برای بسیاری از زنان معنای زیادی داشت. اینکه ما آن را مدیریت کردیم نیز اهمیت خود را دارد. این درحالی است که ما از حمایت ضعیف اتحادیه برخوردار بودیم.
*****
دیدگاه دوم از: اولینا یوهانسون ویلن Evelina Johansson Wilén
دربارهی نویسندهی مقاله: اولینا یوهانسون ویلن مدرس ارشد در مطالعات جنسیت در دانشگاه Örebro است. او پایاننامهای در مورد فمینیسم تحت شرایط نئولیبرالی نوشته است، و در حال حاضر مشغول مطالعهی اعتصابات زنان معاصر است. یوهانسون ویلن ضمناً عضو نشریه «سیاست سوسیالیستی» و عضو هیئت تحریریه «اتاق سرخ» است.
اعتصابات بینالمللی جدید زنان
اولینا یوهانسون در این مقاله خطوط [عمومی] اعتصابات امروز زنان را تشریح میکند: در سال 2016، بخش بزرگی از جمعیت لهستان در اعتراض بهلایحهای بسیج شدند که هدف آن تبدیل قانون سقط جنین در این کشور بهقانونی بود که بهطور خلاصه بهمعنای ممانعت از سقط جنین بود. یک تماس در فیسبوک منجر بهارسال لیست 000/240 نام بهپارلمان لهستان شد. در سوم اکتبر همان سال، اعتصاب زنان با بیش از 000/150 شرکتکننده سازماندهی شد. این اعتصاب با نام «دوشنبه سیاه» در بیش از 100 شهر برگزار شد و از نظر سیاسی موفقیتآمیز بود. در پی اعتراضات گسترده، پارلمان این پیشنهاد را پس گرفت و امروز دیدگاه سقط جنین در لهستان بهشدت تغییر کرده است. درحالی که تنها 37 درصد از جمعیت لهستان قبل از اعتراضات سال 2016 موافق قانون سقط جنین با محدودیت کمتری بودند، اکنون نیمی از جمعیت فکر میکنند که صرفنظر از انگیزههای اقدام بهاین عمل، سقط جنین باید برای زنان رایگان باشد. در همان سال، زنان در کره جنوبی از جنبش لهستان الهام گرفتند و با شعار «اعتراضات سیاه» بهقانون سقط جنین در این کشور اعتراض کردند. اعتراضات بزرگی نیز در مکزیک و آرژانتین آغاز شد. اما اعتصابات در مکزیک و آرژانتین نقطهی تمرکز متفاوتی نسبت بهلهستان و کره جنوبی داشت. در این دو کشور اعتراضات بر قتل زنان تمرکز داشت، که «زنکُشی» نامیده میشود. قصد از این اعتراض نشان دادن ماهیت جنسیتی خشونت کُشندهای است که این کشورها برای دههها گرفتار آن بودهاند.
زنان از چندین کشور با الهام از لهستان، آمریکای جنوبی و اروپای جنوبی همکاری در این زمینه را شروع کردند و در سال 2017 اولین اعتصاب بینالمللی زنان فمینیست صورت پذیرفت. این اعتصابات بهعنوان اعتصابات اجتماعی معرفی شد، بهاین معنی که از زنان اعتصابی خواسته شد که هم از انجام کارِ با مزد و هم از انجام کارهای خانگی خودداری کنند. درعینحال، سازماندهندگان بهاین مسئله توجه داشتند که استفاده از اعتصاب بهعنوان سلاح برای اغلب زنانی که بهمیزان بسیار بیشتری (در مقایسه با مردان) در بخشهای اجتماعاً آسیبپذیر (مانند بهداشت و مراقبت) کار میکنند، قابلیت اجرایی کمتری دارد. بههمین دلیل، سعیشان بر این بود که انواع مختلف اعتصاب را بهعنوان اعتراض پیشنهاد کنند. نوع اعتصاب و مطالبات الزاماً تا حدی مختص مکانهای مختلف بود. در سوئیس، اعتراضهایی علیه افزایش سن بازنشستگی برای زنان و انتقاد از معافیتهای مالیاتی برای شرکتهای بزرگ صورت گرفت که بهنظر میرسید بهبخشهای دولتی (که بهویژه زنان در آن اشتغال دارند)، ضربه سختی میزند. در شیلی، تمام الزامات ذکر شدهی قبلی تعیین شد، و علاوه براین مسائل مربوط بهحق تحصیل، زمین و مسکن نیز در دستور کار قرار گرفت. در ایتالیا که نقش یک ترانزیت را برای پناهجویان دارد، موضوع وضعیت مهاجران مطرح شد.
اما علیرغم این واقعیت که جنبشها، خواستها و مطالباتْ دارای ویژگی مکانی بودند، تقریباً یک موضوع مشترک در همهی این مکانها وجود داشت؛ و آنْ تخریب مداوم آنچه دولت رفاه نامیده میشود و پیامدهایی است که این امر برای زنان فقیر، زنان کارگر و زنان مهاجر دربردارد. این موضوع در همهی اعتراضات مرکزِثقل بحثوگفتگوها بود. این زمینهی مشترک، اعتصابات جدید زنان را در تقابل با «فمینیسم شرکتیِ» نئولیبرالی قرار میدهد که بهویژه در ایالات متحده و اروپای غربی قوی شده است. این شکل از فمینیسمْ مبارزهی فمینیستی را در قالب «شکستن سقف شیشهای» و برخورداری از فرصتهای شغلی مشابه مردان توصیف میکند. جنبش فمینیستی جدید که در اعتصابات بینالمللی زنان بیان شده است، درعوض میخواهد فمینیسم سوسیالیستی را احیا کند؛ بهگونهای که اگر قرار باشد زنان و گروههای دیگری مجبور به«جمعآوری خورده شیشهها» باشند، باید «از شکستن سقفهای شیشهای» خودداری کرد. همانطور که در بَنرها در اسپانیا اعلام شد، جنبش زنان جدید میخواهد «همهچیز را تغییر دهد». آروزا Aruzza، باتاچاریا Bhattacharya و فراسر Fraser در فمینیسم برای 99 درصد مینویسند، تحت «قاعدهی فرصتهای برابر» بهکار ادامه ندهیم، جاییکه بهنام «فمینیسم» باید سپاسگزار باشیم که این زنها هستند (نه مردان) که ستم میکنند. اتحادیههای ما را نابود کردند، غیرنظامیان را در حملات هواپیماهای بدون سرنشین میکشند یا فرزندان ما را در یک پاسگاه مرزی حبس میکنند. در مقابل [این شکل از فمینیسم]، ما باید «برابری جنسیتی را دوباره تعریف کنیم و بهآن شکلِ ضدسرمایهداری بدهیم»
*****
دیدگاه سوم از: والگرور پالمادوتیر Valgerður Pálmadóttir
دربارهی نویسنده مقاله: والگرور پالمادوتیر دارای دکترای تاریخ ایدهها از دانشگاه ایسلند است. پایاننامهی او دربارهی دادگاههای زنان از دههی 1970 تا 1990 است. او در حال حاضر روی پروژهای در مورد اعتصابات زنان در ایسلند کار میکند.
قدرت و خطرات اسطورهسازی
دربارهی آرشیو جنبشهای سیاسی در اعتصابات زنان قدیم و جدید: والگرور پالمادوتیر موارد تاریخی اعتصابات نمادین زنان را ارائه میکند و چگونگی ارتباط تاریخی اعتصابهای زنان معاصر با پیشینیان را از طریق شکلی از اسطورهسازی سیاسی و حافظهکاری مورد بحث قرار میدهد.
موج جدید اعتصابات یک روزهی زنان که در سالهای اخیر شاهد آن بودهایم، پیشینهی تاریخی دارد.این پیشینهی تاریخی منبع الهام و انگیزهی سیاسی برای اعتصابات معاصر بودهاند. به عنوان مثال، اعتصابات زنان که در سال 1975 در ایسلند و در سال 1991 در سوئیس رخ داد، بارها توسط فعالان و هواداران امروزی اعتصابْ مورد اشاره و تمجید قرار گرفتهاند. این اعتصابات (چه در گذشته و چه در حال حاضر) تا حد زیادی نمادین بودهاند، زیرا بهیک روز اقدام محدود میشوند، مشارکت در اعتصاب اشکال مختلفی بهخود گرفته است و مطالبات از حالت کموبیش انتزاعی تا کاملاً ملموس متغیرند. با این حال، نمادگرایی آنها در چندین سطح است، زیرا درعینحال شامل معناسازی سیاسی نیز هست که در سراسر مرزهای زمانی و جغرافیایی گسترش مییابد. انتخاب تاریخ برای اینگونه اعتصاباتِ زنان از نظر نمادین اهمیت دارد. با سازماندهی اعتصابات زنان در روز جهانی زن، در 8 مارس، اعتصابات معاصر با مبارزات تاریخی زنان و ویژگی بینالمللی آن پیوند خورده است. در کشورهایی مانند ایسلند و سوئیس که اعتصابات زنان در تاریخی غیر از روز جهانی زن برگزار میشوندبازهم این روزها از نظر تاریخی یا سیاسی روزهای مهمی بودهاند. از آنجاییکه این اعتصابات در تاریخ یکسان تکرار میشود، این اقدامات تا حدی حالت تشریفاتی بهخود گرفتهاند.
وقتی فعالان امروزی بهنمونههای تاریخی اعتصابات سیاسی یک روزه زنان اشاره میکنند که مورد حمایت گسترده و توجه رسانهها قرار گرفته بودند، این اشاره کردنها بهعنوان یک مشوق قوی برای اقدام عمل میکنند. بهطور همزمان، از طریق ارجاع این کنشها بهتاریخ، بهعنوان روایتْ در بستر تاریخی بزرگتری قرار میگیرند. از اینرو کنشهای معاصر بهعنوان رویدادها یا نبردهای مجزا ارائه نمیشوند، بلکه بخشی از یک مبارزه بزرگتر میشوند که بهگذشته نیز بازمیگردد. بهطور مشابه، ارجاع بهاقدامات در سایر کشورها و قارهها میتواند بهایدهی مشترک سرکوب زنان در آن سوی مرزها از جنبههای مختلف قوت ببخشد و از این طریق ارتباط فراملی فمینیسم و نیاز بههمبستگی بینالمللی را بهما یادآوری کند. آنچه اغلب در پی میآید، این است که آن اقدامات تاریخی (یا نمونههایی از کشورهای دیگر) که با برجسته شدن رادیکالیسم یا خودانگیختگی مورد ستایش و اسطورهسازی قرار میگیرند، جنبههای دیگر مبارزه را از قلم میاندازند. روایتهای جنبشی که در طول تاریخ و همچنین در سراسر مرزهای جغرافیایی گسترش مییابند، ویژهی جنبش فمینیستی نیست، بلکه برای اشکال دیگر اعتراضات سیاسی و جنبشهای اجتماعی نیز کاربرد دارد. بنابراین، پژوهشگران جنبش بررسی کردهاند که چگونه روایتهای مربوط بهپیروزیها و مبارزات گذشته در قالب «حافظهکاری» تکرار میشوند و اسطورهسازی میشوند تا بهزمان حال تعلق یابند و حتی هویت سیاسی جمعی هم ایجاد کنند. از بسیاری جهات، این بسیج تاریخ در قالب اسطوره، نیرویی برای جنبشها ارائه میدهد.
اعتصاب بهعنوان سلاح ضربتی نیز در نظر گرفته میشود که دارای هاله اساطیری خاص، نمادگرایی خاص خود را داراست. بهگفته ژرژ سورلِ فیلسوف، ایدهی اعتصاب عمومی ــتوقف کامل کار که بر چندین کارکرد و تولیدات جامعه گسترش مییابدــ بهعنوان یک اسطورهی انقلابی قدرتمند عمل میکند. بهباور سورل، امکان توقف تولید جامعه توسط سازماندهی جمعی و درنتیجه با نوعی خشونت وادار کردن صاحبان قدرت بهجدی گرفتن خواستههای اعتصابکنندگان، جوهر سوسیالیسم است، [بهبیان دقیقتر: میتواند بهجوهرهی سوسیالیستی فرابروید]. این امر بهاین دلیل است که اعتصاب عمومی بهعنوان یک ایده، وابستگی واقعی جامعه را بهکار و آنچه سازمان جمعیْ واقعاً میتواند بهدست بیاورد بهوضوح آشکار میکند. اعتصابات نمادین زنان بهدنبال نشان دادن همین موضوع بوده است، یعنی جلب توجه بهوابستگی واقعی جامعه بهنیرویکار زنان، اعم از دستمزدی و بدون دستمزد. در زبان روزمره، ما معمولاً مفهوم اسطوره را چیزی میدانیم که حقیقت ندارد یا هرگز واقعاً اتفاق نیفتاده است، اما درک سورل از اسطوره بهاین معنا نیست که دراین صورت نادرست خواهد بود. نادرستی یا صدق اسطوره چیز مهمی در این زمینه نیست، بلکه توانایی عملکرد بهعنوان یک ایدهی قدرتمند و متحدکننده است که تأثیر میگذارد و الهامبخش عمل میکند.
همانطور که گفتم، اسطورهسازی قدرت بالقوهای برای ایجاد زمینهی گستردهتر و معنای سیاسی بیشتر دارد، و از این طریق مردم را در اعتراض و عمل متحدْ الهام میبخشد. اما در اسطورهسازی و رمانتیکسازی جنبشهای اعتراضی تاریخی و کنشهای سیاسی جنبههای منفی هم وجود دارد. بهعنوان مثال، یکی از خطرها این است که موفقیتهای قبلی را بهعنوان یک سنت بدون ارتباط واضح با بیعدالتیها، مبارزات و فضای سیاسی امروز برجسته و جشن گرفته میشود. علاوه براین، ما میتوانیم ببینیم که چگونه مبارزات برای برابری و عدالت که در تاریخ ثبت شده و موفق بودهاند، اغلب در داستانهای پیشرفت عمومی گنجانده میشوند. این امر بهمثابهی یک داستان در مورد موفقیت یک ملت، کشور یا منطقه، میتواند بهمالکیت عمومی تبدیل شود و حتی دربرابر نبردهای فعلی نیز مورد [سوءِ]استفاده قرار بگیرد. بهاین ترتیب، داستانهای مبارزات تاریخی میتواند توسط صاحبان قدرت در تلاش برای ارائه تصویری باشکوه از زمان حال، در مقایسه با گذشته و دفاع از وضعیت موجود، مورد استفاده قرار بگیرد.
داستانهای پیشرفت نیز بهعنوان بخشی از بازاریابی کشور یا منطقهی خودی در زمینههای بینالمللی مورد استفاده قرار میگیرد. در دهههای اخیر شاهد بودهایم که مثلاً چگونه کشورهای شمال اروپا یا کلاً منطقهی شمال اروپا با استناد بهشاخصهای مختلف بینالمللی و نبردها و پیروزیهای تاریخی، بهلحاظ برابری بهعنوان «برابرترین در جهان» معرفی شدهاند. فهرستهای شاخص بینالمللی، بهنوبهی خود، تا حد زیادی بر نمایندگی سیاسی و تعداد زنان در کارِ دستمزدی تمرکز میکنند، این درحالی است که بر نابرابریها و شرایط نابرابر در میان گروههای مختلف زنان کمتر تمرکز میکنند. بهعنوان مثال، در سوئد شاهد بودهایم که چگونه یک اقدام سیاسی (مانند کسر مالیات برای خدمات نزدیک و مربوط بهامور خانگی) بهعنوان بخشی از یک اقدام سیاسی در زمینهی برابری جنسیتی برای افزایش برابری جنسیتی در خانه ارائه میشود. نتیجه این سیاست، اما این است که کارهای خانگی بهطور اجتنابناپذیری بهبخش دیگری از زنان منتقل میشود.
صاحبان قدرت و زنانی که بهطبقات اجتماعی ممتازتر تعلق دارند، بهموازات جشن پیروزیهای قدیمی، سیاستهای لیبرال/فمینیستی و «برابریسازی جنسیتی» در دیگر کشورها، میتوانند چشم خود را بر بیعدالتیهای کنونی در کشور خود ببندند. روایت جنبش، با اسطورهسازی و رمانتیکسازی مبارزات و پیروزیهای گذشته، شکلی از عملکرد تاریخی است که همیشه در زمینهای معنادار قرار دارد، و بههمان اندازه هم میتواند بهمثابهی سیاسیسازی [یا ایدهآلیزه کردن] زمان حال (و حتی در موارد مختلفی که میتواند سیاسی شود)، بخشی از سیاستزدایی باشد. این بهمعنی جهتگیریهای ایدئولوژیک است که تا حد زیادی مربوط بهدیدگاههای سیاسی و تحلیلیای است که ما انتخاب میکنیم تا جهان خود را از منظر تاریخی و همچنین وضعیت معاصر بیان کنیم.
یادداشتها
خاطرات یک دوست ـ قسمت سیوسوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیودوم
ملاقات بههم خورد و تنها من توانستم بهمادرم در اندک فرصتی برسانم که چیزی نگوید. او که قبلها هم چندبار بازخواست شده بود، در پیگیریهای افسران زندان چیزی را بُروز نداده بود. من را هم بهوسیله معاون زندان و افسر مربوطه با تحدید، بازپرسی کردند و نتیجهای عایدشان نشد. ملاقات را قطع کردند. احمد م.ع. (برادر اسماعیل از اعدامیهای سیاهکل) که خودش هم در جریانات مسلحانه فعال و زندانی شده بود در جریان قرار گرفت. او مسئول مراجعه بهافسر نگهبان و حلوفصل موضوعات بند ما بود . وی بهاتفاق آقای حجری به«زیر هشت» رفتند و بهشدت بهرفتار افسر نگهبان اعتراض کردند و مورد بلعیدن چیزی از جانب مرا رد کرده بودند. با مداخلهی رئیس زندان و بهدستور او ملاقات غیرحضوری را دایر کرده و فقط یک دیده بوسی آخر را اجازه دادند. در داخل بند هم زمزمه اعتصاب و اعتراض پیش آمد که بهسرانجام نرسید. بهنظر میرسید همه چیز رفع و رجوع شده باشد. با توجه بهجوّ بند تعداد کمی از افراد در جریان جزئیات حادثه قرار گرفتند. این مورد توسط مسئول زیر هشت بند و آقای حجری مدیریت شد.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیودوم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیویکم
اولین تبعیدیها از هر دو زندان شماره چهار و سه همزمان فراخوانده شدند و بهزندان برازجان اعزام شدند. در زندان شماره سه قصر همهی زندانیان برای بدرقه بهراهرو آمدند و در دو طرف آن صف بستند. با ریتم «هو، هو، هوشی مین» (ضرب تب، تب، تب-تب تب) دست میزدند. افرادی که برای اعزام فراخوانده شده بودند، از انتهای صف بهسمت درِ بند (زیر هشت) حرکت میکردند و با تک تک افراد دست میدادند و روبوسی میکردند. برخی میگریستند و برخی یاران همرزمشان را در بغل گرفته، میفشردند. روحیه همه خیلی بالا بود و با پاسخ رفتاری و کلامی کسانیکه بهتبعبد برده میشدند، بهدرود میگفتند. شعارها از جمله اینچنین بود: «امید بهپیروزی آتی خلق قهرمان».
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیویکم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت سیام
عبدالحسین، مهندس مکانیک و اهل لنگرود؛ مردی دانا و کم صحبت، اما طنزگو بود. او ازهمهی افراد این گروهِ محاکمه مسنتر بود. برادرش عبدالرضا بیشتر در سایه قرار داشت.
عباس، دانشجوی رشتهی دامپزشکی بود. او را از بیرون زندان میشناختم. زمانیکه عباس تحت تعقیب و فراری بود، مدتی با ما زندگی میکرد. رابطه ما از طرف او و من لو نرفته بود. خیلی کتک خورده بودم که ارتباطات و اطلاعاتم را بگویم. از ارتباطهای من، فریبرز و احمد با اسم مستعار گفته شده بودند. فریبرز هفتهی قبل از من دستگیر شده بود و احمد حدود سه سال بعد دستگیر شد.
سی سال بعد، از احترام و اعتبار اجتماعی عباس در ایلام و اصفهان باخبر شدم. من اینطور خبر شدم که «او که در زندان بهلحاظ روحی آسیب دیده بود.» شاید هم بهاین نتیجه رسیده بود که با مبارزهی مسلحانه و سیاسی خداحافظی کند.»
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت سیام
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستمونهم
البته غلام بعد از این مواجهه و توضیح خبری برایم شرح داد که لازم بوده اصل مسئله را با چند نفر درمیان میگذاشته و از این دو نفر برای تمایل بهمشارکت سئوال میکرده که حاضر بهفرار هستند؟ هر دو نپذیرفته بودند، اما عضو سلول یک (کسی که خبر را بهما میداد و علی را هم بهشهادت میگرفت) ضمن آرزوی موفقیت، قبول نکرده بود. ولی شخص سلول دیگر اساساً چنین اقدامی را ناموفق و بهشدت برعلیه جو زندان و در جهت تشدید سرکوب ساواک دیده بود. اما گویا غلام نتوانسته بود که مصلحتی با وی موافقت کند و ذهن او را از این ماجرا پَرت کند. مثلاً خودش را مجاب و موافق با ادله وی نشان دهد. شاید هم با وی بحث کرده بوده که من نمیدانم. در واقع، این رفیق ما حرکت را یک جوری «وِتو» کرده بود. اما موجبی برای کسی ایجاد نکرده بود. آن روز و آن شب همه جا را دو بار توسط مسئول بند بازدید کردند. مسئول نگهبان تذکر داد که درِ اتاقها(سلولها) اصلاً بسته نشود.
ادامه مطلب...خاطرات یک دوست ـ قسمت بیستونهم
چند پاراگرافِ آخر از قسمت بیستموهشتم
......
بیژن (هیرمنپور) با من مرتب وقت میگذاشت و برایم از تجارب و دانستههایش با دقت و گسترده میگفت. این پیوند گرچه بنا بر حادثهی جدایی ما ازهم و انتقال من از قزل قلعه دیری نپائید، اما عمق تأثیرات او را میتوانم بهیاد بیاورم که در تشخیصهای بعدی و انتخابهای آتیام تعیینکننده بود. وقتی از مجاهدین و رجوی صحبت شد، او برایم از احساس عمومی در دانشکده حقوق نسبت بهوی گفت: «در میان جمع دانشجویان شخصی مشکوک و غیرقابل اطمینان بود.» جز برخی از حداقلهای ارتباطی، همه از او دوری میکردند. و این گویا نه تنها از تیپ شخصیت و منشهای رفتاری نامتعارف او، بلکه از نگاهی نیز متأثر بود که «مییپنداشتند ساواکی است.»
ادامه مطلب...* مبارزات کارگری در ایران:
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»- قسمت دوم
- فیل تنومند «گروه صنعتی کفش ملی»
- بیانیه شماره دوم کمیته دفاع از کارگران اعتصابی
- تشکل مستقلِ محدود یا تشکل «گسترده»ی وابسته؟!
- این یک بیانیهی کارگری نیست!
- آیا کافکا بهایران هم میرود تا از هفتتپه بازدید کند !؟
- نامهای برای تو رفیق
- مبارزه طبقاتی و حداقل مزد
- ما و سوسیال دمکراسی- قسمت اول
- تجمع اول ماه می: بازخوانی مواضع
- از عصیان همگانی برعلیه گرانی تا قیام انقلابی برعلیه نظام سرمایهداری!؟
- ائتلاف مقدس
- وقتی سکه یک پول سیاه است!
- دو زمین [در امر مبارزهی طبقاتی]
- «شوراگراییِ» خردهبورژوایی و اسماعیل بخشی
- در مذمت قیام بیسر!
- هفتتپه، تاکتیکها و راستای طبقاتی
- تقاضای حکم اعدام برای «جرجیس»!؟
- سکۀ ضرب شدۀ فمنیسم
- نکاتی درباره اعتصاب معلمان
- تردستی و تاریخ، در نقد محمدرضا سوداگر و سید جواد طباطبایی
- دختران مصلوب خیابان انقلاب
- «رژیمچنج» یا سرنگونی سوسیالیستی؟!
- هفتتپه و پاسخی دوستانه بهسؤال یک دوست
- اتحادیه آزاد در هفتتپه چکار میکند؟
- دربارهی جنبش 96؛ سرنگونی یا انقلاب اجتماعی!؟
- دربارهی ماهیت و راهکارهای سیاسیـطبقاتی جنبش دیماه 96
- زلزلهی کرمانشاه، ستیز جناحها و جایگاه چپِ آکسیونیست!؟
- «اتحادیه مستقل کارگران ایران» از تخیل تا شایعه
- هزارتوی تعیین دستمزد در آینه هزارتوی چپهای منفرد و «متشکل»
- شلاق در مقابله با نوزایی در جنبش کارگری
- اعتماد کارگران رایگان بهدست نمیآید
- زحمتکشان آذری زبان در بیراههی «ستم ملی»
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت دوم)
- رضا رخشان ـ منتقدین او ـ یارانهها (قسمت اول)
- در اندوه مرگ یک رفیق
- دفاع از جنبش مستقل کارگری
- اطلاعیه پایان همکاری با «اتحاد بینالمللی در حمایت از کارگران در ایران»
- امضا برعلیه «دولت»، اما با کمک حکومتیان ضد«دولت»!!
- توطئهی خانه «کارگر»؛ کارگر ایرانی افغانیتبار و سازمانیابی طبقاتی در ایران
- تفاهم هستهای؛ جام زهر یا تحول استراتژیک
- نه، خون کارگر افغانی بنفش نیست؟
- تبریک بهبووورژواهای ناب ایرانی
- همچنان ایستاده ایم
- دربارهی امکانات، ملزومات و ضرورت تشکل طبقاتی کارگران
- من شارلی ابدو نیستم
- دربارهی خطابیه رضا رخشان بهمعدنچیان دنباس
- قطع همکاری با سایت امید یا «تدارک کمونیستی»
- ایجاد حزب کمونیستی طبقهی کارگر یا التجا بهنهادهای حقوقبشری!؟
- تکذیبیه اسانلو و نجواهای یک متکبر گوشهنشین!
- ائتلافهای جدید، از طرفداران مجمع عمومی تا پیروان محجوب{*}
- دلم برای اسانلو میسوزد!
- اسانلو، گذر از سوءِ تفاهم، بهسوی «تفاهم»!
- نامهی سرگشاده بهدوستانم در اتحاد بینالمللی حمایت از کارگران
- «لیبر استارت»، «کنفرانس استانبول» و «هیستادروت»
- «لیبر استارت»، «سولیداریتیسنتر» و «اتحاد بینالمللی...»
- «جنبش» مجامع عمومی!! بورژوایی یا کارگری؟
- خودشیفتگی در مقابل حقیقت سخت زندگی
- فعالین کارگری، کجای این «جنبش» ایستادهاند؟
- چکامهی آینده یا مرثیه برای گذشته؟
- کندوکاوی در ماهیت «جنگ» و «کمیتهی ضدجنگ»
- کالبدشکافی یک پرخاش
- توطئهی احیای «خانهکارگر» را افشا کنیم
- کالبدشکافیِ یک فریب
- سندیکای شرکت واحد، رفرمیسم و انقلاب سوسیالیستی
* کتاب و داستان کوتاه:
- دولت پلیسیجهانی
- نقد و بازخوانى آنچه بر من گذشت
- بازنویسی کاپیتال جلد سوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد دوم، ایرج اسکندری
- بازنویسی کاپیتال جلد اول، ایرج اسکندری
- کتاب سرمایهداری و نسلکشی ساختاری
- آگاهی طبقاتی-سوسیالیستی، تحزب انقلابی-کمونیستی و کسب پرولتاریایی قدرت...
- الفبای کمونیسم
- کتابِ پسنشینیِ انقلاب روسیه 24-1920
- در دفاع از انقلاب اکتبر
- نظریه عمومی حقوق و مارکسیسم
- آ. کولنتای - اپوزیسیون کارگری
- آخرین آواز ققنوس
- اوضاعِ بوقلمونی و دبیرکل
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- آغاز پرولترها
- آیا سایهها درست میاندیشند؟
- دادگاه عدل آشکار سرمایه
- نبرد رخساره
- آلاهو... چی فرمودین؟! (نمایشنامه در هفت پرده)
- اعتراض نیروی کار در اروپا
- یادی از دوستی و دوستان
- خندۀ اسب چوبی
- پرکاد کوچک
- راعش و «چشم انداز»های نوین در خاورسیاه!
- داستان کوتاه: قایق های رودخانه هودسون
- روبسپیر و انقلاب فرانسه
- موتسارت، پیش درآمدی بر انقلاب
- تاریخ کمون پاریس - لیسا گاره
- ژنرال عبدالکریم لاهیجی و روزشمار حمله اتمی به تهران
* کارگاه هنر و ادبیات کارگری
- شاعر و انقلاب
- نام مرا تمام جهان میداند: کارگرم
- «فروشنده»ی اصغر فرهادی برعلیه «مرگ فروشنده»ی آرتور میلر
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- و اما قصهگوی دروغپرداز!؟
- جغد شوم جنگ
- سرود پرولتاریا
- سرود پرچم سرخ
- به آنها که پس از ما به دنیا می آیند
- بافق (کاری از پویان و ناصر فرد)
- انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود
- اگر کوسه ها آدم بودند
- سوما - ترکیه
- پول - برتولت برشت
- سری با من به شام بیا
- کارل مارکس و شکسپیر
- اودسای خونین
* ترجمه:
- رفرمیستها هم اضمحلال را دریافتهاند
- .بررسی نظریه انقلاب مداوم
- آنتونیو نگری ـ امپراتوری / محدودیتهای نظری و عملی آتونومیستها
- آیا اشغال وال استریت کمونیسم است؟[*]
- اتحادیه ها و دیکتاتوری پرولتاریا
- اجلاس تغییرات اقلیمیِ گلاسکو
- اصلاحات اقتصادی چین و گشایش در چهلمین سال دستآوردهای گذشته و چالشهای پیشِرو
- امپراتوری پساانسانی سرمایهداری[1]
- انقلاب مداوم
- انگلس: نظریهپرداز انقلاب و نظریهپرداز جنگ
- بُرهههای تاریخیِ راهبر بهوضعیت کنونی: انقلاب جهانی یا تجدید آرایش سرمایه؟
- بوروتبا: انتخابات در برابر لوله تفنگ فاشیسم!
- پناهندگی 438 سرباز اوکراینی به روسیه
- پیدایش حومه نشینان فقیر در آمریکا
- پیرامون رابطه خودسازمانیابی طبقه کارگر با حزب پیشگام
- تأملات مقدماتی در مورد کروناویروس و پیآیندهای آن
- تاوان تاریخی [انقلابی روسیه]
- تروریسم بهاصطلاح نوین[!]
- جنبش شوراهای کارخانه در تورین
- جنبش مردم یا چرخهی «سازمانهای غیردولتی»
- جوانان و مردم فقیر قربانیان اصلی بحران در کشورهای ثروتمند
- چرا امپریالیسم [همواره] بهنسلکشی باز میگردد؟
- دستان اوباما در اودسا به خون آغشته است!
- رهایی، دانش و سیاست از دیدگاه مارکس
- روسپیگری و روشهای مبارزه با آن
- سرگذشت 8 زن در روند انقلاب روسیه
- سقوط MH17 توسط جنگنده های نیروی هوائی اوکراین
- سکوت را بشکنید! یک جنگ جهانی دیگر از دور دیده میشود!
- سه تصویر از «رؤیای آمریکایی»
- سه مقاله دربارهی هنر، از تروتسکی
- شاعر و انقلاب
- فساد در اتحادیههای کارگری کانادا
- فقر کودکان در بریتانیا
- قرائت گرامشی
- کمون پاریس و قدرت کارگری
- گروه 20، تجارت و ثبات مالی
- لایحه موسوم به«حق کار»، میخواهد کارگران را بهکشتن بدهد
- ماركس و خودرهایی
- ماركسیستها و مذهب ـ دیروز و امروز
- مانیفست برابری فرانسوا نوئل بابوف معروف بهگراکوس[1]
- مجموعه مقالات در معرفی و دفاع از انقلاب کارگری در مجارستان 1919
- ملاحظاتی درباره تاریخ انترناسیونال اول
- ممنوعیت حزب کمونیست: گامی به سوی دیکتاتوری
- نقش کثیف غرب در سوریه
- نگاهی روششناسانه بهمالتیتود [انبوه بسیارگونه]
- واپسین خواستهی جو هیل
- واپسین نامهی گراکوس بابوف بههمسر و فرزندانش بههمراه خلاصهای از زندگی او
- ویروس کرونا و بحران سرمایه داری جهانی
- یک نگاه سوسیالیستی بهسرزمینی زیر شلاق آپارتاید سرمایه